تار و پود

/tAropud/

    fiber
    fibre
    fabric

فارسی به انگلیسی

تار و پود قلب
heartstrings

مترادف ها

texture (اسم)
شالوده، بافت، بافندگی، بافته، تار و پود، پارچه منسوج

sinew (اسم)
وتر، پی، رباط، رگ و پی، تار و پود

warp and woof (اسم)
بنیان، تار و پود، پایه و اساس

پیشنهاد کاربران

warp and woof
راستای طولی و عرضی زمینه ( بافت )
تون در معانی دیگری هم در فرهنگهای لغات آمده و معنای اصلی آن ، "تار" می باشد در مقابل" پود"
و هم در کتب و یادداشت های قدیمی به معنای " تار عنکبوت " هم آمده است.
" تونیدن " به معنای تنیدن تار آمده است.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال : طبع عنکبوت هم این است که " بتوند " . . .
. . . فکری شدم، ماندم حیران که این چطور روی این آب حوض تار " تونیده " . . .

بافت
رشته های پهنا و درازای جامه
نخ
تار
اجزای سازنده هرچیزی
اشغال ماشغال

در بعضی اشعار اگر اوجه شود به این مغنی دیده میشود که " تار و پودِ ویران شده!"
اساس و پایه
1 - تارهای طول و عرض پارچه
۲ - اساس و پایه هر چیز
تار: رشته عمودی
پود: رشته افقی
تار و پود : بافتنی ، در بعضی جاها نیز به معانی : ( همه چیز / اصل/ همه / سیر تا پیاز ) به کار می رود
عمق ، ریشه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس