دیر

/deyr/

مترادف دیر: بیعت، خانقاه، صومعه، عبادتگاه، کنشت، معبد | دراز، دور، طولانی، متمادی، مدید، تأخیر

متضاد دیر: زود، گاه

برابر پارسی: آتشگاه، نیایشگاه

معنی انگلیسی:
late, tardily, slowly, in a dilatory manner, abbey, cloister, convent, monastery, nunnery, temple, behindhand, belated, belatedly, slow, overdue, priory, tardy

لغت نامه دهخدا

دیر. ( ق ) مدت متمادی. در برابر زود. ( از برهان ). مدتی بسیار پس از وقت موعود یا وقت معتاد. پس از زمانی که سزاوار بود. زمانی طویل. مقابل زود. مقابل زمانی کوتاه. مدتی دراز. بسیار زمان. دیر زمانی. مدتی مدید و طویل و طولانی. ( یادداشت مؤلف ). و با مصادری از این قبیل ترکیب شود: دیر آمدن. دیر آوردن. دیرپائیدن. دیر جنبیدن. دیر جوشیدن. دیرخاستن. دیر خفتن. دیر دادن. دیر رفتن. دیر زادن. دیر زیستن. دیر شدن. دیر کردن. دیر کشیدن. دیر ماندن و نیز کلماتی چون : دیرآب. دیرانجام. دیرانزال. دیرآشنا. دیرساز. دیرباور. دیر برخورد. دیربقا. دیرپا. دیرپروا. دیرپسند. دیرپیوند. دیرتاز. دیرجنب. دیرجنبش. دیرجوش. دیرشتاب. دیرخسب. دیرباز :
بگفت و بخفت و برآسود دیر
گو نامبردار گرد دلیر.
فردوسی.
بر آن بستگان زار بگریست دیر
کجابسته بودند در چنگ شیر.
فردوسی.
پراندیشه بنشست بیدار دیر
همی گفت رازیست این را بزیر.
فردوسی.
زمین را ببوسید زال دلیر
سخن نیز با او پدر گفت دیر.
فردوسی.
زمانی همی بود بهرام دیر
که تا شد مقاتوره از جنگ سیر.
فردوسی.
آمد این شب دیر با مرد خراج
در بجنبانید با بانگ و تلاج.
طیان.
دیری است کاین بزرگی درخاندان اوست
این مرتبت نیافت کنون خواجه از نوی.
فرخی.
گر فرخی بمرد چرا عنصری نمرد
پیری بماند دیر و جوانی برفت زود.
لبیبی.
آخر دیری نماند استم استمگران
زانکه جهان آفرین دوست ندارد ستم.
منوچهری.
یک نیمه گیتی ستدو سیر نباشد
تا نیمه دیگر بگرد دیر نباشد.
منوچهری ( دیوان ص 156 چ دبیرسیاقی ).
بسی گاه است و دیری روزگار است
که نادانیت بر ما آشکار است.
( ویس و رامین ).
دیر اندیشید پس گفت دریغا بونصر که رفت. خردمند و دوراندیش بود. ( تاریخ بیهقی ص 622 ). من خداوند خواجه بزرگ را سخت دیر است تا شناخته ام. ( تاریخ بیهقی ص 396 ). پس بیرون آمد و نزدیک امیر یوسف رفت و خالی کردند و دیری سخن گفتند.( تاریخ بیهقی ص 252 ).
چو شه را بدید آمد از پیل زیر
گرفتش ببر شاه و پرسید دیر.
اسدی.
ز مهرتو دیرست تاخسته ام
ببند هوای تو دل بسته ام.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

دور، درنگ، آهسته، زمان دور، ضدشتاب وضدزود، صومعه، عبادتگاه زرتشتیان، آتشکده، محل راهبان
۱ - زمان دور مدت مدید زمان طویل مقابل زود شتاب . ۲ - دراز متمادی : کزین سان یکی اژدهای دلیر بکشور بماندند تا سال دیر . ۳ - مدتی عقب تر از وقت معین : دیر آمد .

فرهنگ معین

(دَ یا دِ ) [ معر. ] (اِ. ) صومعه ، محل عبادت راهبان مسیحی . ، ~ خراب آباد کنایه از: دنیا، جهان مادی . ، ~ مغان معبد زردشتیان .

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ زود] پس از زمان مناسب.
۲. (قید ) با درنگ، به آهستگی.
۳. (قید ) [قدیمی] به مدت طولانی: زمین را ببوسید زال دلیر / سخن گفت با او پدر نیز دیر (فردوسی: ۱/۲۲۷ ).
۴. [قدیمی] در آیندۀ دور.
* دیر کردن: (مصدر لازم ) درنگ کردن، تٲخیر کردن.
* دیر ماندن: (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. بسیار عمر کردن.
۲. پیر شدن.
جایی که راهبان در آن اقامت کنند و به گوشه گیری و عبادت بپردازند، صومعه.
* دیر مغان: [قدیمی]
۱. آتشکده، عبادتگاه زردشتیان.
۲. (تصوف ) مجلس عرفا و اولیا.

فرهنگستان زبان و ادب

{abbey} [باستان شناسی] بنا یا مجموعۀ بناهایی که راهبگان یا راهبان در آن زندگی می کنند

واژه نامه بختیاریکا

دور؛ هرگاه این واژه بیانگر مسافت باشد؛ دور معنی میدهد. اما هرگاه این واژه بیانگر زمان باشد همان معنی فارسی را داراست
رو وا دیر

دانشنامه عمومی

دیر (مسیحیت). دِیر یا اَبی مجموعه ای از ساختمان هایی است که برای اعضای مذهبیِ مسیحی ساخته شده اند و در آن، همه زیرِ نظرِ رئیسِ دِیر زندگی می کنند. این مکان برای فعالیت های مذهبی، کار و مسکنِ راهبان و راهبه های مسیحی استفاده می شود. مفهومِ دِیر به دستِ رهبانانِ مرد و زنِ اولیه که زندگیِ خود را از جامعهٔ غیر روحانی جدا کرده بودند، قرن ها در حالِ توسعه بوده است. دیرها ممکن است بر روی بازدید کنندگان باز یا بسته باشند. برخی از آن ها به فقرا و نیازمندان و افرادی که به دنبالِ عُزلتِ معنوی هستند یا با آزار و اذیت آواره شده اند پناه می دهند و به آموزش و پرورشِ جوانان می پردازند. هم اکنون دیرهای مشهوری در بریتانیا و اروپا وجود دارد.
نقشهٔ دیرِ سنت آگوستین در بریستول که هم اکنون با نامِ کلیسای جامع بریستول نامیده می شود. آرایشِ ساختمان ها و بخش های گونه گونِ آن را که با طرحِ بندیکتین است، در طرحِ زیر می بینید:
نقشهٔ دیرِ سنت آگوستین: A. کلیسا. B. صومعهٔ بزرگ. C. صومعهٔ کوچک. D. سالن مطالعه. E. گرماخانه. F. سالن ناهار خوری. G. سالن. H. آشپزخانه. I. حیاط کوچک. K. سرداب ها. L. سالن دیر. P. دروازه دیر. R. درمانگاه. S. خوابگاه T. تالار بزرگ. V. مهمان خانه. W. دروازه. X. انبارها، اصطبل و غیره Y. دستشویی.
عکس دیر (مسیحیت)عکس دیر (مسیحیت)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

دِیر abbey
در کلیسای مسیحی، بنا یا مجموعه ای از بناها که جمعیتی از راهبان یا راهبه ها را در خود جا می دهد، که همگی خود را وقف زندگی در تجرّد و عزلت دینی کرده اند و رئیس دیر یا مادر روحانی آن را اداره می کند. این اصطلاح به بنایی که زمانی کلیسای صومعه بوده است نیز اطلاق می شود. کلیسای وست مینستر در لندن نمونة گزیده ای از این دست است. در انگلستان، هنری هشتم که از کلیسای کاتولیک رومی روگرداند، بسیاری از صومعه ها را بست. در کشورهای دیگر نیز در پی انقلاب های سیاسیِ قرن های ۱۸ و ۱۹، صومعه هایی بسیاری تعطیل شدند. نخستین صومعه ها که در سوریه یا مصر تأسیس شدند، صرفاً چند کلبه بودند، اما بعدها مجتمع های ساختمانی عظیم و گسترده ای در اروپا بنا شد. صومعۀسنت بندیکت در مونته کاسّینوی ایتالیا و صومعه های سیتو و کلونی در فرانسه، از آن جمله اند. صومعه های معروف دیگر عبارت اند از کلروو در فرانسه، صومعة فاونتینز در انگلستان و ال اسکوریال در اسپانیا.نیز ← صومعه

مترادف ها

abbey (اسم)
صومعه، کلیسا، خانقاه، دیر، نام کلیسای وست مینستر

monastery (اسم)
صومعه، خانقاه، دیر، خانقاه راهبان، رهبانگاه

convent (اسم)
صومعه، خانقاه، دیر، مجمع، خانقاه راهبان

cloister (اسم)
صومعه، دیر، ایوان، راهرو سرپوشیده

ancient (صفت)
دیر، پیر، قدیمی، کهنه، باستانی، کهن، پارینه، دیرینه، عتیق، اباء واجدادی

long (صفت)
دیر، ژرف، متوالی، طولانی، بلند، مفصل، مدید، کشیده، طویل، دراز

late (صفت)
دیر، گذشته، کند، تازه، مرحوم، اخیر

tardy (صفت)
دیر، کند، تنبل، کندرو، دارای تاخیر

فارسی به عربی

بطیی , دیر , لمدة طویلة , متاخرا

پیشنهاد کاربران

دیر dir ( در برابر زود ) این واژه در سغدی: qer؛ اوستایی: dirim؛ مانوی: der ( پایدار، آنچه و یا آن که زمان درازی بماند ) بوده است.
دیر: deyr: ( پرستشگاه ) . این واژه در سنسکریت با همین گویش به معنی بریده، دریده بوده است و بعدها در پارسی به معنی جایی به کار رفته که بریده ها از دنیا در آن جا زندگی می کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه دیر
معادل ابجد 214
تعداد حروف 3
تلفظ dir
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: dēr]
مختصات ( دَ یا دِ ) [ معر. ] ( اِ. )
آواشناسی deyr
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
دیر: واژه کهن پارسی در متون پارسی به معنی محل عبادت زردشتیان، آتشکده ، نیایش گاه، معبد
دیر یک واژه فارسی میانه در برابر زود
دیر به معنای زمانی به ترکی میشه گئچ
دَیَر درترکی یعنی ارزش
دیر ( زمان ) به ترکی گئچ و بئواقت
دَیَر به ترکی ارزش
دور در زبان ملکی گالی بشکرد
دراز، دور، طولانی

دیر به ترکی: گئج ، بئواقت
محل عباد افراد مسیحی - عبادتگاه مسیحی ها
کنایه از جهان مادری
مغان معبد زردشتیان
صومعه محل عبادت راهبان مسیحی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس