براو


برابر پارسی: آفرین، زهی

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

براو. [ ب َ ] ( اِ ) طایفه سرگین کش و کناس. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). طایفه ای را گویند از جنس کناس و سرگین کش. ( برهان ). ج ، براوان : ملک را بدست گرفت و حرام نمکی بسیار کرد و او را براوان شبانه کشتند.، بر او. [ ب َ ] ( حرف اضافه + ضمیر ) ( از: بر + او ) علیه کسی. به زیان کسی. ضد او.

فرهنگ فارسی

علیه کسی به زیان کسی .

پیشنهاد کاربران

بپرس