ارکان

/~arkAn/

مترادف ارکان: اولیا، بزرگان، کارگزاران، اساس، پایه ها، رکن ها

برابر پارسی: پایه ها

معنی انگلیسی:
skeleton

فرهنگ اسم ها

اسم: آرکان (پسر) (ترکی) (تلفظ: arkān) (فارسی: آرکان) (انگلیسی: arkan)
معنی: کسی که سرشت و خون او پاک است، به معنی کسی که سرشت او پاک است و کسی که خون او پاک است
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم پسر، اسم ترکی
اسم: ارکان (پسر) (عربی) (تلفظ: arkān) (فارسی: اَرکان) (انگلیسی: arkan)
معنی: مبناها، پایه ها، ( به مجاز ) بزرگان، کارگزاران و کارگردانان حکومت، رکن ها، اعیان، کنایه از بزرگان و کارگزاران حکومت
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم پسر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

ارکان.[ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ رُکن. مبانی. پایه ها :
بحکم تجربت احکام رایش
همه ارکان ملک شهریار است.
مسعودسعد.
چه آستان که چون کعبه بخاکپای رُکبان آن تمسّک سزا و بموافقت و ارکان آن تنسک روا. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 453 ). || کرانه قویتر چیزی. ( منتهی الأرب ). هر امر که باعث قوت و غلبه و شوکت باشد مثل ملک و لشکر و مانند آن. ( منتهی الأرب ). || ارجمندی و قوت و غلبه. || جوارح. ( منتهی الأرب ). اندامها. || عناصر. ( غیاث اللغات ). چهار طبع. ( دستوراللغه ) :
ارکان و موالیت بدو هستی دارند
تأثیر بسی مشمر در وی حدثان را.
ناصرخسرو.
این گوهر از این کان چو بیک پایه برآید
کانی دگرش سازند آنگاه زارکان.
ناصرخسرو.
نیاز نیست بما خلق را همی زجهان
چنانکه گوئی ما همچنان ز ارکانیم.
مسعودسعد.
اگر جهان خرد خوانیم رواست که من
هم آخشیجم و هم مرکزم هم ارکانم.
مسعودسعد.
ز بخشیدن چه عجز آمد نگارنده دو گیتی را
که نقش از گوهران دانی و بخش از اختران بینی
ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشد
که خطی کز خرد خیزد، تو آنرا از بنان بینی.
سنائی.
- چهار ارکان ؛ ارکان اربعه ، یعنی باد و خاک و آتش و آب. مواد اربعه. چهار آخشیجان. استقصات :
از این چار ارکان که داری بنام
ببین کاین هنرها جز او را کدام.
اسدی.
تا در افلاک هفت سیاره ست
تا بگیتی چهار ارکانست.
مسعودسعد.
مسافران نواحی هفت گردونند
مؤثران مزاج چهار ارکانند.
مسعودسعد.
ز چار ارکان برگرد و پنج ارکان جوی
که هست قائد این پنج پنج نوبت لا.
خاقانی.
و هم این رکن چون مقوم روح
چار ارکان جسم را معیار.
خاقانی.
- || تکبیرةالاحرام و قیام و رکوع وسجود.
|| موالید ثلثه :
زمین آمداز اختران بهره مند
هم از هر سه ارکان ز چرخ بلند.
اسدی.
|| بزرگان. : اعیان امیر بگرمابه رفت از میدان و از گرمابه بخوان رفت و اعیان و ارکان را بخوان بردند. ( تاریخ بیهقی ). خلوت کرد با اعیان و ارکان. ( تاریخ بیهقی ).
- ارکان جیش ؛ پنج است : مقدمه ، قلب ، میمنه ، میسره ، ساقه.
- ارکان دولت ؛ اعیان دولت و رجال دولت. ( آنندراج ): همه ارکان و اعیان دولت وی را به پسندیدند بدان راستی و امانت و خدمتی که کرد. ( تاریخ بیهقی ). این جماعت ارکان دولت و ابیات امّت دیلم بودند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 263 ). ارکان دولت و اعیان حضرت وصیّت ملک بجا آوردند. ( گلستان ). یکی از پسران هرون الرشید پیش پدر آمد خشم آلوده که فلان سرهنگ زاده مرا دشنام مادر داد هرون ارکان دولت را گفت جزای چنین کس چه باشد. ( گلستان ). ارکان دولت و اعیان حضرت و زورآوران اقالیم حاضر شدند. ( گلستان ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع : رکن . ۱ - مبناها پایه ها ستون ها . ۲ - عنصرها طبع های چهارگانه . ۳ - مولودهای سه گانه موالید ثثه . ۴ - بزرگان اعیان کارگزاران و کارگردانان حکومت . ۵ - در نماز : تکبیره احرام قیام رکوع و سجود . یا ارکان اربعه . چهار ارکان ماده های چهارگانه چهار آخشیجان باد و خاک و آب و آتش . یا ارکان جیش . ارکان لشکر و سپاه پنج قسمت در صف آرایی سپاه در روزگار قدیم : مقدمه قلب میمنه میسره و ساقه . یا ارکان حرب . ( اصطح روزگار قاجاریه و آغاز دور. پهلوی ) ستاد ارتش بزرگان و اعیان و مردان نامدار و کارگردانان کارهای دولتی .
ولایتی است از برمه انگلیس

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ رکن . ۱ - پایه ها. ۲ - در نماز: تکبیرة الاحرام ، قیام ، رکوع و سجود.

فرهنگ عمید

۱. = رکن
۲. اصول، مبانی.
۳. افراد مهم، بزرگان.
۴. [قدیمی] = * ارکان اربعه
* ارکان اربعه: [قدیمی] مجموع عناصر اربعه (آب، باد، خاک، و آتش ).
* ارکان حرب: (نظامی ) [منسوخ] ستاد ارتش.
* ارکان دولت: بزرگان و سران دولت، رجال دولت، وزرا و امرا.
* ارکان نماز: (فقه ) تکبیرةالاحرام، قیام، رکوع، و سجود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ارکان (حدیث). ارکان از اصطلاحات بکار رفته در علم حدیث بوده و از الفاظ تعدیل تعدادی از راویان بحساب می آید.
واژه "ارکان" و نظایر آن، دلالت بر تعدیل می کند و ظاهرا درجه راوی با این وصف، از درجه عدالت متصفین به سفارت و وکالت کم تر نیست.
ارکان اصحاب پیامبر
ارکان اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) چهار نفرند. سلمان اول الارکان الاربعه، مقداد، ثانی الارکان الاربعه، ابوذر ثالث الارکان الاربعه و عمّار رابع الارکان الاربعه است بعضی حذیفه را از ارکان اربعه شمرده اند. اصطلاح ارکان، از اصطلاحات محدثین است، و همان گونه که از کلام شیخ استفاده می شود قبل از شیخ نیز کار برد داشته است.

دانشنامه عمومی

آرکان (رقص). برای رقص سنتی رومانیایی، آرکان ( رقص رومانیایی ) را ببینید.
آرکان ( به اوکراینی: Aркан, Aрґан ) ( به انگلیسی: Arkan ) یک رقص دایره وار محبوب مردم هوتسول در جنوب غربی اوکراین است.
هوتسول ها یک گروه قومی هستند که بخش هایی از غرب اوکراین و رومانی را در بر می گیرند. این کلمه در لغت به معنای کمند است که از زبان ترکی وام گرفته شده است. [ ۱]
آرکان به طور سنتی در اطراف یک آتش بزرگ سوزان و توسط مردان اجرا می شود. کلمه آرکان نیز به گامی گفته می شود که مردان هنگام رقصیدن دور آتش انجام می دهند. گام با قدم برداشتن پای راست به پهلو شروع می شود ( یا با ضربات دوگانهٔ گام در حالی که رقص شتاب می گیرد ) ، پای چپ از پشت عبور می کند، پای راست دوباره به پهلو می رود، و پای چپ با زانوی خم شده به سمت جلو می جهد. این رقص با حلقه کردن بازوهای مردان بر روی شانه های یکدیگر اجرا می شود. با این حال، در رقص های حرفه ای اوکراینی، تغییرات زیادی ممکن است این مرحلهٔ گام های اساسی را همراهی کند. [ ۲]
همچنین یک رقص رومانیایی به نام آرکان ( Arcan ) وجود دارد.
گروه فولک پانک بریتانیایی دی یوکراینیانز آهنگی به نام آرکان در آلبوم رسپابلیکا خود دارند.
عکس آرکان (رقص)عکس آرکان (رقص)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

pillar (اسم)
میله، پایه، عمود، ستون، رکن، دیرک، جرز، ارکان، ستون بتون ارمه

فارسی به عربی

عمود

پیشنهاد کاربران

ستون ها
ستونگان
پایگان
foundation
فونت اسمی
Arkan
ریشه ؛ تورکی
معنیشم درست نوشتن
سلام من اسمم آیکانه و ایم عموزادم هم آرکانه
به معنی پسر اصیل و نجیب کسی که خونش تمییز است و اصیل
اَرکان با آرکان یا آریقان یا آیقان فرق داره
بخش
مهمات، ستونها، پایه ها، ریشه ها، شالوده ها، خمیرمایه هرچیز،
آر= پاک
کان ( معرب قان ) = خون
یعنی خون پاک، کسی که پاک و از نسل پاکان است
ریشه پایه محکم و استوار
کسی که سرشت او پاک است و کسی که خون او پاک است.

بپرس