تارخ

/tArox/

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

تارخ. [ رَ / رُ ] ( اِخ ) بارای مضموم ، آذر بت تراش باشد. بزبان پهلوی نام آذر بت تراش است. ( برهان ). بعضی گویند بفتح ثالث است و نام پدر ابراهیم علیه السلام است. ( برهان ). بضم ثالث دربرهان و فرهنگ نوشته اند که بزبان پهلوی نام آذر بت تراش است و بعضی گویند بفتح ثالث است نه بضم و گفته اند نام پدر حضرت ابراهیم علیه السلام بوده و صاحب جهانگیری نوشته که تارخ به ضم ثالث است و حال آنکه به فتح را است نه ضم را و نام پدر حضرت ابراهیم است و او نام عم حضرت دانسته ، و درقاموس تارخ به فتح را پدر ابراهیم بقول نسابه و جمهور مورخین تصریح و تعریب نکرده اند، و در ظفرنامه شرف الدین علی یزدی به خای معجمه آورده و گفته تاریخ ازتارخ مأخوذ است و تارخ بچند واسطه از اولاد سام بن نوح بوده و چون وفات یافته بود آذر عم حضرت ابراهیم بود، ابراهیم علیه السلام به پسری آذر معروف شد، ابراهیم را فرزند آذر دانسته چنانکه گفته :
میان آب و آتش مانده حیران
خیالت در دل و دیده مصور
ز شب یک نیمه چون فرزند عمران
بدیگر نیمه چون فرزند آذر .
...( آنندراج ) ( انجمن آرا ).
مؤلف فرهنگ رشیدی آرد: تارخ ( به فتح را و قیل بضم ) نام آزر به زبان پهلوی و تارح ( به فتح را و حای مهمله ) معرب آن چنانکه در فرهنگ گفته. اما در قاموس تصریح به تعریب نکرده و نام پدر ابراهیم علیه السلام گفته و آزر، عم آن حضرت است ، پس صاحب فرهنگ را دو خطا واقع شده یکی تارح بفتح را وحای مهمله است و او بضم را و خای معجمه گفته ، دیگر آنکه پدر حضرت ابراهیم است و او نام آزر که عم آن حضرت است گفته ، لیکن ظاهر آنست که این لفظ فارسی است وحای مهمله در فارسی نیامده و مشهور آنست که آزر پدرحضرت ابراهیم است و صاحب فرهنگ بنابر آن قول گفته وملا شرف الدین علی نیز در ظفرنامه گفته که تاریخ از لفظ تارخ مأخوذ است و این نیز مؤید صاحب فرهنگ است - انتهی. محمدتقی بهار در حاشیه ص 42 تاریخ سیستان به نقل از «التنبیه والاشراف » مسعودی ( چ لیدن ص 80 ) آرد: «ابراهیم بن تارخ و هو آذر بن ناخوربن ساروغ...». «... و از اشروع ناجورا و از ناجورا تارخ و از تارخ آذر تا بنت ثمر را به زنی کرد و خلیل ابراهیم صلوات اﷲ علیه بیامد». ( تاریخ سیستان چ بهار ص 43 ). بهار در حاشیه مجمل التواریخ والقصص بنقل طبری آرد: لوطبن هاران بن تارخ ، و تارخ هو اخو ابراهیم ( ج 1 ص 266 چ لیدن ). ( مجمل التواریخ ص 190 ). خواندمیر در ذکر ابراهیم علیه السلام آرد: افضل المتبحرین فخر الملة و الدین امام فخرالدین الرازی در بعضی از مؤلفات خود مرقوم قلم حقیقت رقم گردانیده که درباب پدر ابراهیم علیه السلام دو روایتست : اول آنکه پدرش مؤمن و موحد بجوار مغفرت احدیت انتقال نموده و آزر که او را «تارخ » نیز گویند عم آن حضرت بوده که ملازمانش را تربیت می فرموده و جمعی که بدین قول قایلند متفرق بدو فرقه اند، زمره ای می گویند که آزر والده ابراهیم را بعد از فوت پدرش به حباله نکاح درآورده بود و طایفه ای را عقیده آنکه میان ایشان عقد زوجیت منعقد نشده ، روایت دوم آنکه آزر پدر حقیقی ابراهیم علیه التحیة و التسلیم بوده ، این قول موافق مذهب اهل سنت و جماعت است زیرا که نزد ایشان مؤمن بودن جمیع آبا و اجداد خیرالعباد صلی اﷲ علیه و آله و سلم شرط نیست و ظاهر کلام معجزاثر «و اذ قال ابراهیم لأبیه آزر» و دیگر آیات بینات ربانی که در قصه خلیل الرحمن نازل گشته تأیید این قول می نماید و روایت اول مختار علماء مذهب علّیه امامیه است بجهت آنکه نزد ایشان به ثبوت پیوسته که جمیع آبا و اجداد و امهات حضرت خاتم تا آدم متحلی بحلیه ایمان بوده اند و به اتفاق تمامی علماء «آزر» کافراز عالم رفته و آنکه ابراهیم علیه التحیة و التسلیم از وی پدر تعبیر می فرموده منافی این قول نیست چه درقرآن مجید امثال این اطلاق واقع است ، از جمله در این آیت کریمه که «ام کنتم شهداء اذ حضر یعقوب الموت اذقال لبنیه ما تعبدون من بعدی قالوا نعبد الهک و اله آبائک ابراهیم و اسماعیل و اسحاق الهاً واحداً و نحن ُ له مسلمون » و حال آنکه اسماعیل عم یعقوب بوده نه پدرش و به صحت رسیده که حضرت مقدس نبوی صلوات اﷲ و سلامه علیه در شأن عباس فرموده که «عم الرجل صنو ابیه » و در تاریخ طبری مسطور است که نام پدر ابراهیم به عربی آزر بوده و بعبری و پهلوی «تارخ » و برخی را عقیده آنکه یکی از این دو اسم لقب او بوده و پدر آزر به اتفاق مورخان «ناخور» نام داشت... ( حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 42-43 )... و اسحاق علیه السلام در زمان حیات پدر عالیشان به ارشاد اهالی کنعان مبعوث گشته از حدود فلسطین بدان سرزمین شتافت و به لوازم امر نبوت قیام نمود، «رفقا» بنت «ناخوربن تارخ » را که دختر عمش بوده در حباله نکاح آورد و اسحاق را از «رفقا» دو پسر به یک شکم متولد شده ،یعقوب و عیص. ( حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 57 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

با رای مضموم آذر بت تراش باشد بزبان پهلوی نام آذر بت تراش است بعضی گویند بفتح است و نام پدر ابراهیم علیه السلام است .

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] تارُخ، (تارَخ، تارِخ) نام پدر ابراهیم(ع) است که برخی نام او را آزر می دانند. درباره تارخ، میان کتاب مقدس و قرآن و همچنین میان اهل سنت و شیعه اختلافاتی وجود دارد. شیعیان آزر را که در قرآن از او یاد شده به دلیل مشرک بودنش، پدر ابراهیم نمی دانند؛ زیرا در قرآن، آمده که ابراهیم برای والدین خود طلب مغفرت کرده و طلب مغفرت برای مشرکان، مخالف آموزه های دین توحیدی است.
بنابر نقل کتاب مقدس، تارخ یا تارح، نام پدر حضرت ابراهیم بوده است. این کتاب، تارح را بت پرست، معرفی می کند.
نام تارخ در قرآن کریم ذکر نشده است. بلکه قرآن آزر را «أب» ابراهیم معرفی می کند: «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لأَبِیهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّی أَرَاک وَقَوْمَک فِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ» این آیه مورد اختلاف بوده و نظرات مختلفی در مورد آن وجود دارد.

پیشنهاد کاربران

" ناخورا " یا " ناحور " ( Nahor )
نام پدر حضرت تارخ و پدربزرگ حضرت ابراهیم ( ع ) است
نامش پنهان نیست ، تو کتب و منابع یهودی هست
نسب حضرت ابراهیم ( ع ) تا نوح ( ع ) به ترتیب :
تارَخ Terah
ناخورا Nahor
...
[مشاهده متن کامل]

اَشروغ Serug
اَرعو Reu
فالِغ Peleg
عابِر Eber
شالَخ Shalah
اَرفَخشاد Arphaxshad
سام Shem
و نوح ( ع ) Noah
میباشد : )

یعنی یکتا و بی نظیر . . یگانه
اینکه معنی تارخ و تنبل گذاشتید مشخص که این سایت نا معتبر ه چونکه حتی الان که فرهنگ دهخدا به روز رسانی شده معنی تارخ و نه تنها تنبل ننوشته بلکه گفته ریشه تاریخ و نام پدر حضرت ابراهیم
به نظر بنده، معنای تنبل رو کاملا اشتباه درج کرده اید و نیاز به اصلاح داره. فرهنگ دهخدا، تارح ( با ح جیمی ) رو معادل تنبل می گیره و برای تارخ صرفا به شرح زندگانی تارخ پدر حضرت ابراهیم می پردازه. از منظر
...
[مشاهده متن کامل]
ریشه یابی هم، از اونجایی که عبری ریشه ی عربی محسوب میشه، باید توجه کنیم که طارق تغییر یافته ی تارخه. طارق یعنی طی طریق یا سفر کردن به آرامی. مسافر یا رهرو آرام و صبور بهترین معادل تارخ محسوب میشه. و در زبان انگلیسی هم تارخ terah تلفظ و نوشته میشه که در عبری به صورت תֶּ֔רַח و یا תרח نوشته میشه و در فرهنگ لغت عبری به انگلیسی یا عبری خالی معنای مشخصی مقابلش نمیذاره جز پدر حضرت ابراهیم. تنها راه معادلسازی مراجعه به زبانهای هم ریشه است نه بیشتر. من به جز کسی که دائم در حال هجرت، کوچ، مهاجرت به آرامی هست معنای مشخصی ندیدم. loiterer هم در معانی عبری به انگلیسیش میاد که باز کسی که در رفتن تعلل کند معنی میده. خلاصه که این اسم، پیرامون مواردی هست که جمع آوری کردم و نوشتم و هیچکدام معادل تنبل نیست! خسته شدم از بس همه گفتند ما سرچ کردیم اسم پسرت شد تنبل !! : ) ) ) خیلی بررسی کردم تا این نام رو برای پسرم انتخاب کردم و این صفحه داره بدون بررسی و مقایسه از صرفا منبعی به نام ( فرهنگ اسامی فارسی ) چنین حرفی رو منتشر می کنه! لطفا دهخدا رو بذارید منبع.

تارخ به معنی بی مثل ، بی نظیر هست و این معنای عبری اسم تارخ است و هیچ معنای فارسی هم ندارد . و معنایی از قبیل تنبل و دوره گرد کاملا اشتباه است
تارخ تو زبان فارسی به معنای چهره بی همتا و در زبان عبری به معنای دوره گرد وبه روایتی نام پدر حضرت ابراهیم
بت تراش
تا رخ به معنی رخ . چهره . نما صورت کامل
سلام.
سر معنای این لغت با موسسه ی دهخدا تماس گرفتم. این یک ایراد در ترجمه است و نباید به راحتی از معنای تنبل استفاده کرد چون زشت و نازیباست.
تارخ یک لغت عبریه که ریشه ی تمام زبانهاست. در عبری terah خونده میشه و وقتی وارد عربی میشه به طارق ( مثل طی طریق کردن ) تعییر ماهیت میده. در انگلیسی loiterer میشه که شخصی که عجول نیست معنا میده یا شخص بسیار هجرت کننده. از اونجایی که تارخ پدر حصرت ابراهیم ( ابوالادیان ) هست این بسیار هجرت کردن صحیحه.
...
[مشاهده متن کامل]

پس در میشه میشه شخصی که به آرامی و صبر در حال هجرته. یا سالک و رهرو صبور و آرام.
اسم پسرم رو هم با افتخار گذاشته ام تارخ و مطئنم معانی دیگه نظیر رخ بی همتا یا یکتا رخ همگی ساختگی و غلطند. ترکیب فارسی و عبری کرده اند برای گریز از معنای تنبل!

بهترین معادل برای تارخ که همون طارق عربیه میشه رهرو صبور. سالک صبور. کسیکه عجول نیست.

خوش چهره
به نظرم معنی تنبل ی چیزه من در اوردی, تا رخ ی جور به معنی رخ و رو و چهره اس اس و به نظر عربی هم نمیاد
تارخ به معنی بیاتارخ ماهت ببینم. . زیبا ولی خاص تک رخ
تارخ نامی از یهودیان با اصل نسب هست
این معنای عبری صحیح نیست. وقتی به عبری برای پدر حصرت ابرهیم terah جستجو می کنید معادل انگلیسی loiterer هم میاد که معنای کسیست که در رفتن تعلل و درنگ کند. ساده ترین معادل فارسی رو میگذراند مقابلش که تنبل معنا میده ! زشته و ناصحیح. لطفا شما تصحیح کنید. . .
رخ بی همتا

برگزیده ی تاریخ ( کسی که آوازه اش بر اوج تاریخ قرار دارد )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس