داخلی

/dAxeli/

    built-in
    domestic
    home
    in-house
    inland
    inner
    inside
    interior
    internal
    civll
    local

فارسی به انگلیسی

داخلی ترین
innermost

مترادف ها

territorial (صفت)
زمینی، محلی، داخلی، منطقه ای، ارضی

esoteric (صفت)
محرمانه، رمزی، مبهم، سری، داخلی، مشکوک، درونی

innate (صفت)
اصلی، چسبنده، ذاتی، داخلی، طبیعی، درونی، درون زاد، لاینفک، جبلی، فطری، غریزی، مادرزاد

ben (صفت)
داخلی، باطنی

internal (صفت)
داخلی، باطنی، درونی، ناشی از درون

interior (صفت)
داخلی، درونی، دور از مرز، دور از کرانه

inner (صفت)
داخلی، باطنی، خودمانی، درونی، تویی، روحی

indoor (صفت)
داخلی، خانگی، درونی، زیر سقف

inward (صفت)
ذاتی، داخلی، باطنی، دین دار، درونی، معنوی، تویی

پیشنهاد کاربران

داخلی: نمایی است که در مکان سرپوشیده فیلمبرداری می شود ویکی ازکلمات راهنمایی است که بالای هرصحنه از " فیلمنامه" نوشته می شود ، مانند: داخلی، آپارتمان ، روز. ( اصطلاح سینمایی )
درونگانه

بپرس