خالد

/xAled/

مترادف خالد: پایدار، پاینده، جاودان، جاوید، مخلد ، بهشتی، خلدنشینی، خلدآشیان

متضاد خالد: فانی، ناپایا

فرهنگ اسم ها

اسم: خالد (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: xāled) (فارسی: خالِد) (انگلیسی: khaled)
معنی: جاودان، پاینده، همیشگی، ( در قدیم ) پاینده و جاوید، ( اَعلام ) ) خالد ابن اسعد [قرن اول هجری] صحابی پیامبر اسلام ( ص ) و از مهاجران به حبشه، ) خالد ابن ولید [قرن اول هجری] سردار عرب، صحابی پیامبر اسلام ( ص ) که در فتح مکه شرکت داشت، فاتح حیره، شام و قِنَسرین، ) خالد برمکی [، قمری] دولتمرد ایرانی از خاندان برمکیان، که همراه ابومسلم برای برانداختن امویان جنگید، از مشاوران منصور خلیفه بود و نقشه ی شهر بغداد را طرح کرد، جاوید
برچسب ها: اسم، اسم با خ، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

خالد. [ ل ِ ] ( ع ص ) جاودان. جاودانه. ( مهذب الاسماء ). همیشه و جاودان. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). پاینده. برجای. ج ، خالدین ، خالدون.

خالد. [ ل ِ ] ( اِخ ) یکی از نه نبیره سلطان محمود غزنوی است. در زمان استیلاء طغرل نامی بر خراسان که از غلامان سلطان محمود و بنام طغرل کافرنعمت مشهور است ، این نه نبیره که در قلعه دهک محبوس بودند در شب در قلعه را بشکستند و بیرون آمدند و پناه به نوشتکین شروانی حاجب عبدالرشید بردند و او آنها را بدست طغرل داد و وی همه را بکشت. ( از تاریخ گزیده ص 403 ).

خالد. [ ل ِ ] ( اِخ ) از راویان است و از عوف الاعرابی روایت می کند. ابن ابی حاتم او را مجهول دانسته است. ( از لسان المیزان جزء 2 ص 373 ).

خالد. [ ل ِ ] ( اِخ )ابن ابراهیم الذهلی مکنی به ابوداود. وی والی خراسان بود و چون بوعاصم در سیستان محتشم گشت و با لشکر بسیار قصد خراسان کرد ابوداود در مقابل سلیمان بن عبداﷲ الکندی را با سپاهی بزرگ بسیستان فرستاد تا به حرب بوعاصم بپردازد. ( از تاریخ سیستان چ 1314 ص 139 ).

خالد.[ ل ِ ] ( اِخ ) ابن ابی جبل. در روایت نجاری و ابن برقی جیل ( بیاء بعد جیم ) آمده است. ابن ماکولا «جبل » را بر جیل ترجیح داده است و خطیب دومی را بر اولی راجح دانسته است. ابن السکن گفت وی در طائف سکنی داشت. گویند او از «مبایعین تحت الشجره » است. او را یک حدیث بیش نیست که احمد و ابن شیبة و ابن خزیمه در صحیحش وطبرانی و ابن شاهین از طریق عبداﷲبن عبدالرحمن طائفی از عبدالرحمن خالدبن ابی جبل العدوانی از پدرش اخراج کرده اند که او پیغمبر ( ص ) را در مشرق ثقیف دید در حالی که بر کمان یا عصائی تکیه داشت ، آنگاه که برای یاری خواستن نزد آنان آمده بود. او گوید: شنیدم پیغمبر را که آیه «والسماء والطارق » را تا به آخر خواند.سپس گوید آن را در جاهلیت پذیرفته و حفظ کرده بودم و در اسلام خواندم. ابن شاهین از عبدالرحمن بن خالدبن ابی جبل روایت می کند که ابن حبان بین خالدبن جبل العدوانی و خالدبن ابی جبل الثقفی فرق گذارده است و این خود توهمی بیش نیست. ( از الاصابه قسم اول ج 1 ص 87 ).

خالد. [ ل ِ ] ( اِخ ) ابن ابی خالدالانصاری. ضراربن صرد با اسناد خود از عبیداﷲبن ابی رافع ذکرکرده است که او از صحابه بوده و با حضرت علی در واقعه صفین شرکت کرد. طبرانی و جز او نیز این قول را اخراج کرده اند. ( از الاصابه قسم اول ج 1 ص 88 و 89 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ابن ولید مخزومی قرشی از سرداران مشهور اسلام در زمان خلافت ابوبکر (ف. ۲۱ ه. ق. ) وی در بین النهرین حیره را متصرف شد و در جنگهای شام با رومیان موفقیتهایی بدست آورد .
پاینده، جاوید، جاودان، همیشه، دائم
( صفت ) پاینده جاوید دایم .
هدادی .

فرهنگ معین

(لِ ) [ ع . ] (ص . ) پاینده ، جاوید.

فرهنگ عمید

پاینده، جاوید، جاودان، همیشگی، دائمی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی خَالِدٌ: جاودانه- دیر پا(خلود به معنای برائت و دوری هر چیز از در معرض فساد بودن و باقی ماندنش بر صفت و حالتی است که دارد ، عرب هر چیزی را که زود فاسد نمیشود با کلمه خلود وصف میکند ، مثلا سنگهای یک پایه را که اسم اصلیش اثافی است خوالد میخوانند ،با اینکه یک پ...
معنی خَالِدُونَ: جاودانه ها - دیرپایان (خلود به معنای برائت و دوری هر چیز از در معرض فساد بودن و باقی ماندنش بر صفت و حالتی است که دارد ، عرب هر چیزی را که زود فاسد نمیشود با کلمه خلود وصف میکند ، مثلا سنگهای یک پایه را که اسم اصلیش اثافی است خوالد میخوانند ،با این...
معنی خَالِدِینَ: جاودانه ها - دیرپایان (خلود به معنای برائت و دوری هر چیز از در معرض فساد بودن و باقی ماندنش بر صفت و حالتی است که دارد ، عرب هر چیزی را که زود فاسد نمیشود با کلمه خلود وصف میکند ، مثلا سنگهای یک پایه را که اسم اصلیش اثافی است خوالد میخوانند ،با این...
معنی خَالِدَیْنِ: دو جاودانه - دو دیرپا (خلود به معنای برائت و دوری هر چیز از در معرض فساد بودن و باقی ماندنش بر صفت و حالتی است که دارد ، عرب هر چیزی را که زود فاسد نمیشود با کلمه خلود وصف میکند ، مثلا سنگهای یک پایه را که اسم اصلیش اثافی است خوالد میخوانند ،با این...
معنی تَخْلُدُونَ: جاودانه می شوید(از خلود به معنای برائت و دوری هر چیز از در معرض فساد بودن و باقی ماندنش بر صفت و حالتی است که دارد ، عرب هر چیزی را که زود فاسد نمیشود با کلمه خلود وصف میکند ، مثلا سنگهای یک پایه را که اسم اصلیش اثافی است خوالد میخوانند ،با اینکه ی...
معنی خُلْدِ: همیشگی دیر پا (از کلمه خلود به معنای برائت و دوری هر چیز از در معرض فساد بودن و باقی ماندنش بر صفت و حالتی است که دارد ، عرب هر چیزی را که زود فاسد نمیشود با کلمه خلود وصف میکند ، مثلا سنگهای یک پایه را که اسم اصلیش اثافی است خوالد میخوانند ،با این...
معنی خُلُودِ: ماندگاری-جاودانگی (کلمه خلود به معنای برائت و دوری هر چیز از در معرض فساد بودن و باقی ماندنش بر صفت و حالتی است که دارد ، عرب هر چیزی را که زود فاسد نمیشود با کلمه خلود وصف میکند ، مثلا سنگهای یک پایه را که اسم اصلیش اثافی است خوالد میخوانند ،با ای...
معنی یَخْلُدْ: جاودانه ماند(جزمش برای جواب واقع شدن جهت جملات قبلی است. از کلمه خلود به معنای برائت و دوری هر چیز از در معرض فساد بودن و باقی ماندنش بر صفت و حالتی است که دارد ، عرب هر چیزی را که زود فاسد نمیشود با کلمه خلود وصف میکند ، مثلا سنگهای یک پایه را که ا...
ریشه کلمه:
خلد (۸۷ بار)

[ویکی فقه] خالد (ابهام زدایی). خالد ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • خالد بن عمرو ازدی، یکی از شهدای کربلا• خالد بن سنان عبسی، از شخصیت های دوره فترت و از حنفا• خالد بن سعید، از نخستین ایمان آورندگان به اسلام• خالد بن ابی اسماعیل کوفی، راوی امامی قرن سوم• خالد بن ابی کریمه، از اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) و راوی امامی• خالد بن برمک، از خاندان برمکیان از خاندانی دولتمرد و غالباً ادب پیشه در دوره اول عباسیان، بویژه در زمان هارون الرشید• خالد بن جریر بجلی، راوی و محدّث شیعی در قرن دوّم و از اصحاب امام صادق (علیه السلام)• خالد بن جعفر بن کلاب، شاعر و رئیس قبیله هَوازِن در دوره جاهلی عرب• خالد بن عبدالرحمان عطار، کنیه اش ابوالهیثم و راوی امامی• خالد بن عبدالله قسری، امیر مکه و عراق در عصر اموی• خالد بن عتاب، از اشراف کوفه و بخشنده ترین مرد قبیله بنی ریاح بن یربوع• خالد بن کثیر، حکمران قهستان در زمان خلافت منصور عباسی (حک : ۱۳۶ـ۱۵۸)• خالد بن ماد قلانسی، راوی و محدّث امامی• خالد بن معدان کلاعی، راوی و تابعی اهل شام• خالد بن نجیح جوان، کنیه اش ابوعبدالله و از راویان امامی• خالد بن ولید مخزومی، از سرداران مشهور صدر اسلام• خالد بن یزید بن معاویه، خلیفه زاده اموی• خالد نقش بندی، لقب خالد بن احمد بن حسین شهرزوری، صوفی و عالم بزرگ شافعی مذهب قرن سیزدهم
...

دانشنامه عمومی

خالد (خواننده). خالد حاج ابراهیم، متولد ۲۹ فوریه ۱۹۶۰، شناخته شده با نام خالد، خواننده، ترانه سرا و نوازنده الجزایری است. وی کار خود را از دوران نوجوانی با نام الشاب خالد به معنای خالد، مرد جوان آغاز کرد و پس از چند سال محبوب ترین خوانندهٔ الجزایر و معروف ترین خوانندهٔ جهان عرب شد. محبوبیت خالد، لقب غیررسمی «King of Raï» به معنای «پادشاه موسیقی سبک رای» برای او به ارمغان آورد. همچنین همکاری کوچکی در کارنامه خود با خواننده رپ فارسی حسین تهی داشته است.
• ۱۹۸۵ هادا رایکوم
• ۱۹۸۸ فیور ولکن أین؟
• ۱۹۸۸ کوتشی وصافی بتولا
• ۱۹۹۳ ( أغنیة «أنسی أنسی» )
• ۱۹۹۶ ( الصحراء )
• ۱۹۹۹ ( کنزا )
• ۲۰۰۴ ( یا رایی )
• ۲۰۰۹ ( لا لیبارتی )
• ۲۰۱۲ ( C'est La Vie )
• ۱۹۹۸ ( حفلة )
• ۱۹۹۹ الشموس ۱ و ۲و ۳ مع رشید طه وفوضیل
عکس خالد (خواننده)عکس خالد (خواننده)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

lasting (صفت)
پایا، بادوام، ثابت، دیرپای، خالد، ماندنی، پاینده

eternal (صفت)
بی پایان، پیوسته، جاوید، دائمی، همیشگی، ابدی، جاودان، ازلی، لایزال، خالد، بدون سرانجام و سراغاز، سرمد، فنا ناپذیر

پیشنهاد کاربران

بپرس