تابلو

/tAblow/

    signboard
    tableau
    picture
    chart
    shingle
    tablet
    sign (board)

فارسی به انگلیسی

تابلو اعلانات
bulletin board

تابلو بزرگ اعلانات در امتداد بزرگراه
billboard

تابلو به شکل سپر
shield

تابلو راهنما
signpost

تابلو راهنمای رانندگی
signpost

تابلو راهنمایی رانندگی
signpost

تابلو ساز
sign - painter

تابلو طبیعت
landscape

تابلو مغازه
fascia

مترادف ها

sign (اسم)
اعلان، اثر، نشان، نشانه، صورت، علم، تابلو، رمز، علامت، ژست، ایت، امضاء، نشان گذاشتن

panel (اسم)
هیئت، قطعه، تابلو، تشک، قاب عکس، صفحه هیئت، قاب سقف، نقاشی بروی تخته، نقوش حاشیه دار کتاب، اعضای هیئت منصفه، قطعه مستطیلی شکل، عرق گیر

board (اسم)
تخته، تابلو، هیئت مدیره، اغذیه، میز غذا، غذای روی میز، میزشور یادادگاه، هیئت عامله یا امنا، هیئت بازرگانی، تخته یا مقوا و یا هر چیز مسطح

tableau (اسم)
تابلو، پرده نقاشی، جدول، دورنمای نقاشی

پیشنهاد کاربران

🇮🇷 همتای پارسی: تارَج 🇮🇷
سردر
اعلان و اعلانات
نشان و نشانه
لوح و لوحه
راهنما
نقاشی
نگاره
تابلو ورودی "شهر گناه":"با غفلت وارد نشوید"!
ریخت واژه فارسیه که، دیگه برابر واسه چشه!؟تاب لو! البت تلفظ درستش تابلُو یا تابلَو هست، با واو کشیده نیست.
واژه تابلو کاملا پارسی است چون در ترکی می شود پنر در عربی می شود لوحة این واژه یعنی تابلو صد درصد پارسی است.
Conspicuous
Painting
تابلو
قابین ( قاب - این )
تَختال ( تَخت - آل )
تابَن ( تاب - اَن )
تابلو: بُرد ( به معنای بریده ای از چوب، فلز و دیگر مواد )
در زبان انگلیسی به تخته board گفته می شود که با واژه ی بریده شده سنجیدنی است . ، از آنجا که تخته ، چوب بریده شده از درخت می باشد و چوبی است که به شکل مسطح و تخت از درخت بریده شده، این گونه نامگذاری شده
...
[مشاهده متن کامل]
است . در زبان لاتین به board انگلیسی، tabula گفته می شود . همین واژه در زبان فارسی به تابلو تغییر یافته است . بنابراین تابلو در اصل به معنی چوب بریده شده ی مسطح می باشد .

نمایه
Framed picture
در پارسی " نمایه ، نمایا "
نمایه فرتورگری=تابلوی عکاسی
نمایه های راهنمایی= تابلوهای راهنمایی
نمایه ساز = تابلوساز
شایع شدن، دهن به دهن گشتن، چو افتادن، هو کردن!
بادید، مشهور، انگشت نما!
فرنما/سرنما
اصطلاح "تابلو است" به معنی مشخص و واضح میباشد بدون توضیح قابل استناد و اجتهاد است.
درب و داغون، قُزمیت!
در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) -
واضح و مبرهن، هویدا، آشکار - ضایع، گاف، سوتی، سه شد!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس