غریزه

/qarize/

    instinct
    nature

مترادف ها

nature (اسم)
نهاد، خوی، طبع، روح، خیم، سیرت، نوع، گونه، خاصیت، سرشت، طبیعت، خو، فطرت، افرینش، مشرب، خمیره، ذات، ماهیت، گوهر، غریزه، منش

instinct (اسم)
غریزه، هوش طبیعی جانوران

natural disposition (اسم)
غریزه

پیشنهاد کاربران

بن رانه
گهر یا گوهر به چم غریزه،
فرخی:
تا همی از گهر آموزد آهوبره تک
همچنان کز گهر آموزد شاهین پرواز.
● غریزه: میل و رغبتِ ذاتیِ انسان به انجام دادنِ عملی به نحوه ی خاص و در شرایط و اوقات خاص.
زی رانه
غرایز برنامه های ژنتیکی اند که توسط طبیعت در ساختار ژنها حکاکی شده اند و پایه و اساس نرم افزاری حیات را تشکیل می دهند. به نظر میرسد که این برنامه ها هرکدام بطور آگاهانه و به موقع ، مکانیزم هایی را تحریک میکنند که به سمت بیرون موجب عکس العمل میشوند. کلیه ژن های سلول های بدن، نیمی از پدر و نیمی از مادر به فرزندان به ارث می رسند، غیر از سلول های جنسی که در فرزندان مذکر تنها مردانه و در فرزندان موئنث فقط زنانه می باشند. میل غریزه جنسی و عشقی زن و مرد به سوی بهمدیگر ، ریشه در میل به هم رسیدن و به هم پیوستن سلول های جنسی مرد و زن دارد که طبیعت در آغاز شکل گیری بدن های آنها در رحم مادر ، آنها را از هم جدا نموده است. در روابط جنسی بین افراد انسانی ، میل سلول های جنسی مقدم بر تصمیم گیری آگاهانه بیرونی است. به این معنا که اول سلول ها تصمیم می گیرند و در قدم بعدی، تصمیم گیری به عهده ضمیر خود آگاه می افتد که نیاز اعلام شده توسط مرجع درونی را رفع نماید. گویا سلول ها و بهمراه آنها مرجع فرمان دهی درونی از آگاهی روشن تری برخوردار باشند تا مرجع آگاه بیرونی . به این معنا که ضمیر به اصطلاح ناخودآگاه درونی ، آگاهانه تر و دقیق تر از ضمیر خودآگاه بیرونی عمل میکند. به نظر میرسد که ساختار ژن ها هم مثل ساختمان بدن که دارای مغز می باشد، از مرکزیت کنترل و هدایت آگاهانه یعنی مغز برخوردار باشند. علم زیست شناسی در بخش ژنتیک هنوز به مغز ژنها راه نیافته است. همانطوریکه اسکلت داربست کالبد می باشد، سلول ها و ژن ها هم دارای اسکلت می باشند. داربست ساختار ژن ها در اصل کروموزوم های x و y نیستند بلکه اتم های تشکیل دهنده ساختار ژن ها ، و اتم ها علاوه بر جرم، دارای دو میدان الکترومغناطیسی در اطراف الکترون ها و پروتون ها هستند که در پیوند با هم در اطراف ساختار جرمی ژن ها یک ساختار منظم نرم افزاری ایجاد می کنند که برخلاف ساختار جرمی ، از استعداد تصمیم گیری برخوردار اند. بنا براین این احتمال بسیار قوی است که در هسته سلول ها دو ساختار و دو نوع کُد ژنتیکی موجود اند؛ یکی سخت و دیگری نرم افزاری. اگر ساختمان جرمی یا سخت افزاری در هم فرو ریزد، ساختمان میدانی یا نرم افزاری هم فرو خواهد ریخت و استعداد تصمیم گیری را از دست خواهد داد. بدن های موجودات زنده ، جوامع سلولی اند و سلول های پوست محیط و مرز و محافظ این جوامع. بافت ها و ارگان ها سازمان های خدماتی که متشکل از سلول های متخصص اند که روی هم و در ارتباط مستقیم با هم، چنین وظیفه تخصصی را به عهده دارند. این تخصص ها در طول تکامل بطور آگاهانه بر اساس تقسیم کار آموخته شده اند. تخصص های نو از طریق انتطباق ژنتیکی صورت می گیرد. بهر حال این حقیر به معجزه باور دارم، اما فقط در چهارچوب قوانین طبیعت و زنجیره علت و معلول و قوانین طبیعت از دیدگاه ناچیز من چیزی نیستند غیر تصمیمات قاطعانه و بدون چون و چرای خداوند و زنجیره علت ومعلول، خواست و اراده آزادنه وی که به ضرورت تبدیل شده است و خداوند هیچگونه دخالت دیگری در کار انسان و طبیعت و کیهان نمی نماید و در تصمیمات خود هیچگونه تجدید نظر ی نمیکند، زیرا تصمیمات خودرا پیشاپیش یک بار برای همیشه گرفته است. و هیچگونه شک و تردید و محاسبات احتمالی و تخمینی در کار و بار و حکمت اش نیست. همه تاس ها را بطور بیشمار از قبل انداخته و هربار به یقین و اطمینان مطلق رسیده است و پس از آن به خلقت جهان ها و موجودات زنده و غیر زنده از هستی بیکران خویش پرداخته است و برخلاف باور ادیان، نه از عدم و نیستی. لذا انتخاب طبیعی در طول تاریخ تکامل بطور کاملا آگاهانه صورت گرفته و می گیرد. محاسبات اینتگرال و دیفرانسیل یعنی جمع و ترکیب بینهایت کوچک ها به نظام های بزرگ زنده و غیر زنده و تجزیه و تحلیل این نظام ها به بینهایت کوچک ها که در اندیشه و افکار نیوتن و لایبنیتز منعکس گردیند و توسط نیوتن به ابزار محاسباتی تبدیل شدند و در علم و صنعت کاربرد فراوانی دارند، ریشه در محاسبات آگاهانه خود طبیعت و کیهان دارند که در ذهن انسان متفکر منعکس گردیده است. کوچکترین قدم های این محاسبات برابر اند با اثر کوانتوم پلانک. بهر حال اگر امیال غریزی که پایه و اساس حیات را تشکیل میدهند ، بطور معقول و منطقی ارضاء نگردند، زندگی شور و نشاط خودرا از دست می دهد و افسردگی و پژمردگی و یاس و نومیدی جای شور و نشاط و خرمی را میگیرند. این حقیر نمیتوانم باور داشته باشم و یا به یقین برسم که میل فطری به قرب خداوند، تنها خاص انسان باشد و حیوانات فاقد آن. از کجا می توان مطمئن بود و یقین حاصل کرد که حیوانات بیشتر از انسان خودرا به خداوند نزدیک ندانند؟ آیا چون حیوانات در طول تاریخ عبادت گاه نساخته اند، این خیال را در انسان ایجاد کرده است که حیوانات نمی دانند که خدا کیست و چیست ؟ و از کجا مطمئن باشیم که حیوانات تصورات بسیار روشن تر و واقعی تر و حقیقی تر از خداوند در مقایسه با تصورات خیالی و اوهامی انسان، نداشته باشند؟
...
[مشاهده متن کامل]

چو عضوی بدرد آورد روزگار / دگر عضو ها را نماند قرار

یکی از نتایج غریزه حقیقت جوئی:
کشف یا شهود چند حقیقت استعلایی ؛ متعالی ؛ آنسویی و یا ژرف که در طول تاریخ بشریت تاکنون در اندیشه انسان خطور نکرده اند. بیان این حقایق ، پیشنهاد یک ایده برای عبور از مرز میدان شناخت های تجربی و دستیابی ؛ لمس ؛ احساس و درک آنسوی واقعیت و از آن طریق نگاهی روشن تر به قدرت و دانش و حکمت مطلق و بیکران الاهی می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

الف - کثرت پایان ناپذیر ماورایی یعنی تقسیم هستی نامتناهی ؛ بیکران و یا بینهایت به هستی های محدود و متناهی و برابر و همسان ، دارای مکان های سه بعدی با محیط و مرز های ثابت و پایدار و مسدود و نفوذ ناپذیر . این تقسیم بطور خود بخود و تصادفی و بی هدف صورت نگرفته است بلکه با آگاهی مطلق و با هدفی روشن از طرف یک موجودی که دارای قدرت و دانش مطلق و بیکران می باشد. این موجود را خداوند می نامیم، اما خداوند از دیدگاه علوم طبیعی و تجربی و منطق و ریاضیات محض و فلسفه الاهیات علمی و نه از دیدگاه دین و الاهیات دینی. اگر سوال شد که چرا چنین تقسیمی صورت گرفته و چه ضرورتی در پشت آن نهفته است؟ میتوان دو دلیل زیر را مورد لطف و توجه قرار داد : واژه های نامتناهی ؛ بیکرانی و یا بینهایت که هم معنی و مترادف می باشند، تنها چند مفهوم خشک و خالی در اندیشه انسان نیستند بلکه واقعیت محض و عینی اند . بینهایت نمی تواند دارای یک مرکز واحد و یگانه و منحصر بفرد باشد، زیرا مرکز داشتن هر چیزی نشانه بارز و آشکار محدود بودن و محیط و مرز داشتن آن چیز می باشد. اما بینهایت میتواند دارای مراکز بیشمار محلی و منطقه ای باشد. هرکدام از این محله ها و یا منطقه ها را میتوان یک گیتی یا یک عالم یا یک دنیا یا یک کیهان و یا یک جهان نامید و مجموعه در حال افزایش آنها را جهان های موازی نامید. دلیل دوم این است که اگر هستی بیکران در حرکت خویش بخواهد از یک حالت کلی به یک حالت کلی دیگر تحول یابد، برای چنین حرکت تحولی به بینهایت زمان ها نیاز مند خواهد بود و چنین حرکتی هرگز به انجام نخواهد رسید. در عوض هستی های محدود و متناهی قادر خواهند بود که در طول یک زمان معین گرچه بسیار طولانی یک نوسان کامل انجام دهند و از یک حالت کلی به یک حالت کلی تر تحول یابند. یعنی با یک جهش کوانتایی از این سوی به یکی دیگر از آنسو های بیشمار خود به پرند. در طول نوسانات متواتر یا پی در پی می توانند بر اثر انقباض و انبساط از طریق وقوع قیامت ها یا مه بانگ های متوالی از کثرت کامل به وحدت و دو باره از وحدت به کثرت کامل برسند. کثرت های متوالی همسان نخواهند بود بلکه اصل تکامل و سیر و سلوک به سوی کمال در پشت آنها نهفته است. اگر تنها همین نظم و سامان طبیعت و کیهان را ملاک وجود خداوند و یک طرح مطلق خلقت و آفرینش قرار دهیم، آنگاه یک نظریه پرداز مخالف به سهولت می تواند ادعا نماید که این نظم و سامان احسان یگانه به احتمال بسیار قوی و نزدیک به حقیقت میتواند تصادفی ؛ اتفاقی ؛ خود بخودی و بی هدف و بی مفهوم و معنا ایجاد شده باشد. اما اگر تعداد 7 نظم و سامان طبیعی و کیهانی و بیشمار و آنهم نه تنها در یک جهان فعلی و اینجایی بلکه در کلیه جهان ها بطور همسان و همزمان ارائه دهیم، آنگاه معترض ایده ما شاید قانع تر شود.
ب - سرنوشت های پنجگانه جنسی و عشقی کلیه افراد انسانی که از طریق آن میتوان تعداد منازل ؛ وادی ها ؛ پله ها ؛ مراحل و یا ایستگاه های حرکت نیم سفر های نزولی و صعودی هستی های محدود و متناهی را تعیین کرد. بیشمار بودن ( لفظ بیشماری در اینجا از دیدگاه محدود انسانی منظور است و نه از دیدگاه نامحدود الاهی ) دوره های هفت گانه به این علت است که مجموعه وسیع اسماء و صفات الاهی در سطوح بیشمار مختلفی بین دو حد نقصان کامل و کمال ایده آل ، پشت سر هم پدیدار می شوند ؛ به ظهور می رسند؛ جلوه و تجلی می یابند و به فعلیت در می آیند.
پ - نفوس عشره یا من ها و یا خویشتن های دهگانه افراد انسانی که در طول سفر خلقت و آفرینش و منازل و وادی ها و شهر های عشق هفتگانه، همیشه یکی یا دو تا از خواب ژرف مرگ بیدار می شوند و بطور عینی و تجربی شاهد حرکت هستی و جلوه ها و تجلیات آن می شوند و بقیه در خواب ژرف و در حال تجربه حیات روئیایی در سطح کمال لذت و شادی و سعادت و خوشبختی به سر می برند. اما جبر و منطق الاهی بر طبق مفاد طرح خلقت و آفرینش هرکدام از آنها را در منزل گاه ها و نوبت های خاص و ویژه خویش از خواب ژرف مرگ و تجربه حیات روئیای بیدار میکند و در طول عمر های موقت دینوی نقش من تجربی را به عهده می گیرند. نفس های عشره یا خویشتن های دهگانه افراد انسانی پنج تا مردانه و پنج تا زنانه و هرکدام همیشه در سطح کمال می باشند و حتا من های تجربی هم در طول عمر در سطح کمال به سر می برند و مشمول حال تغییر و تحول و تکامل و گذر زمان نمی باشند.
حقایق دیگری هم در این رابطه وجود دارند که به علت ضیق وقت و جلو گیری از سردرد به شرح جزئیات آنها پرداخته نمیشود، اما در همین سایت می توان به آنها مراجعه نمود: نوسانگر دوقطبی مرگ و تولد ؛ نوسان گر سه قطبی ماده - روح - روان ؛ مفاهیم بیزمانی و بیمکانی ؛ مفاهیم ازل و ابد ؛ قیامت و معاد و برزخ و خیلی بحث های دیگر. در پایان یک اشاره کوتاه : خداوند متعال از دیدگاه فلسفه الاهیات علمی هیچگونه نیازی به طاعت و بندگی ؛ پرستش و ستایش ؛ نیایش و مناجات و عبادات ندارد و چنین تکالیفی را در پیش پای انسان قرار نداده است. در پایان دو بیت شعر از فال حافظ در رابطه با ذهنی بودن پدیده نسبیت :
آن دَم که با تو باشم یک سال هست روزی /
و ان دَم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی

غریزه ذات، طبع
غریزه INSTINCT :[اصطلاح جامعه شناسی] الگوی ثابت رفتار که منشأ وراثتی دارد و در همه ی حیوانات طبیعی در یک نوع معین ظاهری می شود.
منبع https://rasekhoon. net

واژه آریایی گریجه که امروزه آنرا غریزه مینویسند دارای دو ماناست؛ الف - آرزو - هدف و ب - میل غلبی - انگیزه درونی که در فهرست واژگان هندواروپایی به شکلهای *gherijai به مانای desire آرزو - شوغ داشتن به چیزی و *ghorējai به مانای �اراده - امید - الهام� encouragement ثبت شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

از لغت اولی واژگان اربی غَرَض ( هدف ) و اغراض ( هدفها ) به دست آمده و از لغت دومی که از ریشه kerd ( دل ) ساخته شده است لغت انگلیسی courage ( دلیری ) به دست آمده که ارب از آن لغت غرائز از ریشه فَرزی غَرَض را به دست آورده است.
*پیرس ( منبع ) :
A Grammar of Modern Indo - European by Carlos Quiles

زادخاست = زاد خاست
به چم برخاسته از زادش/سرشت/ نهاد = غریزه
در پارسی " آسن "
گرایشهای مشترک انسان و حیوان را «غریزه» می‏نامند. غریزه نوعی ویژگی درونی است که حیوان را در جهت ادامه زندگی و حفظ خود از خطرات هدایت می‏کند و او را آماده می‏سازد که در شرایط خاص به شیوه‏ای خاص عمل کند. حیوانات نسبت به گرایشات غریزی خود آگاهی حضوری دارند، ولی نسبت به این آگاهی خود آگاه نیستند؛ در نتیجه فعالیت آنان نیز فعالیتی نیمه آگاهانه است. فعالیتهای غریزی به حکم سائق درونی غیر اکتسابی صورت می‏گیرد. در نتیجه اگر چه حرکات غریزی، حرکاتی ارادی هستند، ولی نمی‏توان آنها را همچون حرکات انسان اختیاری دانست؛ زیرا انسان به آگاهی خویش از میل غریزی آگاه است و پاسخ به سائقهای درونی را مورد مطالعه قرار می‏دهد و در پاسخگویی به درخواست سائق درونی، به مصلحت سنجی می‏پردازد و فرمان نهایی در انجام فعل، یعنی پاسخ مثبت به سائق درونی، از سوی قوه عاقله انسان صادر می‏شود. در حالی که در حیوان چنین نیست. هیچ حیوانی در پاسخگویی به سائق درونی خود تامل نمی‏کند و فقط قوه ارزیابی او در حدّی است که برخی از موارد تزاحم میان سائقها را برطرف کند و این خود البته می‏تواند ناشی از قوت بیشتر برخی سائقها باشد. مثلاً میل به غذا در حیوان برای ادامه‏حیات و درک لذتی خاص است. اگر حیوان پاسخگویی به سائق درونی برای خوردن غذا را همراه با خطری که بقای او را تهدید می‏کند ببیند، از خطر می‏گریزد. این حالت سنجشگری حیوان در حقیقت به معنای قویتر بودن یک سائق از سائق دیگر است.
...
[مشاهده متن کامل]


انسان هر چه در پاسخگویی به سائقهای درونی ناآگاهانه‏تر عمل کند و تصمیم به انجام فعل را با سنجشی عاقلانه انجام ندهد، رفتار او به رفتار حیوان نزدیکتر است؛ ولی انسان عموماً از آگاهی خود به گرایشهای غریزی آگاه است و با آنها به شکلی کاملاً آگاهانه برخورد می‏کند. بکار بردن کلمه غریزه در اینجا، برای فرق گذاشتن میان گرایشهای مشترک انسان و حیوان و گرایشهای اختصاصی انسان است.

فطرت
گرایشهای انسان محدود به امیال غریزی او نیست. گرایشهای اختصاصی انسان را گرایش‏های فطری انسان می‏نامیم، این گرایش‏ها با روح او در ارتباط هستند و منشا رفع نیازهای روحی او می‏شوند. در این بخش به توضیحاتی درباره این گرایشها می‏پردازیم.

1 - حقیقت جویی
هر انسانی کم و بیش در خود میل به شناختن را احساس می‏کند. انسان در رویارویی با محیط افراد خود، خواستار شناخت چیزهایی است که با آنها رابطه دارد. میل به دانستن نخست در سطحی ابتدایی مطرح می‏شود و معمولاً در قلمرو محسوسات است. انسان در دوره کودکی تمایل دارد چیزهایی را که حواس ظاهری او را تحریک می‏کنند بیازماید و به تدریج تصویری از تجارب حسی خود را در ذهن ذخیره سازد. ذخیره سازی تصاویر، اولین گام برای آن است که جهان بزرگ پیرامون انسان در اندازه‏ای درآید که او بتواند بر آن احاطه داشته باشد. با رشد کودک و زیاد شدن تصاویری که او در ذهن خود ذخیره می‏کند، از طرفی حجم زیاد داده‏های حسی، ذخیره سازی تصاویر و احضار به موقع آنها را مشکل می‏سازد و از طرف دیگر انسان متوجه وجود روابطی میان اشیاء می‏شود که که هیچیک از اندامهای حسی او آنها را درک نمی‏کند، ولی نمی‏توان در وجود آن روابط تردید کرد. تمایل به شناخت آن روابط، انسان را از مرحله ادراک حسی به مرتبه ادراک عقلی بالا می‏برد و شبکه‏ای از مفاهیم عقلی به او یاری می‏دهند تا شناختی عمیقتر از جهان فراهم آورد. در راه شناخت عمیقتر جهان، همواره مجهولات او افزایش می‏یابند؛ زیرا با کشف هر پدیده تازه‏ای، روابط جدیدی میان آن پدیده با دیگر اجزاء جهان کشف می‏گردد که پاسخ به چگونگی آن روابط خواست فطرت حقیقت جوی انسان است.

مطالعه برای شناخت چگونگی روابط جدید خود به کشف پدیده‏های تازه می‏انجامد و دوباره روابطی جدید مطرح می‏شود و این سلسله طولانی که حلقه‏های آن از پرسش و کشف شاخته شده‏اند، همواره ادامه دارد و اشتیاق انسان به شناخت حقیقت، در نهایت او را به شناخت مبدا جهان راهبر می‏شود.

حقیقت جویی انسان فقط از بر خورد با جهان پیرامون آغاز نمی‏شود، بلکه انسان با نظر به خویش در مراتب خودشناسی گام می‏گذارد و شناخت فطری به خویشتن را رفته‏رفته عمیقتر می‏سازد و اندک‏اندک از خداشناسی فطری که همراه خودشناسی فطری است، به مراتب بلندی از معرفت پروردگار نایل می‏آید. همانطور که گفتیم خداشناسی فقط ثمره مطالعه انفسی نیست، مطالعه آفاق پیرامون انسان نیز به معرفتی حصولی درباره مبدا عالم می‏انجامد.

هدف از ترسیم حرکت انسان در مسیر حقیقت جویی، این بود که مهمترین اثر وجود این گرایش در انسان را معرفی می‏کنیم که همان شناخت خداست، شناختی که مهمترین نقش را در کمال انسان دارد.

اثر دیگر تمایل به حقیقت جویی، فراهم آوردن امکانات تصرف در جهان است که تامین نیازهای انسان به آن وابسته است.

با توجه به این دو اثر مهم، می‏توان گفت تبعیت از این گرایش ( حقیقت جویی ) همانند خودِ گرایش حقیقت جویی، امری طبیعی است ؛ زیرا انسان نباید از شناخت مقصد حیات خویش چشم پوشی کند و نمی‏تواند به شناختهای لازم برای تامین نیاز خود بی اعتنایی کند.

آنچه از دیدگاه علم اخلاق باید بررسی گردد، میزان، جهت و محدوده تبعیت از این گرایش است نه اصل تبعیت از آن.

2 - گرایش به زیبایی
همه انسانها به زیبایی گرایش دارند، اما زیبایی چیست و ملاک زیبا بودن امورِ زیبا چه چیزی است؟ این پرسش هنوز پاسخ قاطعی نیافته است. با وجود این، همه انسانها چیزهایی را زیبا می‏دانند و در مواردی زیبا بودن یک چیز، مورد اجماع و اتفاق است و یا حداقل مقبولیت گسترده‏ای دارد. زیبایی منظره طلوع آفتاب را شاید هیچکس منکر نباشد. حتی در مورد برخی آثار هنری، چنان پذیرش عامی وجود دارد که کسی در زیبایی آنها تردید نمی‏کند؛ ولی در عین حال چندان معلوم نیست که چرا یک چیز را زیبا می‏دانیم و به آن گرایش نشان می‏دهیم. زیبایی‏ها حواس ظاهری ما و ق . . .

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس