انضباط

/~enzebAt/

    discipline
    order
    control

فارسی به انگلیسی

انضباط خشک
regimentation

انضباط دادن
to put in order, to bring under control

انضباط شخصی
self-discipline

مترادف ها

discipline (اسم)
ترتیب، نظم، تادیب، انضباط، انتظام

پیشنهاد کاربران

سامانمندی، سازمانمندی
انضباط در انتخاب خواستها.
أولویّت به نیازها نه به خواستها.
مشکل انسان مُدرن ومُد پرست؛ این امور بالا کاملاً بر عکس می انجامد با إصرار وتلاش مُدام.
عجب!
شایستگی
آراستگی، هماهنگی، سامان، سازماندهی، دهناد، آرایش، آراستن
پیوستگی
نظم
در زبان کردی:
ریکخستن
انضباط. یا انظباط. یا انزبات؟؟اگر کلمه ایی عربی نیست. ولی با حروف مخصوص عربی ( ح. ع. ث. ص. ض. ذ. ط. ظ ) نوشته شده است. آن کلمه تورکی است. برای رد گم کنی با حروف مخصوص عربی نوشته شده است. . . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]
انزابات ( ان ز بات ) اگر کلمه ایی اولش . وآخرش ان باشد ( بجز ان جمع ) آن کلمه تورکی است. مثل اندام. انگیزه. اندیشه. انزاب. انزلی. انزر. انجیر. بر وزن زنجیر. افغان. دامغان. موغان. ورقان. فلاورجان. ورزقان. . . انزبات. وهر کلمه ایی اولش ویا آخرش آت . ات. باشد. تورکی است. بجز ات جمع. . . . خرابات. ات. آت. اتش ( عطش ) . آتش. آتش افروز. کلات ( کل آت ) . فلات ( ف لات ) لات. یات. بات

انضبات یعنی نظم داشتن
بنوایی

بپرس