تابال

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

تابال. ( اِ ) تنه درخت. رجوع به تاپال شود.

تابال. ( اِخ ) حاکم ایرانی سارد: پاک تیاس همینکه کورش را دور دید دعوی استقلال کرد و چون خزانه کرزوس راکورش باو سپرده بود مردم سواحل را با خود همراه کرده سپاهی ترتیب داد بعد به سارد رفته تابال حاکم ایرانی را در ارگ محاصره کرد... ( ایران باستان ص 291 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) سرگین گاو تپاله .
حاکم ایرانی ارد پاک تیاس همینکه کوروش را دور دید دعوی استقلال کرد و چون خزانه کرزوس را کوروش باو سپرده بود مردم سواحل را با خود همراه کرده سپاهی ترتیب داد بعد به سارد رفته تابال حاکم ایرانی را در ارگ محاصره کرد .

پیشنهاد کاربران

بپرس