تیسا

فرهنگ اسم ها

گویش مازنی

/tisaa/ پلوی بدون خورش - خالی – برهنه ۳تنها

دانشنامه عمومی

تیسا ( به چکی: Tisá ) یک منطقهٔ مسکونی در جمهوری چک است که در منطقه اوستی ناد لابم واقع شده است. [ ۱] تیسا ۱۱٫۸۵ کیلومتر مربع مساحت و ۹۱۸ نفر جمعیت دارد و ۵۴۸ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس تیساعکس تیساعکس تیساعکس تیسا

تیسا (آلمان). تیسا ( به آلمانی: Tissa ) یک شهر در آلمان است که در زاله هلتسلاند واقع شده است. [ ۱] تیسا ۱۳۸ نفر جمعیت دارد.
عکس تیسا (آلمان)عکس تیسا (آلمان)عکس تیسا (آلمان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

تیسا (Tisza)
ریزابه۱ ای مهم از رود دانوب۲، به طول ۹۶۷ کیلومتر. از کوه های کارپات۳ در اوکراین سرچشمه می گیرد و در مجارستان جریان دارد. در ۴۰کیلومتری شرق شهر نووی ساد۴، در ناحیۀ ویوودینا۵، در شمال صربستان، به دانوب (دوناو۶) می پیوندد.
tributaryRiver DanubeCarpathian MountainsNovi SadVojvodinaDunav

پیشنهاد کاربران

تیسا = این واژه از تاس/ طاس / کاس / کوس / / کوزه / کاسیان ( نام تباری که به کاسه گری مشغول بودند ) و . . . . آمده و در همه اینها چمار و معنای صاف را میدهد . مهره تاس را از این بابت که صیقل می داند تاس گفتند . طاس و کچل را از بابت اینکه سر انسان یا حیوان صاف و بدون مو میشد را طاس گفتند / کاس ( که در زبان عربی بدان جام گویند ) را به دلیل اینکه در ایران به ظرف هایی که صیقل میدادند و صاف میکردند کاس و کاسه گفتند / کوس ( طبل و آلت زنان ) را به دلیل اینکه صاف و بدون برامدگی بود ( برخلاف مردان ) بدان کوس گفتند / کوزه نیز نامه دیگر ظرفیست صیقل داده شده و مشتق گرفته از کاسه / کاسیان نام ایلی بوده کا کارشان کاسه ساختن بوده پس تیسا = صاف و خالص ( بدون هر چیز اضافه ای )
...
[مشاهده متن کامل]

در باره با اینکه گفته شد تیسا میشود تنها باید بگویم تنها در زبان مازندرانی تینار می شود و تیسا چیزی جز صاف و خالص بودن معنی نمیدهد.
تیسا بلینگ = خالصا با پا => با پای خالص ( بدون هرگونه پاافزاری )

تاسیان ( تاسیَن ) : تاسه! - تاسیا، تاسا، تاسَنده، تاسیدن، تاسانیدن، تَلواسه!
در گویش مازندرانی ( لهجه گیلکی
)
در اوستا هم آمده است:
تَنَسیَه، تَنَسگیه ( tānasyā: تنهایی، دلتنگی ) :
از واژه اوستایی تانیها ( tānīhā ) گرفته شده است!
...
[مشاهده متن کامل]

جمله فرانسوی "Le tasian" هم به این معناست!
الف و نون ( ان ) : در اینجا جمع نیست و صفت فاعلی است: حالت تاکیدی و چگونگی را نشان می دهد، به مانند: گریان، شادان، خندان، شتابان، لرزان، غرّان، پرّان، بُرّان، تابان، نگران ( از سِتاک نگریستن ) ، فروزان ( از سِتاک افروختن ) ، شایان ( از سِتاک شایستن ) ، خَرامان ( از سِتاک خرامیدن ) ، چَمان ( از سِتاک چَمیدن ) و. . .
بابا طاهر:
وی ته تَلواسه دیرم بوره بوین
هزاران تاسه دیرم بوره بوین
مانند چکامه مولوی ( مولانا ) که جناس تام زیبایی ایجاد کرده است :
بگرفت تو را تاسه و حال تو چنان است
کز عجز تو در تاسه حمام بمانی
( ( تاسه نخست: دلتنگی، بی قراری
تاسه دوم: ظرف یا کاسه حمام یا تَشت ( وان ) حمام ) )
در مازندرانی ( گیلکی ) به آن " تیسا" نیز می گویند:
عزیز از دست داده یا رفته، دلتنگ کسی بودن در نبودش، هوای ( ویار ) کسی داشتن -
تنهایی، گوشه نشینی، کُنجِ عُزلَت -
بی تابی، ناشکیبایی، جان به سر شدن، دل تُنُک
ولی اگه به گونه نام بکار برده شود مَجاز می شود:
تاسیان - نام دخترانه، واژه گیلکی
خاطره انگیز، به یاد ماندنی، فراموش نشدنی
حسِ خوب دلتنگی، دلخوشی دیدار، بهانه دلنشین رسیدن
دختر آتیشپاره، دختر بازیگوش و سر به هوا، دختر شیطون و شلوغ، دختر بلا و ناقلا و رِند!
این حالت دلتنگی شگفت است!
که بی قرارِ لحظه های خوشمان هستیم، گویی گلویمان را فشار می دهد به مانند کسی که دچار دُژَم شده باشد و عزیزی را از دست بدهد یا از او دور باشد رُخ می دهد
همه ی ما این حال را داشتیم یا داریم یا به زودی با آن دست و پنجه نرم می کنیم:
شاید پیش از مهاجرت دوستی که به سفر می رود و پس از آخرین به آغوش کشیدن دوستمان
شاید پس از دست دادن عزیزی که خوشی ها و غم های با آن بودن را به یاد می آوریم
شاید پس از دور بودن یا از دست دادن کسی که دوستش ( معشوقه ) داریم و دلتنگ او می شویم
شاید. . .
امیرهوشنگ ابتهاج ( ه. ا. سایه ) در نَسکِ ( کتابِ ) تاسیان خود اینگونه می نویسد:
حالتی است که در نخستین غروبِ پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست می دهد!
همچنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است، تاسیان می نامیم.
من خودِ تاسیانَم
منی که از من رفته هرگز بر نمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه!
شاید عشقِ دوران جوانی سایه در رشت، که عاشق دختری ارمنی به نام "گالیا" می شود>>> دلیلِ تاسه ( تاسیان ) شدن او شده باشد که این گونه شعر تاسیان را می سَُراید!
( ( یادآوری از واژه نورهان!:
سَُراییدن: از واژه اوستایی: سَراو و پهلوی: سُروتَن
پس دو تاش درسته، زیاد سخت نگیرید؛چون،
از سِتاک اوستایی: سَراییدن و پهلوی: سُرودن است!
مانند: ترانه سَُرا، غزل سَُرا، تصنیف سَُرا، قصیده سَُرا و. . . ) )
می توان به جای واژه نوستالژی ( nostalgic ) از واژه تاسیان ( تاسه ) بهره گرفت!

منابع• http://www.avesta.org/ka/ka_tc.htm
تیسا در گویش مازنی هم معنی ( تنها - خالص - بی پوشش - بدون همراه و . . . - مثلا تیسا پلا یعنی پلو بدون خورش - تیسا په لینگ یعنی پابرهنه -
خالص
تیسا در لری به معنی شبیه چشم _ تی=چشم - - سا= مانند یا شبیه
خالص، ناب
تیسا گل : /tisā gol/ تیساگل : [تیسا ( در طبری ) خالی گل] ( به مجاز ) گلِ خالص. تیسا : تی درپهلوی به معنی خورشید و فروغ و روشنایی است . و سا پسوندشباهت . تیسا یعنی همچون خورشیددرخشان ونورانی . ودرزبان مازندرانی به معنای خالص و تنها و واحد.
تیسا : در گویش مازندران خالص
نام تاریخی توجک زمان اشکانیان دهی از دهستان سیریک است که در بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع است .
منبع نقشه بطلمیوس
تیسا یک کلمه مازندرانی میباشد ، بمعنی : خالص ، تنها ، بدون افزودنی . در بعضی از نقاط مازندران ، تیسا به معنی مثل تو ، هم بکار میرود ( تی = تو . . . . سا = مانند ، شبیه ) . کامنت عباس ، زیبا و کامل توضیح دادند .
وقتی پلو خالی خورده شود بدون خورشت گویند تیسا خوردم
تیسا. ( ص ) ، ( زبان مازنی ) ، برهنه، خالی ، تنها . "تیسا په" پا برهنه، "تیسا پلا" برنج خالی ( بدون خورش ) ، "تیسا پلا خامبی شه جانه شاه ره خامبی!" ( شعار مردم چمازکتی شاهی - مازندران در دوران انقلاب به هواداری شاه. )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس