شهرو

فرهنگ اسم ها

اسم: شهرو (دختر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: šahru) (فارسی: شهرو) (انگلیسی: shahru)
معنی: حکومت کننده، سلطنت کننده، ( اعلام ) ) شهرو [اساطیر] از زمان ایران باستان است که نمایه ای از زنِ دانا، اندیشمند و توانا را به تماشا می گذارد، نویسنده ی داستان حماسی برزونامه در چهره ای که از این زن رسم کرده است نمادی از دانایی، شهامت و چاره سازی را آرایه می کند، او پس از آن که در می یابد شاه توران افراسیاب پسر او برزو را فریب داده و او را آماده ی کشتن رستم ساخته است او را از انجام این کار مانع می شود و در آن هنگام هم که رستم و برزو با یکدیگر دست به گریبان می شوند باز نقش میانجی داننده ای را بازی می کند که می تواند هر مشکلی را از هم بگشاید، ) شهرو نام زنی [در دوره ی ساسانی] که تنها به سبب شخصیت وجودی برزویه ی پزشک و دانشمند بزرگی که در زمان انوشیروان ساسانی می زیست و به فرهنگ باستان خدمات زیادی کرد در تاریخ نامه ها باقی مانده و بسیاری تربیت و فرهنگ برزویه را از او دانسته و او را یکی از خردمندترین زنان ـ مادران دوره ی ساسانی دانسته اند، نام زنی زیبا در منظومه ویس و رامین، از شخصیتهای شاهنامه، نام موبدی دانا و اداره کننده ایران در زمان کودکی شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی
برچسب ها: اسم، اسم با ش، اسم دختر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن

لغت نامه دهخدا

شهرو. [ ش َ رَ / رُو ] ( ص مرکب ) حکومت کننده.

شهرو. [ ش َ ] ( اِخ ) شهربانو زنی زیبا از کشور ماه آباد ( = ماد ) بود که شاه موبد شیفته او گردید و از او درخواست که به ازدواج وی درآید و شهربانویش گرداند. شهرو بپاسخ گفت که مویش بسپیدی گرداییده و از او فرزندان آمده است و چون «ویرو» پسری دارد آنگاه شاه با او پیمان کرد که اگر دختری آورد او را به زنی به وی دهد. پس از چند سال شهرو دختری آورد که او را «ویس » نامید و به دایه سپرد و این دایه او را با خود به سرزمین خویش «خوزان » برد. دایه سرپرستی کودکی دیگر یعنی رامین برادر شاه موبد را نیز بعهده داشت. دو سال بعد رامین را به خراسان بازگرداندند و دایه به شهرو نامه نوشت که دیگر از عهده هوسهای «ویس » برنمیآید. دختر زیبا از خوزان به همدان برده شد. مادرش چون او را بدید گفت پدرت خسروی و مادرت بانویی است و درایران جز «ویرو» کسی شایسته همسری تو نیست و بدین سان او را به شاه موبد دادند. ( فرهنگ فارسی معین ).

شهرو. [ ش َ ] ( اِخ ) سورو. بندری است که راه کاروانی که از طارم به سمت جنوب بسوی ساحل دریا میرفت به این بندر منتهی میگردید، و آن در مقابل جزیره هرمز قرار دارد. ( ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ص 314 ). رجوع به نزهة القلوب ج 3 ص 187 شود.

فرهنگ فارسی

شهربانو شهرو زنی زیبا از کشور ماه آباد ( ماد ) بود که شاه موبد شیفته او گردید و از او درخواست که بازدواج وی در آید و شهر بانویش گردد. شهرو بپاسخ گفت مویش بسپیدی گراییده و از فرزندان آمده است و چون [ ویرو ] پسری دارد. آنگاه شاه با او پیمان کرد که اگر دختری آورد او را بزنی بوی دهد . پس از چند سال شهر و دختری آورد که او را [ ویس ] نامید و به دایه سپرد و این دایه او را با خود بسر زمین خویش ( خوزان ) برد . دایه سرپرستی کودکی دیگر یعنی رانین - برادر شاه موبد- را نیز بعهده داشت . دو سال بعد رانین را بخراسان باز گرداندند و دایه به شهرو نامه نوشت که دیگر از عهده هوسهای ویس بر نمی آید . دختر زیبا از خوزان به همدان برده شد. مادرش چون او را دید گفت : پدرت خسروی و مادرت بانویی است و در ایران جز ویرو کسی شایسته همسری تو نیست و بدین سان او را به شاه موبد دادند.
حکومت کننده

دانشنامه عمومی

شهرو (تازیان). شهرو یک منطقهٔ مسکونی در ایران است که در دهستان تازیان شهرستان بندرعباس واقع شده است. [ ۱] شهرو ۱٬۷۹۰ نفر جمعیت دارد.
عکس شهرو (تازیان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران


شهروی : نام مردانه ، چهره شاهانه - از موبدان ساسانی،
شهرو : نام دخترانه اوستایی ، زیباچهره .
نام دخترانه

بپرس