بهوش

/behvaS/

مترادف بهوش: آگاه، باهوش، هوشیار ، متوجه، ملتفت، مواظب

متضاد بهوش: بی هوش، ناهشیار

معنی انگلیسی:
conscious

فرهنگ فارسی

باهوش، هوشیار، باهوش باش
( صفت ) هوشیار باهوش .

فرهنگ عمید

= * بهوش بودن
* بهوش بودن: [مجاز] هوشیار بودن: بهوش بودم از اول که دل به کس نسپارم / شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم (سعدی۲: ۵۰۵ ).

مترادف ها

sober (صفت)
هوشیار، سنگین، عاقل، بهوش، متین، موقر، میانه رو

conscious (صفت)
هوشیار، ملتفت، باخبر، اگاه، وارد، بهوش

فارسی به عربی

صاحی , ضمیر

پیشنهاد کاربران

بپرس