جابجا شدن


    relocate
    transfer

فارسی به انگلیسی

جابجا شدن مهره های گردن در تصادفات اتومبیل
whiplash

جابجا شدن کم
budge

مترادف ها

metastasis (اسم)
دگردیسی، ناخوشی، جابجا شدن، هجوم مرض، گسترش میکرب مرض

supplant (فعل)
تعویض کردن، جابجا کردن، جابجا شدن، از ریشه کندن، جای چیزی را گرفتن

پیشنهاد کاربران

بپرس