crown of the head vertex summit forsaker abandoner [rare.] forsaker apex cusp height tip top
فارسی به انگلیسی
تارک بام
peak
تارک چیزی را پوشاندن
cap
تارک دنیا
monk
تارک زدن به چیزی
tip
تارک سر
crown
تارک نام
acronym
تارک کلاه
peak
مترادف ها
apex(اسم)
اوج، سر، نوک، تارک، راس زاویه
tiara(اسم)
تارک، تاج یا کلاه، کلاه پادشاهی، تاچ پاپ، تاچ پادشاهی
diadem(اسم)
تارک، نیم تاج، دیهیم، سربند یا پیشانی بند پادشاهان
vertex(اسم)
سر، قله، نوک، تارک، راس، فرق، فرق سر، سمت الراس
پیشنهاد کاربران
نقطه جمجمه ؛ تارک.
رأس
شاید بتوان چم پیشانی را نیز به کار برد
تارک: دکتر کزازی در مورد واژه ی " تارک" می نویسد : ( ( تارک به معنی میانه ی سر است و " ک " در آن پساوند . به گمان ؛ ستاک واژه : تار ، همان است که در ریخت تر در " ترگ نیز دیده می آید . " تار " نیز در معنی تارک به کار برده شده است. . ) ) ... [مشاهده متن کامل]
( ( اگر تاج از آن تارک بی بها شود دور و یابد جهان زو رها. ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 349. )
رها , ازاده, فردی که رهایی پیدا کرده
( = تَرک کننده ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: موکساک، موکسار ( موکس از سنسکریت: موکسَ= ترک + پسوند یاتاکی ( = فاعلی ) «اک، ار» ) یوتْراک، یوتْرار، یوترو ( یوتْر= ترک؛ سنسکریت + «اک، ار، او» ) ... [مشاهده متن کامل]