خریداری

/xaridAri/

مترادف خریداری: ابتیاع، خرید، سودا، معامله

متضاد خریداری: فروش

معنی انگلیسی:
act of buying, purchased, purchase, buy

لغت نامه دهخدا

خریداری. [ خ َ ] ( حامص ) عمل خریدار. ( یادداشت بخط مؤلف ). ابتیاع. ( ناظم الاطباء ).
- به چشم خریداری در چیزی نگریستن ؛ با نهایت دقت در چیزی نظر انداختن ، بدقت در چیزی توجه کردن.
- بی خریداری ؛ بازار نداشتن. کساد :
بهر درم سر همت فرونمی آید
ببسته ام در دکان ز بی خریداری.
سعدی ( کلیات چ مصفا ص 741 ).

فرهنگ فارسی

خرید ابتیاع .

فرهنگ معین

( ~. ) (حامص . ) خرید.

فرهنگ عمید

۱. خریدار بودن.
۲. عمل خریدار.

مترادف ها

buy (اسم)
خرید، خریداری، ابتیاع

purchase (اسم)
خرید، خریداری، ابتیاع، در امد سالیانه زمین

procurement (اسم)
خرید، خریداری، تهیه، بدست اوری

پیشنهاد کاربران

بپرس