برابرِ پارسی برای واژهٔ عربی خائن: *دُژیار *دُشیار *دُژپِیمان *دُش پِیمان *زشت یار خیانت: *دُژیاری *دُشیاری *دُژپیمانی *دُش پِیمانی **زشت یاری باید در نگر داشت که واژه های پیشنهادیِ ما باید بتوانند ماناکِ فَراگیرِ ( معنیِ کلیِ ) واژهٔ خائن را برسانند. ... [مشاهده متن کامل]
برای نمونه واژهٔ "دشمن یار"، هر چند در برخی وخت ها خوب است، ولی هم ترازی فراگیر ( عمومی ) برای خائن نیست، چون در برخی وخت ها یک خائن را داریم که همزمان که خود را دوست جا می زده ولی دشمنی می کرده و به تنهایی نَخشه می کشیده. او با هیچ "دشمن" پیوندی نداشته. پس "دشمن یار" نبوده. پیمان شکن هم به درستی ماناکِ همگانیِ خائن را می رساند، ولی چهار آواج ( سیلاب ) دارد. بهتر است واژه های جایگزین، هم در پارسیِ "نوین" ریشه داشته باشند، و هم آواج های ( سیلاب های ) کمتری از دیگر برابرهای پارسی داشته باشند. واژهٔ دُژیار ( با سپاس از کاربر: م بیک ) به راستی هر دو ویژگی را دارد. هم کوتاه است و هم ماناکِ واژه را در خود دارد، چون هم دُژ و هم یار در پارسیِ نوین جا افتاده اند. دُشیار ( یارِ بد، یارِ زشت ) هم برابرِ دُژیار است.
به گمان می رسد که خائن گویش دگرگون شده ی واژه ی پارسی پهلوی هایین باشد یعنی آن که سزاوار سرکوب و سرکوفتنی است. نکته این که ریشه ی این واژه از بنی با چیم ( معنی ) سرکوب کردن و کوبیدن به سر هست و نه از بنی ... [مشاهده متن کامل]
با چیم خیانت کردن! به گمان می رسد که همین واژه به زبان عربی راه یافته و در دستگاه واژه سازی این زبان به خائن و خیانت و . . . انجامیده و سپس با گسترش این زبان در ایران و منطقه گسترش یافته است. چنین رویدادی درباره واژه های بسیاری مانند نفت ( نپت ) و سفینه ( سِپینَگ ) و فردوس ( پَردیس ) و جنجال ( جنگال ) نیز رخ داده است.
برابر پارسی اش : بیوندکار و بیوندگر و دشمنیار است.
دغلباز، خیانت کننده، خیانتکار Traitor
ناکث
در پهلوی " دند" در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو . دندیدن = خیانت کردن دندش = خیانت