ساکت

/sAket/

    dumb
    still
    stilly
    mum
    mute
    quiet
    reticent
    silent
    speechless
    tacit
    tight-lipped
    tongue-tied
    uncommunicative
    voiceless
    guiet
    tuneless

فارسی به انگلیسی

ساکت شدن
hush, to keep silent or still, to be calmed or soothed to subside

ساکت کردن
hush, silence, still, to quite or sooth, to silence

ساکت کردن با پاسخ دندان شکن
squelch

ساکت کردن با جنباندن
lull

ساکت کردن با لالایی خواندن
lull

ساکت کننده
silencer

مترادف ها

calm (صفت)
ساکت، ارام، خاطر جمع، ملایم، ساکن، اسوده

acquiescent (صفت)
ساکت، راضی، راضی شونده، غیر قابل اعتراض

quiet (صفت)
ساکت، دوستانه، فراخ، ارام، بی صدا، ملایم، ساکن، خاموش، اهسته، خموش

silent (صفت)
ساکت، ارام، بی صدا، صامت، خاموش، بی حرف، خمش، خموش

mute (صفت)
ساکت، بی صدا، صامت، گنگ، لال، خمش، خموش، بی زبان، غیر حاکی

soothed (صفت)
ساکت

imperturbable (صفت)
ساکت، تزلزل ناپذیر، ارام، خونسرد

still (صفت)
ساکت، ارام، ساکن، راکد، خاموش، بی حرکت

stilly (صفت)
ساکت، ارام، ساکن

dormant (صفت)
ساکت، خوابیده

noiseless (صفت)
ساکت، بی صدا

reticent (صفت)
ساکت، محتاط در سخن، کم گو

serene (صفت)
ساکت، روشن، ارام، صاف، متین، بی سر و صدا

soundless (صفت)
ساکت، بی صدا، خاموش

soft-spoken (صفت)
ساکت، معتدل، دارای صدای نرم و ملایم

پیشنهاد کاربران

ساکِت:
١. خاموش، آرام، بی - سِدا، بی - صدا، لب - بسته، دهن - بسته
۲. کسی که چیزی نگوید
۳. ( جملەوار، دستوری ) [مردمی] خاموش! هیچی نگو! هیچی نگید! دهن بسته!
واژه ساکت
معادل ابجد 481
تعداد حروف 4
تلفظ sāket
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( کِ ) [ ع . ] ( اِفا. )
آواشناسی sAket
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
مهردهان. [ م ُ دَ ] ( ص مرکب ) روزه دار. صایم. مهردهانان ؛ روزه داران. ( برهان ) . || خاموش. ساکت. و رجوع به ترکیب مهر دهان ذیل مهر شود.
دم بسته . [ دَ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) بی نفس . ( ناظم الاطباء ) . || خاموش . ( آنندراج ) . || حیران و سرگردان . ( ناظم الاطباء ) .
بی تفاوت
لب بسته . [ ل َ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) ساکت . خاموش :
تا توی ِ لب بسته گشادی نفس
یک سخن نغز نگفتی به کس .
نظامی .
در عشق شکسته بسته دانی چونم ؟
لب بسته و دل شکسته دانی چونم ؟
تو مجلس می نشانده دانم چونی
من غرقه ٔ خون نشسته دانی چونم ؟
خاقانی .
بی آوا
در پهلوی می شود: توشت
خاموش. . . . . . بی صدا . . . . . هیس . . . ارام . . . .
در زبان تالشی : تَم ( tam ) و تام ( tām )
دهن دوخته. [دَ هََ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) که دهان از گفتن بربندد. دهان بسته. زبان بسته. خاموشی گزیده :
کم سخنی دید دهن دوخته
چشم و زبانی ادب آموخته.
نظامی.
و رجوع به دهن دوختن شود.
خاموشی گزیده ، زبان اندرکشیده
گرفته لب. [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ل َ ] ( ص مرکب ) کنایه از مردم خاموش باشد. ( برهان ) :
دید مرا گرفته لب آتش پارسی ز تب
نطق من آب تازیان برده به نکته ٔ دری.
خاقانی ( دیوان عبدالرسولی ص 429 ) .
سوت و کور
ساکت ریشه ی هندواروپایی دارد ؛ در روسی واژه ی ساگیت ( ساگِت ) به کار میبرند ؛ در انگلیسی سایلنت میگویند . . .
در سنسکریت ساکت نامِ شهری بود نزدیک به آسمانها !
آرام
بی سر و صدا
سلام 👋معنی ساکت :آرام ، خاموشی ، هیس
سکوت . خاموشی. آرام. هیس

بهترین واژه برای ساکت شدن واژه چپ کردن چوپ کردن chop ک در انگلیسی نیز گویند و نیز واژه ی خاموش میباشد
مولانا جلالدین بلخی میگوید
چپ کن و بشنو سخن خاموشان
آرام، بی سروصدا، بی صدا، خاموش، خموش، سربه زیر، دنج، راحت، صامت، هیس
آرام
خاموشی کلام - بر تضاد سر و صدا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس