ساعد

/sA~ed/

مترادف ساعد: ساق دست، فاصله بین مچ و آرنج ، ساق، دسته

متضاد ساعد: بازو، عضد، مرفق، پایه

برابر پارسی: اَرَش، اَرش، پیشدست

معنی انگلیسی:
forearm

فرهنگ اسم ها

اسم: ساعد (پسر) (عربی) (هنری) (تلفظ: sāed) (فارسی: ساعد) (انگلیسی: saed)
معنی: ( به مجاز ) مددکار، کمک کننده، قدرت، قسمتی از دست بین مچ و آرنج، مساعدت کننده، ( در تصوف ) نزد صوفیان، صفت قوت و کنایه از قدرتِ محض است، ( عربی ) ( در قدیم ) ( به مجاز )، بخشی از دست بین مچ و آرنج
برچسب ها: اسم، اسم با س، اسم پسر، اسم عربی، اسم هنری

لغت نامه دهخدا

ساعد. [ ع ِ ] ( ع اِ ) بازوی مردم. ( منتهی الارب ) ( آنن-دراج ). بازو. ( غیاث از صراح و منتخب ). || ذراع. ( شرح قاموس ). در استعمال فارسیان مابین کف دست و آرنج را گویند. ( غیاث ). رَش . ( دهار ). از مچ دست تا آرنج. ارش. رش دست. آرنج. پیلسته. مابین مرفق و کف :
می بر ساعدش از ساتگنی سایه فکند
گفتی از لاله پشیزستی بر ماهی شیم.
معروف بلخی.
آن ساعدی که خون بچکد زو، ز نازکی
گر برزنی بر او بر، یک تار ریسمان.
خسروی.
کف و ساعدش چون کف شیر نر
هشیوار و موبد دل و شاه فر.
فردوسی.
کشیده بر و ساعد و یال و برز
درختیش در دست مانند گرز.
فردوسی.
ببالا بلند و به بازو قوی
میان لاغر و ساعدش پهلوی.
فردوسی.
دو ساعد او چون دو درخت است مبارک
انگشت بر او شاخ و بر او جود فواکه.
منوچهری.
کنگی بلند بینی ، کنگی بزرگ پای
محکم سطبر ساقی ، زین گرد ساعدی.
عسجدی ( از لغت فرس ).
نو آئین مطربان داریم و بربطهای گوینده
مساعد ساقیان داریم و ساعدهای چون فله.
عسجدی ( از لغت فرس ).
آن چیست کزان طبق همی تابد
چون عاج بزیر شعر عنابی
ساقش بمثل چو ساعد حورا
دستش بمثل چو پای مرغابی.
انوری ( دیوان چ نفیسی ص 461 ).
هر زمان این شاهباز ملک را
ساعد اقبال مأوی دیده ام.
خاقانی.
فرخ آن شاهباز کزپی صید
ساعد شه مقام او زیبد.
خاقانی.
گه دست بوس کردم ، گه ساعدش گزیدم
لب خواستم گزیدن ترسیدم از ملالش.
خاقانی.
چهار یارش تا تاج اصفیا نشدند
نداشت ساعد دین یاره داشتن یارا.
خاقانی.
یاره او ساعد جان را نگار
ساعدش از هفت فلک یاره دار.
نظامی ( مخزن الاسرار ).
همان ساعدش را به زرین کمر
کشیدند در زیر زنجیر زر.
نظامی.
چو بازان جای خود کن ساعد شاه
مشو خرسندچون کرکس به مردار.
عطار.
سعدیا با ساعد سیمین نشاید پنجه کرد
گرچه بازو سخت داری پنجه با آهن مکن.
سعدی ( طیبات ).
هرکاین سردست و ساعدت بیند
گر دل ندهد به پنجه بستانی.
سعدی ( طیبات ).
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ساق دست، دست انسان ازمچ دست تا آرنج، سواعدجمع
( اسم ) ۱ - قسمتی از دست که بین مفصل آرنج و مفصل مچ دست قرار دارد و شامل دو استخوان زند اعلی و زند اسفل است زند ساق دست جمع سواعد . ۲ - مابین مچ دست و آرنج ارش رش . ۳ - بال مرغ . ۴ - مدد کار ناصر. ۵ - دستوانه بازو بند ساعد بند . ۶ - قوه محض قدرت ۷ - دسته در تار ویولون و مانند آنها .
قریه ایست در یمن از حکم بن سعد العشیره

فرهنگ معین

(عِ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) از آرنج تا مچ دست . ۲ - (اِفا. ) یاری دهنده .

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) دست انسان از مچ تا آرنج، ساق دست.
۲. (موسیقی ) دستۀ برخی سازها، مانند عود، طنبور، سه تار، و امثال آن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ساعد قسمتی از بدن می باشد که بین مچ و آرنج دست بوده و از احکام آن در باب قصاص و دیات سخن گفته‏اند.
در قطع دو ساعد دیه کامل (دیه قتل نفس) و در قطع یکی نصف دیه ثابت است؛ لیکن چنانچه ساعد همراه کف باشد و جانی مجموع کف و ساعد تا آرنج را قطع کند، به قول مشهور، برای مجموع کف و ساعد یک دیه پرداخت می‏نماید. برخی قدما برای کف، دیه و برای ساعد، ارش را ثابت دانسته‏اند. ظاهر کلام برخی دیگر، ثبوت دیه‏ای جدا گانه- علاوه بر دیه کف- برای ساعد است.
دیه استخوان ساعد
دیه شکستن، تَرَک برداشتن، آشکار شدن استخوان، کوبیده شدن، در رفتن و جا به جا شدن استخوان ساعد بنابر قول مشهور همان دیه استخوان است لیکن برخی گفته‏اند: دیه شکسته شدن استخوان ساعد در صورتی که بدون عیب و نقص بهبود یابد، یک سوم دیه نفس (۳۳۳ و یک سوم دینار) و دیه شکسته شدن یکی از دو استخوان ساعد در صورت بهبود بدون عیب و نقص، صد دینار و دیه ترک خوردن آن، هشتاد دینار و در صورت نمایان شدن استخوان بر اثر جراحت، ۲۵ دینار و در صورت جابه جا شدن، صد دینار و در صورت سوراخ شدن، دوازده و نیم دینار و در صورت عمیق بودن سوراخ- در حدی که به طرف دیگر استخوان برسد- بر اثر فرورفتن آلت نوک تیزی همچون خنجر، پنجاه دینار و در صورت پیدایی زخمی که بهبود نیابد، ۳۳ و یک سوم دینار خواهد بود.

دانشنامه عمومی

اَرَش[ ۱] ( به عربی: ساعِد ) نام بخشی از دست بدن است که میان بازو و مچ دست قرار گرفته است.
ساعد عضوی از اندام حرکتی فوقانی ( جلویی ) بدن بین آرنج تا مچ است که در بسیاری از پستانداران، پرندگان و خزندگان وجود دارد و از دو استخوان زند زیرین ( اولنا ) و زند زبرین ( رادیوس ) تشکیل شده است.
حس پوست ناحیه قدامی ساعد از اعصاب جلدی ساعدی داخلی ( از طناب داخلی ) و جلدی ساعدی خارجی ( شاخه موسکولوکوتانئوس ) و حس پوست ناحیه خلفی میانی ساعد از عصب جلدی ساعد خلفی میانی ( از عصب رادیال ) تأمین می شود. فاسیای سطحی ساعد محتوی وریدهای سفالیک و بازیلیک می باشد. در ضمن این فاسیا محتوی عروق لنفاوی سطحی است که لنف را در مسیر ورید سفالیک به عقده های لنفاوی زیر ترقوه ای هدایت می کند. فاسیای عمقی ساعد روی عضلات را پوشانده و ادامه آن در ناحیه دست در جلو و عقب استخوانهای مچ ضخیم شده ومهار خم کننده ها ( retinaculum flexor ) و مهار بازکننده ها ( retinaculum extensor ) را می سازند، برای بررسی عضلات، ناحیه ساعد را به دو ناحیه قدامی و خلفی تقسیم می کنند.
شاخه های انتهائی شریان براکیال که شامل دو شریان رادیال و اولنار می باشند، نواحی قدامی و خلفی ساعد و دست را خون رسانی می کنند.
ناحیه قدامی ساعد:
ماهیچه های این ناحیه عمل فلکسیون مچ دست و انگشتان را انجام می دهند، این عضلات به دو گروه سطح و عمقی تقسیم می شوند، گروه سطحی یک زردپی مشترک تشکیل داده ( flexor of tendon common ( این وتر به اپیکوندیل داخلی بازو متصل می شود، طبقه عمقی به سطوح قدامی استخوانهای ساعد متصل می شوند. این عضلات عمدتاً از عصب میانی ( مدیان ) عصب گیری می کنند.
ناحیه خلفی ساعد: این عضلات عمل اکستانسیون مچ دست و انگشتان را انجام می دهند، در دو طبقه سطحی و عمقی قرار دارند، طبقه سطحی زردپی مشترک بازکننده ها ( extensur of tendon common ( را تشکیل می دهند که از اپیکوندیل خارجی استخوان بازو منشأ می گیرد. طبقه عمقی نیز روی سطوح خلفی استخوان های ساعد اتصال دارند.
عصب میانی ( مدیان ) با عبور از بین دو سر عضله پروناتورترس از حفره کوپیتال وارد ساعد می شود، این عصب در ساعد در جلو عضله تا کننده عمقی انگشتان و در عقب عضله تاکننده سطحی انگشتان به پائین نزول می کند و با عبور از زیر فلکسور ریتناکولوم و از درون تونل کارپ وارد دست می شود، شاخه های آن در ساعد شامل شاخه های موسکولا، مفصلی ( برای مفصل آرنج ) ، پالمار کوتانئوس و بین استخوانی قدامی می باشد.
عکس ساعدعکس ساعدعکس ساعد
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

forearm (اسم)
بازو، ساعد

brachium (اسم)
بازو، هر عضوی شبیه بازو، ساعد

lower arm (اسم)
ساعد

فارسی به عربی

ساعد

پیشنهاد کاربران

نام تعدادی از اعضای بدن به انگلیسی:
head = سر
neck = گردن
shoulder = شانه
arm = بازو
chest = قفسه سینه
armpit = زیر بغل
nipple = نوک سینه
elbow = آرنج
...
[مشاهده متن کامل]

forearm = ساعد
back = کمر
stomach = شکم، معده
navel / belly button / tummy button = ناف
waist = دور کمر
small of the/one's back = گودی کمر
hip = باسن، ناحیه کنار باسن
buttocks = باسن
❗️لطفا دو کلمه ی hip و buttocks را در گوگل سرچ کنید تا تفاوت بین این دو را با تصاویر بهتر متوجه شوید
leg = پا
groin = کشاله ران
thigh = ران
knee = زانو
shin = ساق پا
calf = نرمه ساق پا
heel = پاشنه پا
instep = روی پا
sole = کف پا
ankle = مچ پا، قوزک پا
arch of the foot = قوس پا، گودی کف پا

رشته ی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود
حافظ
این شعر هم کلمه ی ساعد داره
ساق دست. [ ق ِ دَ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) ساعد. رجوع به ساعد شود.
کمک دهنده, یاری کننده, ممدکار, قسمتی از دست بین ارنج تا مچ
زنگیچه - قسمت از دست میان مچ و بازو

بپرس