برجستگی

/barjestegi/

مترادف برجستگی: برآمدگی، تحدب، بلندی، امتیاز، برتری، تشخص، تمایز، عمدگی، اهمیت

معنی انگلیسی:
rise, eminence, illustriousness, jog, jut, knob, stardom, nobility, node, notability, noteworthiness, overhang, preeminence, prominence, protuberance, style, relief, tuber, saliency, [fig.] prominence

لغت نامه دهخدا

برجستگی. [ ب َ ج َ ت َ / ت ِ ] ( حامص مرکب ). برجسته بودن. ( فرهنگ فارسی معین ). || جهندگی. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) بلندی. ( فرهنگ فارسی معین ).
- برجستگی های بدن ؛ نقاطی از بدن که برجسته نماید مانند پستان. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| طاول و بثره و جوشش. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

۱- برجسته بودن بر آمدگیبالا آمدگی . ۲- ( اسم ) بلندی . یا برجستگی های بدن . نقاطی از بدن که برجسته نماید مانند پستان زن .

فرهنگ عمید

برآمدگی، بالاآمدگی، بلندی.

واژه نامه بختیاریکا

گُندُلی

مترادف ها

jut (اسم)
برجستگی، پیش امدگی، پیش رفتگی

relief (اسم)
کمک، تسکین، ترمیم، جبران، اعانه، برجستگی، بر جسته کاری، اسودگی، راحتی، جانشین، رسایی، ازادی، فراغت، حجاری برجسته، گره گشایی، اسایش خاطر، تشفی، خط بر جسته، رفع نگرانی

eminence (اسم)
بلندی، بزرگی، تعالی، پشته، برجستگی، بر امدگی، مقام، عالیجناب، جاه، علی، علو

knob (اسم)
دسته، دستگیره، برجستگی، بر امدگی، گره، دکمه، قبه

swell (اسم)
برجستگی، تورم

boss (اسم)
رئیس، ارباب، برجستگی، بر جسته کاری، متصدی، رئیس کارفرما، خواجه

prominence (اسم)
برتری، برجستگی، سده، امتیاز، علو، پیش امدگی

salience (اسم)
برتری، برجستگی، جلو امدگی، نکته برجسته، موضوع برجسته، چابکی در جست و خیز

saliency (اسم)
برتری، برجستگی، جلو امدگی، نکته برجسته، موضوع برجسته، چابکی در جست و خیز

ness (اسم)
برجستگی، دماغه

eminency (اسم)
بلندی، بزرگی، تعالی، برجستگی، بر امدگی، مقام، عالیجناب، جاه

flange (اسم)
برجستگی، پخش رگه معدن، لبه بیرون امده چرخ، پیچ سر تنبوشه

notability (اسم)
شهرت، برجستگی، اهمیت

فارسی به عربی

اشعر بالارتیاح , انتفاخ , رییس

پیشنهاد کاربران

بپرس