اتصال

/~ettesAl/

    coupling
    conjunction
    connection
    hitch
    interconnection
    joint
    juncture
    linkage
    linkup
    splice
    contiguity

فارسی به انگلیسی

اتصال چرخشی
ball joint

اتصال دادن
to connect, to join, [telephone] to put through

اتصال زمین
ground

اتصال موازی
shunt

اتصال کام و زبانه
tongue-and-groove joint

اتصال کروی
ball joint

اتصال یکطرفه
abutment

مترادف ها

abutment (اسم)
مجاورت، زمین همسایه، کنار، زمین سرحدی، طرف، زمین مجاور، حد، نیم پایه، پایه جناحی، مرز، بست دیوار، نزدیکی، اتصال، پشتیبان، سرحد، خرپا، سامان، پشت بند دیوار

connection (اسم)
اتصال، پیوستگی، وابستگی، نسبت، بستگی، رابطه، رشته، ارتباط، مخابره، ربط، پیوند، مناسبت، خویش، مقارنت

connector (اسم)
اتصال، بست، رابط، متصل کننده

connectivity (اسم)
اتصال

junction (اسم)
اتصال، خط اتصال، ربط، تقاطع، نقطه اتصال، برخوردگاه

linkage (اسم)
اتصال، بهم پیوستگی، رابطه، پیوند، وسیله ارتباط، حلقه های زنجیر

juncture (اسم)
اتصال، خط اتصال، الحاق، پیوستگی، مفصل، ربط، درزگاه

union (اسم)
اتصال، اتحاد، بهم پیوستگی، الحاق، پیوستگی، اجتماع، وصلت، انجمن، ائتلاف، اتحادیه، پیوند، اتحاد و اتفاق، یگانگی وحدت، اشتراک منافع

incorporation (اسم)
اتصال، جا دادن، اتحاد، الحاق، پیوستگی، تلفیق، ادخال، یکی سازی ترکیب، یکی شدنی، ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت

continuity (اسم)
دوام، اتصال، پیوستگی، تسلسل، استمرار

conjunction (اسم)
اتصال، پیوستگی، عطف، اقتران، ربط، حرف ربط، ترکیب عطفی، حرف عطف، زوج

coupling (اسم)
اتصال، جفت کردن، جفت، سرپیچ، متصل کننده، جفت شدگی، جفت ساز، جالس

nexus (اسم)
اتصال، رابطه، سلسله، پیوند، رابطه داخلی، گروه متحد

conjuncture (اسم)
اتصال، اقتران

contact (اسم)
اتصال، برخورد، مخابره، تماس، قباله

connexion (اسم)
اتصال، پیوستگی، وابستگی، نسبت، رابطه، ارتباط، ربط، خویش

پیشنهاد کاربران

پاوند
جوش
پیشنهادِ واژه:" اَفیوختن، اَفدوختن" به جایِ واژگانِ " متصل کردن، وصل کردن، اتصال دادن"
پیشنهادِ شماره یِ 1:
" اَفیوختن" با بُنِ کُنونیِ " اَفیوز" از زبانِ پارسیِ میانه، دارایِ پیشوندِ " اَف" و کارواژه یِ " یوختن" است. " یوختن" به چمِ " ( به هم ) بستن" می باشد که دارایِ ریشه یِ اوستایی است و با واژگانِ " یوغ، یوغیدن" همریشه است.
...
[مشاهده متن کامل]

پیشوندِ " اَف" کارکردِ یکسانی با پیشوندِ " ad" در زبانِ لاتین و پیشوندِ " zu" در زبانِ آلمانی دارد که عملگری برایِ نشان دادنِ " به، به سوی" می باشد. شما می توانید این پیشوند را به روشنی در کارواژه یِ " اَفزودن= اَف. زودن" نیز ببینید. ( برایِ آگاهیِ بیشتر درباره یِ این پیشوند به ستونِ 87 و 88 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته یِ " کریستین بارتولومه" یا به پیامِ اینجانب در زیرواژه یِ " اَف" از همین تارنما مراجعه بفرمایید. )
پیشنهادِ شماره 2:
" اَفدوختن" با بُنِ کُنونیِ " اَفدوز" برآمده از کارواژه یِ " دوختن" به همراهِ پیشوندِ " اَف" است. ( این واژه پیشنهادِ نویسنده یِ پیام می باشد. )
. . . . . . . . . . . . . . .
اتصال دادن، متصل کردن، وصل کردن = اَفیوختن، اَفدوختن
اتصال داشتن = اَفیوزِش داشتن، اَفدوزِش داشتن
متصل شدن = اَفیوخته شدن، اَفدوخته شدن
. . . . . . . . . . . . . .
نکته: در زبانِ پارسی بهترین پیشوند برایِ اتصالِ چیزی " به" چیزِ دیگر / متصل کردنِ چیزی " به" چیزِ دیگر، بکارگیریِ پیشوندِ " اَف" می باشد.

اِتِّصال: ١. پیوند، پیوندزنی، پیونددهی، پیوندشدگی، پیوست، پیوست - شدگی، بەهمرسی، همرسانی، چسبیدگی ٢. [کهربا / الکتریسیته] برخورد ( کهربایی / الکتریکی ) ؛ راەشکن، گذرگاەشکن، چرخگاەشکن
به هم رسانی
همی رسانی
پیونددهی
پیوند زنی
بررسیِ واژگانِ " هیتَن/های":
در زبانِ اوستایی " ها ( ی ) ha ( y ) " به چمِ " بستَن" بوده است. مجهولی/گذشته یِ این واژه "هیتَ" بوده است ( PPfP در فرتورِ زیر نشاندهنده همین موضوع است ) .
چمهایِ واژه یِ " ها ( ی ) " :
...
[مشاهده متن کامل]

1 - بَستَن، به بند کشیدن ( دست و پای کسی را بستن )
2 - به هم بَستَن، ارتباط دادن، اتصال دادن، با یکدیگر ارتباط/اتصال برقرار کردن، در ارتباط/اتصال قرار دادن
3 - بستَن ( اسب ) به گاری، به گاری وصل کردن، یوغ کردن
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته:
1 - " هیتَن" با واژه یِ " hitch " در زبانهای اروپایی به چمِ " بستَن، کشاندن" همریشه است.
2 - در زبانِ آلمانی به "رابطه" در مزداهی ( =ریاضی ) ، " beziehung" می گویند که " be" پیشوند است و " ziehung" از کارواژه " ziehen" به چمِ " کِشیدن، کِشاندن" است. درزبانِ انگلیسی به "رابطه" در مزداهی " relation" از کارواژه یِ " relate" می گویند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهاد:
1 - همانطور که در بالا گفته شد، مجهولی/گذشته یِ این واژه " هیتَ" بوده است که اگر آن را به پارسیِ کنونی برگردانیم "هیته" از کارواژه یِ " هیتَن" را خواهیم داشت. بُن کنونیِ کارواژه " هیتَن" نیز " های hay" خواهد بود که در بالا به آن اشاره شد.
2 - بنابر نکته هایِ 1 ، 2 و چمهایِ 2 ، 3 در بالا، می توان به جایِ واژگانِ "رابطه، رابطه داشتن" در مزداهی ( ریاضی ) از کارواژه یِ " هیتَن" بهره ببریم. ما همچنین می توانیم پیشوندهایی همچون ( فر، در، پَر، وا، پی و. . . ) را با کارواژه یِ " هیتَن" همراه سازیم و نوواژگانی را پدید آوریم.
3 - جدای از اینکه با پیشنهادِ شماره 2 همسو باشید یا نَه، کارواژه یِ " هیتَن" با بُن کنونیِ " های" تواناییِ کاربست پذیریِ بالایی در زبانِ پارسی دارد؛ برای نمونه می توان به جای واژه یِ communicate از ان بهره برد که برابرِ آن در آلمانی " sich in Verbindung setzen ( ارتباط برقرار کردن، خود را در ارتباط قرار دادن ) می شود، چنانکه فرتورِ زیر شماره یِ 2 گویایِ آن است.
4 - درصورتِ ناگذرا دانستَنِ کارواژه یِ "هیتَن" چه بسا می توانیم کارواژه یِ " هایانیدن ( گذرایِ " هیتَن" ) " را از آن بسازیم و واژگانی همچون "هایانِش" را از آن بیرون بکشیم.
5 - چمهایِ واژگانِ اروپاییِ بالا و واژه یِ " هیتَن" گویایِ یک چیز است:
" کشاندَن یا هدایت به قصدِ ارتباط یا اتصال ( برای نمونه: کشاندَن اسب ( یا هر چارپایِ دیگر ) برایِ بستَن به گاری )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشت ( reference ) :
بخشِ 1801 و 1802 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ باستان" نوشته یِ " کریستین بارتولومه"

اتصال
پیشوندِ ( اَن ) یا ( هَن ) بهترین پیشوند برای اتصال می باشد. در آینده بیشتر درباره پیشوندِ بسیار ارزشمندِ ( اَن یا هَن ) خواهم نوشت. به روشنی دریافته ام که پیشوندِ ( اَن یا هَن ) با پیشوندِ ( هم ) یکی
...
[مشاهده متن کامل]
نیست و چنانچه این دو پیشوند یکی انگاشته شوند، برخاسته از یک لغزشِ زبانی در گذشته و همچنین امروزه بوده است.

در پارسی میانه هَمًبَنًدِش و همبندی و پیوستاری می گفتند که در پارسی امروزی پیوستگی و همبندی را بکار برد.
پیوست، پیوند
بجای واژه ی �اتصال� از ریشه ی عربی، می توان بسته به جمله از واژه ی پارسی �پیوست� و همریشه های آن، چون �پیوند� سود برد.
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۳۰ شهریور ماه ۱۳۹۳
https://www. behzadbozorgmehr. com/2014/09/blog - post_49. html
استمرار
پیوند، پیوستگی، همبندی
ربط
پیوند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس