خوب یار

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

خوب یار. ( اِخ ) ناحیتی است بفارس به نزدیک اردکان شیراز. ( یادداشت بخط مؤلف ). در فرهنگ جغرافیایی چنین آمده : دهی است از دهستان کهمرو کاکان بخش اردکان شهرستان شیراز،واقع در 38هزارگزی شمال باختری اردکان و 6هزارگزی خاور شوسه اردکان به تل خسروی. این دهکده را احمد قلندری نیز می گویند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

خوب یار. ( اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ونخود و بزرک. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی جاجیم بافیست و راه مالرو. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

خوب یار. ( اِخ ) دهی است جزء دهستان گرمادوز از بخش کلیبر شهرستان اهر. آب آن از رودخانه سلین چای و چشمه. محصول آن غلات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی گلیم بافی. راه مالرو است. این دهکده محل قشلاق ایل چلبیانلو می باشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

دهی است جزئ دهستان گرما از بخش کلیبر شهرستان اهر آب آن از رودخانه سلین چای و چشمه محصول آن غلات شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی گلیم بافی و راه مالرو است . این دهکده محل قشلاق ایل چلبیانلو می باشد .

واژه نامه بختیاریکا

( خَو بیار ) خواب بیدار؛ کسی که قصدش خواب سنگین نیست و اینچنین بدن خود را تنظیم کرده ( یا شده ) تا با کوچکترین صدا یا عمل غیر متعارفی بیدار شود

پیشنهاد کاربران

خوبیار با پسوند زی نام طایفه ای بلوچ از ایل ریگی که ریشه ای انان از شیراز هستند و در منطقه لادیز سیستان و زاهدان و گلستان سکونت دارند
نام طایفه ای در منطقه سرحد بلوچستان مخصوصا دزداپ و میرجاوه و لادیز که در زمان افشار و اوایل قاجار جز حکومت گران محلی بودن که بعدها با روی کار امدن قاجاریه از قدرتشان کاسته و بتدریج املاکشان توسط نوادگانشان حیف و میل شده و به مناطق مختلفی کوچیدن
اسمی پسرانه در بلوچستان به معنای یار خوب

بپرس