وابسته

/vAbaste/

    affiliate
    allied
    attaché
    contingent
    correlative
    dependent
    germane
    pertinent
    relevant
    secondary
    ster _
    vassal
    related
    connected
    attached
    depending
    attache
    subordinate

فارسی به انگلیسی

وابسته به
acious _, ac_, ate, ative _, eer _, hypo-, ian _, ic _, ie _, ish _, of, ory _

وابسته به اب و هوا
climatic

وابسته به ابخست گروه مجمع الجزایر فیلیپین
philippine

وابسته به ابستنی
maternity

وابسته به ابیراهی
aberrational

وابسته به اپرا
operatic

وابسته به اتاویسم
atavistic

وابسته به اتشفشان
volcanic

وابسته به احصائیه
actuarial

وابسته به ادا دراوردن
mimetic

وابسته به ادبیات
literary

وابسته به ادمکشی
homicidal

وابسته به ارتوپدی
orthopaedic, orthopedic

وابسته به ازدواج
spousal, wedded

وابسته به استخوان ران
femoral

وابسته به استخوان مچ
carpal

وابسته به استمالت
propitiatory

وابسته به استنتاج
inferential

وابسته به اسیب شناسی
pathological

وابسته به اسید استیک
acetic

مترادف ها

attache (اسم)
وابسته

germane (صفت)
وابسته

relative (صفت)
نزدیک، وابسته، مربوط، نسبی، فامیلی، خودی، وابسته به نسبت یا خویشی

subordinate (صفت)
فرعی، تابع، وابسته، مادون، فرمانبردار، مطیع، مرئوس

associate (صفت)
وابسته، هم پیوند، همبسته، دانشبهری

adjective (صفت)
تابع، وصفی، وابسته

relevant (صفت)
مناسب، مطابق، وابسته، مربوط، وارد

affiliate (صفت)
وابسته

dependent (صفت)
تابع، وابسته، مربوط، متعلق، موکول، محتاج، نامستقل

related (صفت)
وابسته، منسوب، مربوط، خودمانی، منتسب، مقارن

interdependent (صفت)
وابسته، متکی یا موکول بیکدیگر

attached (صفت)
وابسته، پیوسته، ملازم، دلبسته، مربوط، متعلق، علاقمند

attendant (صفت)
وابسته

akin (صفت)
وابسته، یکسان

federate (صفت)
وابسته، هم پیمان، متحد

appurtenant (صفت)
وابسته

پیشنهاد کاربران

affiliated
غیرمستقل
تابع
نیازمند
متکی
وابسته یعنی دلبسته
affiliated
the Ottoman - affiliated tribes
ایلات وابسته به عثمانی
مربوط
وابسته: چیزی که تعلق به چیز دیگری دارد.
وارسته: چیزی که تعلق به چیز دیگری ندارد.
ربط داشتن
آبستن. وابستن. . از ریشه بوی بسته و بسلنماق گرفته شده است.
چسبندگی و عادت کردن به یک کس یا چیز
به کسی یا چیزی که نیاز داریم
علاقه داشتن به کسی یا چیزی
وابسته ( ادبیات ) : مقیّد
دکتر کزازی واژه ی"وابسته " را در نوشته های خود به جای " مقید " بکار برده است.
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۴۴.
متصل شدن

متصل
بسته شدن با کسی یا چیزی
علاقه داشتن به کسی
علاق داشتن به کسی
منوط
توابع
علاقه مند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس