زولبیا

/zulbiyA/

معنی انگلیسی:
kind of sweet pancake

لغت نامه دهخدا

زولبیا. ( اِ ) زلوبیا. زلابیه. شیرینیی است که از آمیختن ماست کیسه انداخته ( آب گرفته ) با نشاسته و ریختن این آمیخته در روغن کنجد داغ بوسیله قیفی مخصوص و پختن در روغن مذکور و سپس انداختن آن در شیره شکر درست کنند. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زلوبیا شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) شیرینیی است که آمیختن ماست کیسه انداخته ( آب گرفته ) با نشاسته و ریختن این مواد در روغن کنجد داغ بوسیله قیفی مخصوص و پختن در روغن مذکور و سپس انداختن آن در شیره شکر درست کنند .

فرهنگ معین

(اِ. ) نوعی شیرینی است که برای تهیة آن نشاسته و ماست را مخلوط کنند و سپس در شربت ، شکر، آب و گلاب قرار می دهند.

دانشنامه آزاد فارسی

(نیز: زُلابیه؛ زُلبیا؛ زِلی بی) نوعی شیرینی ایرانی، به مایۀ گرد نشاسته، ماست چکیده، آرد سفید، زعفران ساییده، روغن کنجد یا روغن روان، و بار شکر، عسل، گلاب، و آب لیموی تازه. مایه را از کیسۀ قیف دار یا سرنگ قنادی حلقه وار و شبکه شبکه، جداجدا، بر دیگ روغن جوش نقش می زنند و پیش از آن که دو روی آن تیره شود، در بار زولبیا می گذارند تا داغ به داغ بار در نسوج آن ببندد. پخت و خورد زولبیا، که از شیرینی های بسیار مقوّی است، در ماه رمضان رونق دارد.

پیشنهاد کاربران

زولبیا یا جلیبی نوعی شیرینی است که منشأ آن کشور هند یا اتیوپی، یا ایران یا ترکیه دانسته شده است. معمولاً همراه با بامیه و گوش فیل به فروش می رسد. از مواد اولیه اینگونه شیرینی می توان به ماست و نشاسته و خمیرمایه اشاره کرد که پس از ترش شدن و به اصطلاح ورآمدن آن را به آرد اضافه می کنند. غالباً زولبیا و بامیه در ماه رمضان در هنگام افطار یا سحری مصرف می شود. تولید و مصرف این شیرینی در گستره وسیعی از جهان شامل شرق آسیا، خاورمیانه و شمال آفریقا رواج دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

تاریخ زولبیا را تا سال ۱۴۵۰ میلادی در هندوستان پی گیری کرده اند. تاریخ ناصری به زولبیا اشاره شده که به عنوان هدیه نزد ناصرالدین شاه نیز آورده شده است. نمی توان زمان مشخصی برای پیدایش زولبیا بامیه اعلام کرد و تنها منبع آن، تجارب و گفته های استادان قدیمی این حرفه است. حتی برخی از استادان قدیمی، زولبیا و بامیه را مربوط به زمان شاه عباس می دانند. با توجه به اینکه در برخی از شهرها مواد شیرینی همچون کشمش و خرما موجود نبود و برای بردن این مواد به شهرهای دیگر نیز مشکلات نظیر خراب شده این مواد غذایی وجود داشت تولید زولبیا و بامیه در شهرهایی که از مواد شیرینی وجود نداشت گسترش پیدا کرد.

زولبیازولبیازولبیا
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/زولبیا
زولبیا و بامیه
نام زولبیا دگرگون شده واژه پارسی �گلابی� است به معنی شیرینی پخته شده با گلاب. سپس واژه پارسی گلابی در زبان اربی به خاطر نبود سدای /گ/ به شکل جلیبی یا زلابیة درآمد و در بازگشت دوباره اش به ایران زلابیة �زولبیا� گفته شد. در زبان انگلیسی نیز به گلاب julep و به زولبیا jalebi می گویند.
...
[مشاهده متن کامل]

نام بامیه هم از ریشه �بام� و به معنی برآمده و بادکرده است؛ چرا که بامیه در سنجش با زولبیای نازک، بسیار برآمده تر است.

بر اساس دانش نامه آنلاین ویکی پدیا:
Zulbia or Jalebi, also known as Jilapi, Zulbia, Mushabak and Zalabia is a Middle Eastern sweet snack
زولبیا:
نوعی از شیرینی های عصر قدیم ایران " زلوبیا" است که مردم فارسی آن را زِلیبی تلفظ می کنند و این شیرینی به گونه ی نوعی از صلیب کامل است که چهار خط اصلی و خطوطی فرعی از مرکز آن منشعب گردیده و دایره ای به گرد این اشعه به رسم 《سور》تجسیم شده است؛ نام این شیرینی نیز اسمی است که از عصر مهرپرستان به یادگار مانده و صورت اصلی آن 《 ذولیبی》 است یا《ذولیبا》که معرب آن صلیبی است و محرّرف آن چلیپا؛ و این لغتی است که در عصر هخامنشی به کار رفته است و در تاریخ داریوش بزرگ ، بر حسب نقل هردوت ، آمده است که شاهنشاه هخامنشی در پایتخت ایران معبدی به نام آفتاب برآورد و آن را 《زلیبا》نام کرد و نقشه ی این معبد به شکل صلیب بوده است . "
...
[مشاهده متن کامل]

نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ، ۱۳۸۴، ص۱۷۱ . به نقل از دیوان دین

با دیدن جُستاری ( مقاله ای ) چشمگیر از استاد میرجلال الدین کزازی درباره ریشه زولبیا و بامیه، منم انگیزه پیدا کردم تا با بهره بردن از جُستارهای پیشینم درباره آن روشنگری کنم:
این شیرینی از آیین های مِهرپرستی ( میتراییسم ) گرفته شده است:
...
[مشاهده متن کامل]

زولبیا:
زول:شیره، اَنگُم، زنج، صمغ
بیا: آمدن
معنی: شیرینی ای که نوید دهنده ی همانندی به عروج ( خدا ) رسیدن میترا به سوی خورشید است و با او یکی شدن هست!
برای همین هم هست که زولبیا به شکل خورشید ( پرتوهای خورشید ) پخته می شود
و نمادی از چَلیپا ( صلیب شکسته، سُواستیکا ) یا گردونه ی مِهر ( چهارپایه، چهار پرّه ) می باشد که چهار خط آن نشانه فصل های سال و درون چهار خط مظهر عنصر های اصلی هستی ( آب، باد، خاک و آتش ) که بر روی مهرابه ها، مسجدها و کلیسا ها و. . . حک و نقاشی شده است!
( نگاهی به واژه یلدا شود! )
پیش از رسیدن به این گام، مهرپرست باید خود را به مانند زایش میترا، درون آب بشوید و بَرِشنوم ( پاک ) شود!
( ( همان پادیاب در زرتشت و وضو در اسلام هست! ) )
همچنین در گام چهارم مهرپرستی، شیرینی ای به مانند خورشید می خوردند:
4. شیر: نماد پروردگار - منسوب به بِرجیس، ژوپیتر، اورمَزد، هُرمَزد ( مشتری ) ، نماد: آتش -
نشان ویژه آن "بیلچه" برای به هم زدن آتش
جامه ای ارغوانی رنگ ( بنفش ) -
در این گام با شِگِردهایی نیرومندی ( قدرت بدنی ) مهرپرست را می سنجیدند و پس از پذیرفتن او:
برای پاکی و زلالی و شیرینی رسیدن او به این گام بر دست و زبان مهرپرست، عسل ( شهد ) می ریختند و شیرینی ای به شکل خورشید می خوردند
( نگاهی به واژه آناهیتا شود! )
بامیه:
بام ( بامی ) : فرنام ( لقب ) ایزد میترا ( ایزد روشنایی )
به مانند هوشیدر بامی ( هوشیدر درخشان ) : فرشته روشنایی ( مِهر، میترا )
اسم با ــه >>> اسم: که ( ه ) در اینجا رابطه ی شباهت و همانندی با اسم برقرار می کند!
مانند: دماغه، دهنه، دندانه، زبانه، گردنه، دسته، پایه، بدنه، پیکره،
ریشه، ساقه، شاخه، پوسته، شیره، زمینه، ماله، خمیره، کفه
معنی: شیرینی ای که به مانند گردی خورشید هست و نمادی از ایزد روشنایی ( میترا ) است
همچنین در گام دوم و سوم، مهرپرست روزه می گیرد و نماز برپا می دارد:
2. همسر ( نامزد، پوشیده ) : منسوب به ناهید ( زُهره ) ، نماد: آب - نشان ویژه او مشعل و چراغ است!
جامه ای سپید رنگ که پیرامون آن آبی رنگ است -
یکی از آزمایش هایی که مهرپرست در این گام انجام می داد، روزه خاموش ماندن ( سکوت ) و چیزی نخوردن بود تا وفاداریش را به آیین های مهر ( میترا ) نشان دهد!
همچنین مهرپرست به نشانه میترا در مهرابه شمع روشن می کرده است!
( ( این آیین به بوداییسم هم راه یافت که برهمن ها و بودایی ها برای رسیدن به خلسه هیچ چیز نمی خوردند و نمی گفتند! ) )
3. سرباز ( جنگاور، جنگی ) : منسوب به بهرام ( مریخ ) ، نماد: خاک ( زمین ) - نشان خاص او توبره ( کیسه شکار و خوراک ) ، نیزه ( زوبین! ) و کلاهخود است
جامه ای قهوه ای رنگ -
بیشتر مهرپرستان به این گام می رسیدند و در پایان کار دیهیم ( تاجی ) به او پیشکش می کردند ولی مهرپرست فروتنی پیشه می کرد و نمی پذیرفت و می گفت" میترا تاج سر من است"
سپس برای دوست داشتن مِهر، بر پیشانی او داغ مِهر می نشاندند و رو به سوی خورشید به نماز ( ستایش ) می پرداختند!
( ( به همانند داغ مُهرِ آدم هایی که خیلی نماز می خوانند! ) )

بپرس