خدابنده

/xodAbande/

فرهنگ اسم ها

اسم: خدابنده (پسر) (فارسی) (تلفظ: khoda bande) (فارسی: خدابنده) (انگلیسی: khoda bandeh)
معنی: بنده خداوند، لقب سلطان محمد اولجایتو پادشاه مغول
برچسب ها: اسم، اسم با خ، اسم پسر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

خدابنده. [ خ ُ ب َ دَ / دِ ] ( اِ ) نام قسمی پول نقره بوده است. ( یادداشت بخط مؤلف ).

خدابنده. [ خ ُ ب َ دَ / دِ ] ( اِخ ) وی چهارمین پادشاه از خاندان صفویست که فرزند شاه طهماسب اول و نوه شاه اسماعیل اول بوده. بسال 985 هَ.ق. پس از برادرش تکیه بر اورنگ شاهی زد، ولی بواسطه ضعف و ناتوانی نتوانست کاری کند و آنچه انجام میافت ، بدست فرزند اکبرش حمزه میرزای صفوی بود. بدوران او سپاه عظیمی ترک از طرف سلطان مرادخان ثالث پادشاه عثمانی بسوی ایران آمد و پس از جنگهای سخت و خونین شهرهای تبریز و شروان و تفلیس و نواحی دیگری بتصرف نیروی عثمانی درآمد وچون حمزه میرزا کشته شد، سپاه ایران بکلی شکست خورد و وضع داخلی ایران نیز بهرج و مرج افتاد تا آنکه فرزند دوم او شاه عباس اول از خراسان بپایتخت آمد و بجای پدر زمام امور را بدست گرفت. سلطان خدابنده نیز به اندک مدتی پس از آن درگذشت. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ). رجوع به سلطان محمد صفوی در این لغت نامه شود.

خدابنده. [ خ ُ ب َ دَ/ دِ ] ( اِخ ) لقب سلطان محمد اولجایتو پادشاه مغولی است که از سال 703 تا 716 هَ.ق. بر ایران و متصرفات مغولی در حوالی ایران حکومت کرد. اینک شرح حال اوبنقل از تاریخ مغول عباس اقبال آشتیانی : غازان خان [پادشاه مغولی ایران ] در ایام حیات خود برادر خویش محمد را بولیعهدی و جانشینی خود تعیین نمود. ولی محمد در وفات غازان در اردو حضور نداشت و در خراسان بحکومت و اداره امور آن مملکت مشغول بود. از امرای غازانی امیر مولای ، محرمانه محمد را از اوضاع اردو و خیالات شاهزادگان و امرای سرکش مطلع میساخت ؛ مخصوصاً او را از داعیه سلطنت آلافرنگ پسر کیخاتون مخبر کرد و به او فهماند که این شاهزاده بدستیاری هرقداق سپهسالار اردوی خراسان که زوجه اش دختر قتلغشاه خواهرزاده آلافرنگ بوده ، هوای ایلخانی در سر دارد و اگر محمد میخواهد به آرامی بر تخت بنشیند و دنباله اصلاحات برادررا بگیرد؛ نخست باید از جانب آلافرنگ و هرقداق آسوده خاطر شود. محمد در قوریلتایی که پس از وصول خبر مرگ غازان منعقد ساخت ، چنین صلاح دید که پیش از شیوع این خبر کار آلافرنگ و هرقداق را بسازد و بهمین نیت سه نفر از امرای خود را به این مهم گماشت و ایشان قبل از آنکه آلافرنگ بر مردن غازان مطلع شود، با او خلوت کردند و یکی از آن سه مأمور سر او را با شمشیر از بدن جدا ساخت و هرقداق هم اگرچه گریخت ، ولی بزودی دستگیرشد و با دو برادر و سه پسر خود بقتل رسید و محمد درقدم اول از شرغائله بزرگی رهائی یافت. بعد از دفع فتنه آلافرنگ و هرقداق و گرفتن اطاعت از لشکریان ایشان و آرام کردن خراسان ، محمد از آن مملکت عازم دارالملک تبریز گردید و در این سفر سپاهیان فراوان و یک عده از امرا و نوینان بزرگ مثل امیر مولای و سونج وایسن قتلغ و علی قوشچی و حسین بیک با او همراه بودند. محمد در پنجم ذی الحجة سال 703 هَ.ق. بشهر اوجان رسید و در این مقام به اقامه مراسم عزاداری برادر خود قیام کرد و در 15 ذی الحجة همان سال رسماً بتخت ایلخانی جلوس نمود، در حالی که قتلغشاه و امیر چوپان و امیرفولادقیا و سونج وایسن قتلغ در طرف راست تخت او و شاهزاده خانمهای خاندان چنگیزی در سمت چپ و امرای دیگر در مقابل آن ایستاده و لشکر در پشت چادر مخصوص ایلخانی صف زده بودند. محمد که پس از جلوس بتخت لقب سلطان اولجایتو یعنی سلطان آمرزیده اختیار کرد؛ در این موقعبیش از بیست وسه سال نداشت و او سومین پسر ارغون خان بود، از طرف مادر نواده برادر دوقوزخاتون محسوب می شد. سلطان محمد اولجایتو را بمناسبت تعلقی که بمذهب شیعه اظهار می داشت ، شیعیان خدا بنده لقب داده اند. ولی اهل تسنن از راه دشمنی و کینه جویی این کلمه را خربنده کرده و سلطان محمد اولجایتو بهمین علت در کتب قدما بهر دو عنوان خدابنده و خربنده مذکور شده است. اولجایتو سه روز بعد از جلوس فرمانی دایر بر اقامه مراسم دینی و شعائر اسلام و رعایت قوانین و یاساهای غازانی صادر نمود و به امرا و سران لشکری خلعتهای بسیار بخشید. قتلغشاه نویان را بعنوان بیگلربیگی فرماندهی و سپهسالاری کل اردو و در میان رجال مملکتی مقام اول داد و امیر چوپان و فولادقیا و حسین بیک و سونج وایسن قتلغ را در تحت امر او گذاشت. سپس خواجه رشیدالدین فضل اﷲ همدانی طبیب را مثل ایام برادر بصدارت و خواجه سعدالدین محمد ساوجی را بمشارکت او در امور دیوانی و وزارتی گماشت و اوقاف را به قتلغقیا و بهاءالدین یعقوب سپرد و دو نفر از فرستادگان سلطان مصر را که در سنوات آخر سلطنت غازان به ایران آمده و به امر آن پادشاه تحت نظر مانده بودند، آزادی بخشید و در خدمت خودنگاهداشت. بعد از ورود به تبریز اولجایتو سفرای تیمورقاآن ( 694 - 706 هَ.ق. ) جانشین قوبیلای قاآن و اولوس اوگتای و جغتای را پذیرفت و درنتیجه این ملاقات ، بین ایلخان ایران و امپراطور چین و جانشینان اوگتای و جغتای رشته اتحاد و وداد مستحکم گردید. کمی بعد اولجایتو از تبریز بمراغه رفت و رصدخانه آن را بازدید نمود. اصیل الدین پسر خواجه نصیرالدین طوسی را به اداره آن گماشت و پس از مراجعت بتبریز بدشت موقان حرکت نمود تا زمستان را در آن قشلاق بگذراند. اولجایتو از موقان دو نفر فرستاده سلطان مصر را که آزادی بخشیده بود، بهمراهی نمایندگانی روانه آن دیار نمود و به ایشان مأموریت داد که در مقابل از سلطان مصر خلاص ایرنجین برادر سونج را که در محاربات آخری بین غازان و مسلمین شام و مصر اسیر شده بود بخواهند و پیام دوستانه اولجایتو را نیز بسلطان ابلاغ نمایند. در سال 705 هَ.ق. یعنی سال دوم سلطنت اولجایتو تاج الدین گورسرخی نائب امیر هرقداق و بعضی دیگر از ساعیان خواجه رشیدالدین و خواجه سعدالدین را به اختلاس و برداشت مال دیوانی متهم کردند. اولجایتو قتلغنویان را مأمور تحقیق این قضیه نمود و چون بدخواهی و سعایت تاج الدین و دیگران با ثبات رسید، اولجایتو امر داد که ایشان را سیاست کنند و درنتیجه ، تاج الدین گورسرخی بقتل رسید. بنای سلطانیه در 704 هَ.ق. غازان خان در اواخر عمر خود خیال داشت که در محل چمن سلطانیه ، یعنی درسرزمینی که دو رود کوچک ابهر و زنجان رود در آنجا سرچشمه می گیرند و اولی بطرف محال قزوین و دومی بسمت قزل اوزن متوجه می شود، شهری بنا کند و به این کار دست زد، ولی عمرش وفا نکرد و اولجایتو دنباله خیال برادررا در این خصوص گرفت. سرزمین حالیه سلطانیه را مغول قنغورالانگ می گفتند و چمن آن مرتع احشام ایشان بود و غالباً ایلخانان و سرداران مغول در عبور از عراق به آذربایجان یا بالعکس در آن سرزمین رحل اقامت می انداختند. غازان خان در این محل که بهیچ وجه آبادی نداشت ،اساس شهری را پی افکنده بود و اولجایتو همان را بنام سلطانیه در پنج فرسنگی ابهر در تاریخ 704 هَ.ق. شروع به اتمام کرد و آن را در مدت ده سال به انجام رساند؛ بطوری که در سال 713 ق. در محل قنغورالانگ که چمنی بیش نبود یکی از اعاظم بلاد اسلامی شرق ایجاد گردیدو ابنیه بسیار از عمارات ، مدارس ، مساجد، حمامها و بازارها در آن انشاء شد و جمعیت فراوان از هر طبقه در شهر مزبور مجتمع آمدند. دورادور سلطانیه به امر اولجایتو باروئی مربع شکل ساختند که طول آن 30هزار قدم می شد و ضخامت دیوارهای آن به اندازه ای بود که چهار سوار پهلوی یکدیگر می توانستند روی آن حرکت کنند و دروسط آن اولجایتو قلعه بزرگی ساخت که از جهت عظمت بشهری میماند و در آن گنبدی جهت مقبره خود بنا کرد که همان گنبد معروف شاه خدابنده است که بعد از وفات ، سلطان را در آنجا بخاک سپردند و آن از مهمترین ابنیه و از نمونه های عالی معماری عهد مغول است. اولجایتو در بنای سلطانیه ، همان راهی را که غازان در ساختن شنب غازان تبریز پیش گرفته بود، پیروی کرد؛ یعنی بعد ازساختن شهر و گنبد در اطراف مقبره خود به بنای هفت مسجد امر داد و یکی از آنها را خود بخرج خویش از مرمر و چینی ساخت و ابنیه بسیار دیگر نیز از دارالشفا،داروخانه ، دارالسیادة و خانقاه در سلطانیه بر پا شدو اولجایتو علاوه بر بنای قصری جهت اقامت خویش مدرسه بزرگی در آن شهر از روی گرده مدرسه مستنصریه بغداد ایجاد نمود و از هر طرف مدرسین و علما و اهل بحث و درس را به آنجا خواند. در ساختن پایتخت جدید امراو وزرای اولجایتو نیز هر کدام بسهم خود شرکت کردند،از آنجمله خواجه رشیدالدین یک محله تمام از سلطانیه را که بر هزار خانه مشتمل بود به انضمام مدرسه و دارالشفا و خانقاهی بخرج خود ساخت. اولجایتو بعد از بنای سلطانیه با جماعتی از پیشه وران و اهل حرف و صنایع در مزید رونق آن شهر کوشید و سلطانیه در اندک مدتی بعد از تبریز، اولین شهر ممالک ایلخانی گردید. ولی افسوس که اعتبار آن دوامی نکرد و پس از اولجایتو و ابوسعیدخان یکباره از اهمیت افتاد و بهمان سرعت که ایجاد شده بود رو به خرابی گذاشت و امیر تیمور نیز که در ویران کردن بلاد مهارتی داشت و مثل آتیلا و سایر سرکردگان تاتارنژاد، دشمن آبادی بود آنچه را که از سلطانیه بر پا بود، با خاک یکسان کرد و این شهر از آن تاریخ ببعد دیگر جانی نگرفت و امروز همچنان خرابست.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

لقب اولجایتو توضیح در تلفظ و وجه تسمیه این اسم اختلاف است .
دهی است از دهستان پایین ولایت بخش حومه شهرستان بیرجند .
لقب سلطان محمد اولجایتو پادشاه مغولی است که از سال ۷٠۳ تا ۷۱۶ ق .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خدابنده (ابهام زدایی). خدابنده ممکن است اسم برای اشخاص یا مکان های ذیل باشد: اعلام و اشخاص• محمد خدابنده صفوی، چهارمین پادشاه صفوی و پسر بزرگ شاه طهماسب اول• محمد خدابنده اولجایتو، هشتمین سلطان از سلسله ایلخانان و شیعه مکان• خدابنده (شهر)، شهرستانی واقع در جنوب استان زنجان
...

[ویکی فقه] خدابنده (شهر). خدابنده، شهرستانی واقع در جنوب استان زنجان می باشد.
این شهرستان از شمال به شهرستان ابهر، از شرق به شهرستان بوئین زهرا در استان قزوین، از جنوب شرقی و جنوب به شهرستان های رَزن و کبودرآهنگ در استان همدان، از جنوب غربی به شهرستان بیجار در استان کردستان و از غرب به شهرستان زرین آباد، در استان زنجان محدود می شود. خدابنده شامل چهار بخش مرکزی (به مرکزیت شهر قیدار)، افشار (به مرکزیت شهر گرماب)، بُزینه رود (به مرکزیت شهر زِرین رود) و سُجاس رود (به مرکزیت شهر سجاس) است آب و هوای خدابنده معتدل (مایل به سرد و خشک) است. قله قره داغ با ارتفاع ۳۱۲۰ متر، سَرْیال (مرتفع ترین قله ح۲۳۵۰ متر) و قیدار (مرتفع ترین قله ح۲۸۱۲ متر) از مرتفع ترین کوههای این شهرستان است.
رودها
رود دائمی شورِ فَشاپویه، از رودهای مهم این شهرستان، از دامنه غربی کوه قره داغ سرچشمه می گیرد و به نام خررود از دهستان سجاس رود می گذرد و با عبور از ده کیلومتری شرق شهر قیدار به نام چای خررود به استان قزوین وارد می شود.
اقتصاد خدابنده
زراعت، باغداری و دامداری نقش مهمی در اقتصاد خدابنده دارند. زراعت در خدابنده نیمه مکانیزه و سنّتی و بیش تر دیمی است، اما در مجاورت رودها کشت آبی نیز رونق دارد. معادن نمک، سرب و روی، لاشه آهکی، سنگ گچ و سنگ مرمر نیز در خدابنده فعال است. برخی صنایع دستی چون قالی، جاجیم، گلیم و جوراب پشمی نیز در این منطقه تولید می شود.
جمعیت شهر
...

دانشنامه آزاد فارسی

شهرستانی در جنوب استان زنجان، مشتمل بر بخش مرکزی و بخش های سجاس رود، افشار و بزینه رود، با مرکزیت اداری شهر قِیدار. از شمال به شهرستان ایجرود، از شمال شرقی به شهرستان خرمدره، از شرق به شهرستان ابهر و استان قزوین، از جنوب به استان همدان و از غرب به استان کردستان محدود است. نسبتاً کوهستانی است و رشته کوه های آقداغ آن را از شهرستان خرمدره و ابهر جدا می کند. کوه های بلندی، چون کوه قیدار (۲,۸۱۲ متر)، گوی قزای، و سلمان بینجی، در جنوب آن واقع شده اند. رودخانه های سجاس رود و خررود آن را مشروب می کند. اقلیم این شهرستان در ارتفاعات سرد و در دیگر نواحی معتدل مایل به سرد است و از نظر بارندگی جزو نواحی نیمه خشک است. جمعیت شهرستان خدابنده ۱۶۴,۸۶۴ نفر است (۱۳۸۵). مهم ترین آبادی های آن عبارت اند از سُجاس، گرماب، زرین رود، محمودآباد، کَرسَف، سهرورد، آق بلاغ و کَهلا. راه های سلطانیه به همدان و ابهر به قیدار، و زرین رود به گرماب، شبکۀ راه های ارتباطی این شهرستان را تشکیل می دهند. کشاورزی و دامداری شغل بیشتر اهالی این شهرستان است و فرآورده های باغی و لبنیات آن معروف است.

پیشنهاد کاربران

بپرس