خراسویه

لغت نامه دهخدا

خراسویه. [ خ َ ی َ ] ( اِخ ) دختر جستان بن وهسودان و مادر مرزبان. ( یادداشت بخط مؤلف ).

خراسویه. [ خ َ ی َ ] ( اِخ ) مادر ملک ابومنصور : و مادر ملک ابومنصور زنی مطربه بود خراسویه نام و همانا پراکنده میزیست. ( از فارسنامه ابن بلخی ). و فضلویه ابن خراسویه مادر ملک ابومنصور بگرفت و در گرماوه گرم کرد بی آب تا در آنجا هلاک شد. ( از فارسنامه ابن بلخی ).

فرهنگ فارسی

مادر ملک ابو منصور و مادر ملک ابو منصور زنی مطربه بود خراسویه نام و همانا پراکنده میزیست .

پیشنهاد کاربران

بپرس