مات کردن


    amaze
    blur
    confuse
    mat
    checkmate
    to checkmate
    to mat
    to stupefy

فارسی به انگلیسی

مات کردن به علت زرق و برق
bedazzle

مات کردن شیشه
frost

مترادف ها

confound (فعل)
گیج کردن، پریشان کردن، سراسیمه کردن، مات کردن

amaze (فعل)
مات کردن، خیره کردن، مبهوت کردن، متعجب ساختن، متحیر ساختن، سردرگم کردن

astonish (فعل)
گیج کردن، متحیر کردن، مات کردن، خیره کردن، مبهوت کردن، متعجب ساختن، سرگشته کردن

checkmate (فعل)
مات کردن، شهمات کردن، شکست دادن

پیشنهاد کاربران

مات کردن به معنی صاف کردنه
مات: واژه ی مات در شترنج با واژه های میّت و موت به معنی مردن همریشه می باشد. در اصل مات شدن در بازی شترنج به معنی مردن است.
تیره کردن
مات کردن به معنای صاف کردن

بپرس