بهانه طلب

لغت نامه دهخدا

بهانه طلب. [ ب َ ن َ / ن ِ طَ ل َ ] ( نف مرکب ) بهانه جو. ( ناظم الاطباء ). بهانه طلبنده. آنکه از پی دست آویز گردد. بهانه جو. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بهانه جو شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) آنکه از پی دست آویز گردد بهانه جو .
بهانه جو . بهانه طلبنده آنکه از پی دست آویز گردد . بهانه جو .

پیشنهاد کاربران

بپرس