ازدحام

/~ezdehAm/

مترادف ازدحام: اجتماع، جمعیت، جنجال، شلوغ، شلوغی، نفوس، شورش، غوغا، هجوم، هنگامه

متضاد ازدحام: خلوت

برابر پارسی: انبوه، انبوهی، هنگامه

معنی انگلیسی:
crowd, cram, crush, mob, press, rabble, swarm, throng, confluence, scrum, crowd(ing)

لغت نامه دهخدا

ازدحام. [ اِ دِ ] ( ع مص ) انبوهی کردن بر. ( مجمل اللغة ) ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). زحام. زحمت. تزاحم. ( مجمل اللغه ). مزاحمت. بک. مک. هجوم و انبوهی کردن. ( مؤید الفضلاء ): که غالب همت ایشان بمعظمات امور مملکت متعلق باشد و تحمل ازدحام عوام نکنند. ( گلستان ). || فراهم آمدن. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) انبوه. ( غیاث اللغات ). جمعیت . || انبوهی. کبکبه.
- ازدحام کردن ؛ تتایع. ( از منتهی الارب ). مزاحمت. تزاحم.

فرهنگ فارسی

انبوهی کردن، هجوم کردن، بهم فشار آوردن جمعیت وهنگامه برپاکردن
( مصدر ) انبوهی کردن بر هجوم و انبوهی کردن مزاحمت تزاحم . جمع ازدحامات .

فرهنگ معین

(اِ دِ ) [ ع . ] (مص ل . ) انبوه شدن ، انبوه جمعیت ، مزاحمت ، تزاحم . ج . ازدحامات .

فرهنگ عمید

هم فشار آوردن جمعیت و هنگامه برپا کردن.

واژه نامه بختیاریکا

هَو جیف؛ قِرقِشِه؛ شُلو؛ سَی سُهاو خونه نَیشنَهدِن؛ سِیلات؛ شُتور؛ اُلُس؛ ایل به شُلو؛ جَم جَمه؛ جموله؛ سر سا بستِن

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تراکم و هجوم جمعیت را ازدحام گویند. از آن به مناسبت در باب های طهارت، حج و دیات سخن گفته شده است.
در صورتی که ازدحام نمازگزاران جمعه مانع خروج فرد برای وضو گرفتن باشد و بیم از دست رفتن نماز برود، اگر نماز جمعه بر او واجب عینی باشد، می تواند با تیمّم نماز بخواند و قول مشهور، عدم وجوب اعادۀ آن است.
رمی در شب بر اثر ترس از ازدحام
حاجی در صورت عذر مانند بیم بر خود بر اثر ازدحام جمعیت در روز، می تواند در شب رمی کند.
کشته شدن به سبب ازدحام
اگر کسی به سبب ازدحام جمعیت در محلی کشته شد، در صورتی که قاتل او مشخص نشود، دیه اش از بیت المال پرداخت می شود.

مترادف ها

huddle (اسم)
درهم ریختگی، ازدحام، اجتماع افراد یک تیم، کنفرانس مخفیانه

congestion (اسم)
انبوهی، تراکم، ازدحام، گرفتگی، جمع شدن خون یا اخلاط

host (اسم)
سپاه، گروه، دسته، خواجه، ازدحام، خانه دار، مهمانخانه دار، میزبان، صاحبخانه، مهمان دار، انگل دار

crowd (اسم)
اجتماع، گروه، جمعیت، شلوغی، ازدحام، جماعت، انبوه مردم

hurtle (اسم)
ازدحام

press (اسم)
جمعیت، فشار، ماشین فشار، ازدحام، چاپ، دستگاه پرس، مطبوعات، پرس، جراید، ماشین چاپ، مطبعه، منگنه

swarm (اسم)
گروه، ازدحام، دسته زیاد، گروه زنبوران

throng (اسم)
گروه، جمعیت، ازدحام، هجوم

drove (اسم)
دسته، ازدحام، گله، رمه، محل عبور احشام

hoi polloi (اسم)
توده مردم، ازدحام

rabble (اسم)
دسته، ازدحام، اراذل و اوباش، توده مردم پست، توده طبقات پست

rabblement (اسم)
ازدحام، توده مردم پست

turn-out (اسم)
اجتماع، ازدحام، تولید، اعتصاب، اعتصاب گر

to-do (اسم)
هیاهو، شلوغی، ازدحام

فارسی به عربی

تلملم , حشد , رعاع , صحافة , مضیف

پیشنهاد کاربران

تنیدگی
ریشه کلمه ازدحام چیه ؟ بر کدوم وزن میشه ؟ بنظر خودم بر وزن افتعاله ولی تو افتعال د نیست
ازدحام: به معنای" بسیاری و انبوهی ( جمعیت ) ". املایگ آن به همین صورت است. گاهی آن را به صورت ازدهام می نویسند و غلط است.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۲۱. )
غلغله ، شلوغی، جمعیت، انبوه
هیاهو

بپرس