ساقی

/sAqi/

مترادف ساقی: ایاغچی، چمانی، شرابدار، قدح پیما، سبوکش، نوشگر ، محبوب، معشوق، پیر، مراد، خدا

متضاد ساقی: میگسار، شرابخوار

برابر پارسی: پیاله گردان، چمانی، ساغرانداز

معنی انگلیسی:
barmaid, barman, bartender, cupbearer

فرهنگ اسم ها

اسم: ساقی (دختر) (عربی) (تلفظ: sāqi) (فارسی: ساقي) (انگلیسی: saghi)
معنی: آن که شراب در پیاله می ریزد و به دیگری می دهد، ( در قدیم ) ( به مجاز ) معشوق، ( در قدیم ) در ادبیات عرفانی نمادِ «خداوند» یا پیر است، ( در قدیم ) در ادبیات عرفانی نمادِ ' خداوند ' یا پیر است
برچسب ها: اسم، اسم با س، اسم دختر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

ساقی. ( ع ص ، اِ ) آب ده. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). آب دهنده. ج ، سُقات. ( منتهی الارب ). آنکه سیراب کند. آنکه تشنگی فرونشاند. آبدار : و سیدالشهداء حمزه و ساقی حجاج عباس ، اعمام ( حضرت علی ). [ بودند ]. ( حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 10 ). || چمانی. ( برهان ). جمانی. ( برهان ). شرابدار. ( لمعات عراقی ). جُعَفّی. ( منتهی الارب ). بچه خور. پیاله گردان. پسر رز. ( مجموعه مترادفات ). باده ده ، شراب ده. میگسار. آنکه شراب بحریفان پیماید. آنکه می در ساغر حریفان درافکند. غلامان خوبروی که در بزمها می بحریفان می پیمودند. در قاموس کتاب مقدس آمده : یکی از کارهای مهم و معتبر درگاه سلاطین این بود که پیاله بدست پادشاه دهند این مطلب بر حسب رسوم اهالی مشرق زمین است که پیاله بر سفره نمی گذاردند بلکه بدست گرفته میگردانیدند و ساقیان را در خانه پادشاه رئیسی بود -انتهی :
ای بلبل خوش آوا آوا ده
ای ساقی آن قدح را با ما ده.
رودکی.
بپیمود ساقی و می داد زود
تهمتن شد از دادنش شاد زود.
فردوسی.
بده ساقی نوش لب جام می
بنوشم بیاد شه نیک پی.
فردوسی.
بده ساقیا جام گیتی نما
که او عیب ما را نماید بما.
فردوسی.
نوآیین مطربان داریم و بربطهای گوینده
مساعدساقیان داریم و ساعدهای چون فله.
منوچهری.
بلبل چغانه بشکند ساقی چمانه پرکند
مرغ آشیانه بفکند و اندر شود در زاویه.
منوچهری.
و این ساقیان ماهرویان عالم بنوبت دوگان دوگان می آمدند.( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 253 ). سلطان این طغرل را بپسندید و در جمله هفت و هشت غلام که ساقیان وی بودند پس از ایاز بداشت. ( ایضاً ص 253 ).
هر کجا ماهی است یا ساقی است یا دربان ترا
هر کجا شاهی است یا بندی است یا مهمان ترا.
قطران تبریزی.
ساقیان ماهروی و چیره بر مردان ترا
مطربان چربدست و چیره بر دستان ترا.
قطران تبریزی.
ز آب خرد خشک نگشتی لبت
گرت یکی مشفق ساقیستی.
ناصرخسرو.
و کسانی که که از خواص معروف باشند گرداگرد تخت هریک ایستند چون سلاحداران و ساقیان ومانند این. ( سیاستنامه ).
عیش و نشاط و شادی و لهوست مرمرا
تا ساقی من آن بت حوری لقا کند.
مسعودسعد ( دیوان ص 639 ).
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( حاج ) محمد زمان ابن کلبعلی خان جلایر کلاتی متخلص به ساقی شاعر ( ف.۱۲۸۶ه.ق. ) پدرانش در کلات خراسان حکومت داشتند . او در جوانی بتحصیل علوم و فنون پرداخت و در سلک طریقت در آمد و مرید محمد اسماعیل از غدی متخلص به وجدی شد و باعتاب مقدسه شتافت و خدمت بسیاری از بزرگان علم و عمل را در یافت . از آثار او ((نفحات غیبیه ) ) و ((درج ل آلی وبرج المعالی ) ) است بنظم و نثر و مشتمل بر مقالات ارباب طریقت . دیوان وی مشتمل است بر قصاید و غزلیات و مراثی ائمه و ترجیعات و رباعیات و غیره .
آب دهنده، آب یاشراب دهنده، باده گساری درمجلس
۱ - آنکه آب یا شراب به دیگری دهد آب دهنده . ۲ - شراب دهنده می دهنده چمانی جمع سقات . ۳ - فیض رساننده و ترغیب کننده که به کشف رموز و بیان حقایق دلهای عارفهان را معمور دارد . ۴ - پیر کامل مرشد مکمل . ۵ - صور جمالیه که از دیدن آن سالک را خماری و مستی حق پیدا شود ۶ - حق تعالی که شراب عشق و محبت به عاشقان خود دهد و ایشانرا محو و فانی گرداند . ۷ - زن یا مردی از خدمه شیره خانه که تریاک یا شیره را به وسیله چراغ یا نگاری یا ابزار دیگر برای دود کردن به دهان معتادان می نهد . یا ساقی روحانیان ۱ - آدم ابوالبشر . ۲ - جبرئیل . یا ساقی شب ۱ - ماه . ۲ - صبح ( صادق ) . ۳ - پیر مرشد . یا ساقی کم کاسه ساقیی که پیاله را با احتیاط بمستان دهد . یا ساقی کوثر لقب امیر المومنین (ع ) . یا ساقی لهجه مطرب مغنی آوازه خوان.
ملقب به کمالالدین میرزا شاه حسین اصفهانی متخلص به ساقی وزیر شاه اسماعیل صفوی است

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِفا. ) کسی که آب یا شراب به دیگران دهد.

فرهنگ عمید

۱. کسی که آب یا شراب به دیگری می دهد، آب دهنده.
۲. آن که در مجلس باده گساری باده در ساغر بریزد و به دست باده نوشان بدهد.
۳. (تصوف ) مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند.
* ساقی کوثر: از القاب علی ابن ابی طالب: گر تشنهٴ فیض حق به صدقی حافظ / سرچشمهٴ آن ز ساقی کوثر پرس (حافظ: ۱۱۰۲ ).

واژه نامه بختیاریکا

پِینا

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] ساقی (اسم الله). این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
این صفت الهی، اسم فاعل از ثلاثی مجرّد «سَقی یَسقی» به معنای آب دادن برای آشامیدن است. این صفت فعل الهی 8 بار در قرآن در مورد خداوند بکار رفته است.
فرهنگ قرآن، جلد 15، صفحه 490.

دانشنامه عمومی

ساقی یا می ریز به فردی گفته می شود که آب یا شراب به دیگری دهد. [ ۱] در اصطلاح عارفان واسطه فیض الهی است[ ۲] و ادبیات فارسی مشحون است از اشعاری که خطاب به ساقی سروده شده اند به حدی که منظومه های ساقی نامه نیز به وجود آمده اند. به طور مثال حافظ می گوید:
یا که شیخ بهایی سروده است:
ساقی در بسیاری از اشعار ممدوح است و مدح ساقی گاهی تا جایی پیش می رود که با معشوق برابری می کند. معروف ترین ساقی نامه متعلق به نظامی گنجوی، حافظ و رضی الدین آرتیمانی است[ ۲] اگرچه خیام نیز شعرهایی دربارهٔ شراب خواری دارد. [ ۳]
عکس ساقیعکس ساقی

ساقی (اراک). ساقی از روستاهای شهر اراک است. این روستا به همراه روستاهای هزاوه، داین، مرزیجران ترلان در بخش مرکزی و در دهستان امیریه واقع شده است. شغل اصلی اهالی روستا کشاورزی و دامپروری است. در سال های اخیر به دستور استاندار مرکزی، تمام روستاهای استان مرکزی از جمله روستای ساقی گازرسانی شد. همچنین از سال ۱۳۸۳ تا ۱۳۹۰ پروژه بزرگراه اراک - توره به اتمام رسید که طی آن روستای ساقی در فاصله یک کیلومتری این اتوبان قرار گرفت.
عکس ساقی (اراک)عکس ساقی (اراک)عکس ساقی (اراک)عکس ساقی (اراک)عکس ساقی (اراک)عکس ساقی (اراک)

ساقی (بیرجند). ساقی نام روستایی است در دهستان القورات از توابع بخش مرکزی شهرستان بیرجند، واقع در استان خراسان جنوبی که بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۲۲۶ نفر ( در ۱۰۱ خانوار ) بوده است. [ ۱]
روستای ساقی در گذشته دارای تعدادی زیادی چشمه و قنات بوده که امروزه اغلب آنها خشک شده و موجب مهاجرت مردم گردیده است. مقبره ای منتصب به سید تاج الدین ( ع ) از نوادگان منسوب به امام رضا ( ع ) در فاصله ۲ کیلومتری بزرگراه بیرجند ـ قاین بر فراز تپه ای مشرف بر روستا واقع شده است . [ ۲]
عکس ساقی (بیرجند)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

در لغت به معنی آن که سیراب کند و دهندۀ هر نوشیدنی. از اصطلاحات استعاری رایج در زبان عارفان فارسی زبان. کسی که وجود او سبب بی خودی و سُکْر در سالک می شود. ساقی همچنین نماد خداوند است که از شراب عشق و محبت خود عاشقان را سیراب می کند. نزد صوفیه، فیض رسانندگان و ترغیب کنندگان به کشف رموز و حقایق را ساقی گویند و نزد سالک، ساقی پیر کامل و مرشد است که به صفت حق تعالی درآمده و به سالک بهرۀ عشق و رمز حقیقت را می رساند و دستگیری اوست که سالک را به پیش می برد. در معنی منسوخ، ساقی به زنان و غلامان خوبرویی اطلاق می شد که کارشان گرداندن پیاله بین حریفان در بزم ها بود. نزد شیعه، ساقی کنایه از حضرت علی (ع) است، که او را ساقی کوثر می خوانند و نیز حمزۀ سیدالشهدا و حضرت عباس. در درگاه سلاطین، یکی از کارهای مهم این بود که پیاله به دست پادشاه دهند و کسی که مسئول این کار بود از ارج و قُرب خاصی برخوردار بود و این در رسمی کهن در مشرق زمین ریشه داشت که بنابر این رسم، پیاله یا جام را بر سفره نمی نهادند بلکه به دست گرفته می گرداندند. ساقی در ادبیات گاه در معنی اصلی خود و در کنایه به معنی معشوق آمده است و شامل صفاتی دل پسند چون سیم ساق و شهد لب و ماهروست. ساقی نامه، عنوان عمومی منظومه هایی است که اغلب در قالب مثنوی در بحر متقارب و مشتمل بر ابیاتی است خطاب به ساقی که تأکید بر بی اعتباری و ناپایداری دنیا می کند و او را به دادن شراب ترغیب می کند. قدیمی ترین ساقی نامه های مستقل منسوب به حافظ و سلمان ساوجی (متوفی ۷۸۸ق) است. نظامی گنجوی و امیرخسرو دهلوی از نخستین گویندگان ساقی نامه بوده اند گرچه منظومه های مستقل ندارند. برخی از ساقی نامه های مشهور از آنِ این کسان است: ظهوری ترشیزی، فغفور گیلانی، رضی آرتیمانی، سالک قزوینی، طغرای مشهدی، وحید قزوینی. در الذریعه، از ۱۲۵ ساقی نامه یاد شده و در میخانه، تذکره ای از ملا عبدالنبی فخرالزمانی قزوینی، ۴۶ تن از شاعران به همراه متن ساقی نامه های آنان آمده است. ساقی نامه، در موسیقی ایرانی نام گوشه ای در دستگاه ماهور است.

مترادف ها

musician (اسم)
موسیقی دان، ساقی، نوازنده، خنیاگر، ساز زن، نغمه پرداز

tapster (اسم)
پیشخدمت میخانه، ساقی

butler (اسم)
ناظر، ساقی، ابدارباشی، پیشخدمت سفره

cupbearer (اسم)
ساقی

drawer (اسم)
ساقی، نقاش، کشو، برات کش

فارسی به عربی

درج

پیشنهاد کاربران

ساقی به معنای کسیه شراب و نوشیدنی رو به دیگران میده
معادل انگلیسی در اشعار کهن فارسی:
winemaster، toastmaster، winebringer، wine steward/ stewardess
ساقی در اشعار بزرگان ایران زمین به معنای ذهن هست .
از آنجا که " می " یا شراب روحانی بمعنای حضور در لحظه ؛ لحظه به لحظه ، شاهد و ناظر آگاهی خود بودن است و حضور در لحظه یکی از ۵۲ عامل روان است ، پس حضور در لحظه یا " می " از ذهن می آید و بر آگاهی اثر می گذارد و دل و آگاهی مست میشوند .
...
[مشاهده متن کامل]

آگاهی در مرکز دل نشسته است . دل میشود محل پیمانه کردنِ می . پس دل ، ساغر میشود . هر چه دل ، با مشاهده گری و آگاهی از خود ، پاک تر شود ، مستی سالک بیشتر میشود .

جام دار. ( نف مرکب ) مرکب از: جام ( پیاله ) و دار ( دارنده ) . یعنی ساقی. پیاله دهنده. || ( اِ ) کنایه از شرابخوار. ( آنندراج ) :
به جامی که یک مست را شاد کرد
بدان جامداران چه بیداد کرد.
نظامی.
...
[مشاهده متن کامل]

رجوع به نشوء اللغة ص 98 شود. ، جامدار. [ م َ ] ( نف مرکب ) مرکب از جامه ( رخت ) و دار ( دارنده ) یعنی دارنده لباس. رخت دار. صندوق دار. ( ناظم الاطباء ) . و رجوع به نشوء اللغة ص 98 شود.

ساقی ( ساغی ) و ساغر دو کلمه ی تورکی هستن
از ریشه ی ساغماق به معنای دوشیدن
کسی که ساغی بوده در واقع شیردوش بوده و بعدا این واژه برایکسی که نوشیدنی از قبیل آب یا هر نوشیدنی دیگری میاورد هم اطلاق شد
...
[مشاهده متن کامل]

ساغیر به معنای جام شراب
ریشه ی هر دو کلمه فعل ساغماق هست به معنای دوشیدن
این دو کلمه در دیوان لغات التورک کاشغری آمده است

جام دار. ( نف مرکب ) مرکب از: جام ( پیاله ) و دار ( دارنده ) . یعنی ساقی . پیاله دهنده . || ( اِ ) کنایه از شرابخوار. ( آنندراج ) : به جامی که یک مست را شاد کردبدان جامداران چه بیداد کرد. نظامی . رجوع به نشوء اللغة ص 98 شود.
" آب دهنده"
" ایاخچی" ( فتح ا )
شاید با واژه ساغر همخانواده باشد
ساقی اسم پسرانه ای است . زیرا یکی از القاب حضرت ابوالفضل است . حتی در ایام قدیم اسم فرزند ارشد خان ساقی بوده است .
لقب حضرت ابالفضل
یا ساقی کوثر
راوق افشان . [ وَ اَ ] ( نف مرکب ) مخفف راوق افشاننده . باده ریز. آنکه شراب را بجام ریزد. ساقی :
الوداع ای کعبه کاینک مست راوق گشته خاک
زانکه چشم از اشک میگون راوق افشان آمده .
خاقانی .

...
[مشاهده متن کامل]

گر همه مستند از آن راوق منم هم مست ازآنک
خون چشم راوق افشان درکشم هر صبحدم .
خاقانی .
ساقی غم را ز اندرون چون سوخته بیدم کنون
تا چند بارم اشک خون گر راوق افشان نیستم .
خاقانی .

می ده . [ م َ / م ِ دِه ْ ] ( نف مرکب ) می فروش . ( ناظم الاطباء ) . || ساقی : پس از سر یکی بزم کردندبازبه بازی گری می ده و چنگ ساز. ( گرشاسب نامه ص 27 ) .
میاور ( می آور )
قرابه کش. [ ق َ ب َ / ب ِ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) قرابه کشنده. ساقی. شراب کشنده :
در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش.
حافظ.
ساقی بودن: [ اصطلاح در تداول عامه] خدمات رساننده ، فراهم کننده بساط اعتیاد ، فروشنده ی مواد مخدر .
( ( زن گفت "خجالت نکش بپرس!"و خندید "آره هم خودم هم دخترم ""من تریاک . دخترم هرچی بگی تا رسید به هرویین . اولش ساقی بودیم . بعد گرفتار شدیم . حالا پاکیم . من یک کمی کمتر از دو سال. دخترم درست دو سال ". ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 180. ) )

بلبله گردان. [ ب ُ ب ُ ل َ / ل ِ گ َ ] ( نف مرکب ) بلبله گرداننده. ساقیی که بلبله را اطراف مجلس می گرداند :
جرعه ای از دست غم ، کشتن ما را بس است
این همه برپای چیست بلبله گردان او.
خاقانی.
قدح کار. [ ق َ دَ ] ( ص مرکب ) ساقی. ( آنندراج ) . قدح پیما. رجوع به قدح پیما شود.
گسارنده. [گ ُ رَ دَ / دِ ] ( نف ) دهنده می. ساقی :
می آورد چون هرچه بد خورده شد
گسارنده می ورا بَرده شد.
فردوسی.
گسارنده باده و رود و ساز
سیه چشم گلرخ بتان طراز.
فردوسی.
گسارنده آورد جام بلور
نهادش ابر دست بهرام گور.
فردوسی.
و رجوع به گساردن شود.
جمع ساقی : سقات
قدح پیما. [ ق َ دَ پ َ / پ ِ ] ( نف مرکب ) ساقی :
به تماشا چو سرو قامت او
بر لب جوی شد قدح پیمای.
امیرشاهی ( از آنندراج ) .
عارفان از می تا شیشه ٔ دل سرگرم اند
چشم مخمور توبر دست قدح پیمایست.
میرزا رضی دانش ( از آنندراج ) .
باده ده. [ دَ / دِ دِه ْ ] ( نف مرکب ) می دهنده. شراب دهنده. می گسار. ساقی :
پرستنده ٔ باده راپیش خواند
بچربی فراوان سخنها براند
بدو گفت کامشب توئی باده ده
بطائر همه باده ٔ ساده ده.
فردوسی.
هو
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا
بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا
نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را
...
[مشاهده متن کامل]

آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا
ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر نان
برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا
اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نه
چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا
رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجا
ور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ساقیا
برخیز ای ساقی بیا ای دشمن شرم و حیا
تا بخت ما خندان شود پیش آی خندان ساقیا

شرابدار،
شراب دهنده
کسی که آب به جمعی برساند،
بنظرمن ساقی فقط به معنی شراب دهنده یاپیاله گردان نیست حضرت علی هم ساقی کوثر بود وهمینطور لقب ابوالفضل. پس چرا مخالفت میکنند بااسم ساقی وثبت احوال نمیزاره این اسم ثبت بشه
شراب دهنده در بهشت
معشوق ـمحبوب

شراب دهنده - در تصوف یعنی فیض رساننده و تشویق کننده ی عارفان که توسط آن به حقایق و رُموز دست پیدا کنند و آن ها را آباد کنند، مُشَوِّق عارفان! - مُرشِد، پیر کامل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس