خار

/xAr/

    thistle
    thorn
    bristle
    tongue
    fluke
    key
    neat and tidy
    barb
    dirt
    prickle
    spine
    tooth

فارسی به انگلیسی

خار انداز
porcupine

خار بته
bramble

خار پولوس
half shaft key, neat and tidy(as the hair)

مترادف ها

fluke (اسم)
اتفاق، خار، پیکان، زمین گیر، قلاب لنگر، انتهای دم نهنگ، یکنوع ماهی پهن، اصابت اتفاق

prickle (اسم)
خار، نیش، خراش کوچک، خار نوک تیز

acicula (اسم)
سوزنچه، تیغ، خار

thorn (اسم)
تیغ، خار، سرتیز، شوک

bur (اسم)
تیغ، خار، فضول

thistle (اسم)
خار، خاربن، خارخسک، بوته خار، باد اور، شوک مبارک

bramble (اسم)
خار، بوته، خاربن، تمشک جنگلی

quill (اسم)
خار، تیغ جوجه تیغی، قلم پر، ساقه تو خالی پر

goad (اسم)
خار، سیخ، انگیزه، سیخک، سک، مهمیز

prick (اسم)
نقطه، خار، هدف، شق، سیخونک، الت ذکور، زخم بقدر سرسوزن، جزء کوچک چیزی، نقطه نت موسیقی، چیز خراش دهنده، میخ کوچک

sting (اسم)
خار، سوزش، نیش، گزیدگی، زخم نیش

barb (اسم)
خار، نوک، پیکان، ریش، دندانهای ریز

jag (اسم)
خار، نوک، دندانه، کنگره، بریدگی، برامدگی تیز، سیخونک

teasel (اسم)
خار، شانه چوپان، بوته خار، ماشین خارزنی

teazle (اسم)
خار، شانه چوپان، بوته خار، ماشین خارزنی

brushed (صفت)
خار، مرتفع

combed (صفت)
خار

tricked (صفت)
خار

پیشنهاد کاربران

لبه تیز
eg:do you know what is khar?
در اصفهان به رفع شوریدگی و آشفتگی مو خار کردن مو می گویند
در شرق اصفهان خار را به صورت منفی نخار برای کارهای سخت به کار می برند
در گویش اصفهان و شرق اصفهان
خار به معنی راحتی و آسانی به کار می رود
در اصفهان به شانه زدن مو و رفع آشفتگی مو
خار کردن می گویند
در شرق اصفهان به کارهای سخت نخار می گویند
خار ( khar ) در زبان مغولی به معنی سیاه است
خار:سیخ/sikh/ ( گویش شهرستان بهاباد )
مثل سیخ آدور یعنی تیغ گیاه خارشتر.
و دیگر خار به چم خوب است واین ریشه در خوشی و هیربدی و خیر بودن دارد و هم اکنون در پارسی پهلوی اذرپادگان و پارسی پشتو و پامیریان و بسیاری دیگر پارسیان گفته میشود وپارسیان اگر پاسخ آری نبود هیر و خیر و هار
...
[مشاهده متن کامل]
و خار نمیگفتند که چیزهای بد نیز باشد و این خیر به عربی رفته و دیگر خار گویه دیگر از شار است و خارستان و خهرستان بچم شارستان و شهرستان است و این همه در پارسی دری امده - اما خار خستنی هسته ( از هست و نه از خسته ) خس و خست وکنا و شدای ان خسته است و ریشه در خس ( خستن ) و خار خراشان و خست و خار و خاریدن چون کشت و کار و کاریدن دارد و انچه استاد در خاشاک گفته انگونه که ایشان گفتندنیست مگر انچنانست که خشک و خسک هردو از خس یکی بی ابی و خشک بودن انرا گرفته و دگری خستنش و خار بودنش را

خار در این بیت سروده فردوسی گونه ای از خام ابریشمی وبافته دیبا است
همی زرد گردد گل کامکار
همی پرنیان گردداز رنج خار
خار در نوشته خوارزمشاهی گویه دیگر هار است و هار هر برشته کشیده شده ای چه سروده و چه مهره های پشت گردن و پشت و چه یاره گردن و دست از مهره مروارید و خزف و چه سبحه پارسایان و هرچه از این گونه است این واژه را ندانسته گاه هندی گفته اند و گاه گرده برداری از خار خستنی کرده و پی و بند هار مهره های پشت و گردن را نخاع شوکی ترزبانی کرده و تر زده اند و ندانسته اند که این خار هار است و نه از ریشه خستن پارسی که خار است درستش را بزرگ دانشمند خوارزمشاهی در ذخیره گوید از آن موضع برآمده است و بخارهای مهره ٔ گردن پیوسته است. ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) . نزدیک خارها و مهره ها رسید و بدان خارها پیوسته. ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی
...
[مشاهده متن کامل]

به باور من شادروان دهخدا گرچه رنجش بسیار جای سپاس دارد با این همه درشت و سست بسیار داردو باید ان را ههرس کرد و پیراست ان بزرگ یادداشت میکرد و گناه از جانشینان اوست که هار آخته ندانسته ان کار بلند را خوار داشته و هر خار و خارایی در ان غلتانده و ان باغ روشن از هار خویش انباشته و از ان غلطنامه کرده اند

در گویش تاتی خار به خوب گفته میشود
خس، تیغ، خاربن، خلنگ، خاشاک، خسک، شوک، غاز، سنگ خارا، گیر

خار:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " خار" می نویسد : ( ( خار با همین ریخت در پهلوی کاربرد داشته است می انگارم که خاش در خاشاک ریختی از "خش"و "خس" باشد که به معنی ریزه ها و پاره های گیاه خشک است . ) )
( ( نه گویا زبان و نه جویا خرد
...
[مشاهده متن کامل]

ز خاک و ز خاشاک تن پرورد. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 195 )

پَستی
خار به معنای کوچک
شوک
خس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس