داخل شدن


    en-
    enter
    penetrate
    slip

فارسی به انگلیسی

داخل شدن با فشار
squeeze

داخل شدن بی اجازه به ملک
trespass

داخل شدن تدریجی
work

مترادف ها

enter (فعل)
بدست اوردن، وارد شدن، در امدن، ثبت کردن، نام نویسی کردن، داخل شدن، قدم نهادن در، داخل عضویت شدن، پا گذاشتن، تو آمدن، تو رفتن

پیشنهاد کاربران

وارد شدن ، درآمدن ، پذیرفتن و دریافت کردن
درون گشتن، درون شدن
درآمدن
تداخل
get into
ورود، دخول، درآمدن. اندر آمدن. وارد شدن. فروشدن. داخل گشتن. ورود کردن. ولوج. داخل گردیدن. درشدن
Walk in
وارد شدن

بپرس