طاهر

/tAher/

مترادف طاهر: پاک، پاکیزه، تمیز، طیب، منقح، مهذب، نظیف، پاکدامن ، بی گناه، معصوم

متضاد طاهر: پلشت، پلید، ناپاک، نجس

برابر پارسی: پاکیزه، پاکدامن، پاک جامه

معنی انگلیسی:
pure, clean, chaste, masculine proper name

فرهنگ اسم ها

اسم: طاهر (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: tāher) (فارسی: طاهر) (انگلیسی: taher)
معنی: پاک، بی گناه، از نام های پروردگار، معصوم، ( به مجاز ) بی آلایش و بی غش، ( اَعلام ) ) طاهر ابن عبدالله: چهارمین امیر [، قمری] سلسله ی طاهریان، معروف به طاهر ثانی، ) طاهر ذوالیمینین: [، قمری] سردار ایرانی و بنیانگذار سلسله ی طاهریان، او از سوی مأمون مأمور جنگ با امین شد و او را کشت [ هجری] در سال هجری حکومت خراسان یافت و سال بعد نام مأمون را از خطبه حذف کرد، ) طاهر صفاری: سومین امیر [، قمری] سلسله ی صفاری، پاکیزه، نام یکی از پسران پیامبرص )
برچسب ها: اسم، اسم با ط، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

طاهر. [ هَِ ] ( ع ص ) پاک. ج ، اطهار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): رجل طاهر الثیاب ؛ مرد پاکیزه لباس. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ثیاب طهاری ؛ ج ، طُهران است ( گویا غیرقیاسی ). ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ضد نجس. مقابل پلید. پاکیزه :
نفس او پاکیزه است و خلق او پاکیزه تر
نفس تن چون خلق تن ظاهر شود طاهر شود.
منوچهری.
ج ، طاهرون و طاهرین. || امراءة طاهر ( بدون ها )؛ زن پاک ازحیض. نمازی. امراءة طاهرة؛ زن پاک از نجاست. زن پاک از عیوب و منقصت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی. || ( ص ، اِ ) کسی را گویند که حق تعالی او را از مخالفت اوامر و نواهی شرعیه معصوم داشته باشد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) ( تعریفات جرجانی ). || نامی از نامهای تازیان. ( مهذب الاسماء ). || و نعتی است که پس از لقب ملک بدان می افزوده و میگفته اند ملک الطاهر. رجوع به النقود ص 135 شود. || پنجنگشت. ( فهرست مخزن الادویه ).

طاهر. [ هَِ ] ( اِخ ) نام یا لقب یکی از پسران پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله و سلم. ( نصاب الصبیان ) : رسول را سه پسر بوداز خدیجه : قاسم ، طیب ، طاهر. ( قصص الانبیاء ص 216 ).

طاهر. [ هَِ ] ( اِخ ) از نعوت حسن بن علی بن محمدبن علی بن موسی بن جعفربن محمدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام.

طاهر. [ هَِ ] ( اِخ ) بروزگار سلطان بایسنغر اناراﷲ برهانه ، شاعری زیباسخن بوده است ، و این مطلع او راست :
از چمن بگذر و آن سرو سهی قد را دان
نیست غیر از تو در این باغ کسی خود را دان.
( تذکره دولتشاه چ براون ص 469 ).
و رجوع به ترجمه تاریخ ادبیات براون ج 4 ص 556 شود.

طاهر. [ هَِ ] ( اِخ ) یکی از کارگزاران ایوبیان در حلب بوده است. ( رجوع به النقود ص 128 شود ).

طاهر. [ هَِ ] ( اِخ ) آل طاهر. رجوع به طاهریان و آل طاهر شود.

طاهر. [ هَِ ] ( اِخ ) ابن ابراهیم مکنی به «ابوالوفا». اوکسی است که کشته شدن عزّالدوله بختیاربن معزالدوله دیلمی ، با مشورت او و به فرمان عضدالدوله دیلمی ، صورت گرفته است. ابن اثیر در تاریخ کامل گوید: و اسر بختیار، و احضر عند عضدالدوله ، فلم یأذن بادخاله الیه ، و امر بقتله ، فقتل. و ذلک بمشورة ابی الوفاء طاهربن ابراهیم ( فی سنة 367 ). ( تاریخ کامل ج 8 ص 275 ). ومؤلف حبیب السیر آرد: طاهر کسی است که صمصام الدوله دیلمی را دستگیر کرده ، نزد ابونصربن بختیار برد، و صمصام الدوله به امر ابونصر کشته شد. کیفیت واقعه چنان بود که در سال 388 هَ. ق. صمصام الدوله به عرض لشکرمشغولی فرمود، و نام هر کس را که نسبش به دیلم میپذیرفت ، از دفتر حک میکرد، و چون آن لشکریان از مرسوم و علوفه نومید شدند، مستحفظان اولاد بختیار را فریفته ، ایشان را از بند بیرون آوردند، و جمعی از رُنود و اوباش به ایشان پیوسته ، چون صمصام الدوله از کیفیت حادثه خبر یافت ، قصد نمود که در یکی از قلاع فارس متحصن گردد، تا سپاه او از بغداد مراجعت کنند، اما کوتوالان قلعه او را راه ندادند، و صمصام الدوله با سیصد نفراز لشکر در دیه «دمان » که موضعی است در دوفرسخی شیراز فرود آمده ، طاهرنامی که رئیس آن منزل بود او را گرفته پیش ابونصربن بختیار برد، و ابونصر در سنه مذکوره صمصام الدوله را به قتل رسانید، و مادرش را نیز کشته ، آن دو قتیل را در دکانچه سرای امارت دفن کردند، و چون بهاءالدوله به فارس شتافت ، ایشان را از آن مدفن بمقبره آل بویه نقل کردند، و مدت حکومت صمصام الدوله در فارس ، نُه سال و هشت ماه بود. ( حبیب السیر ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

باباطاهر
پاک، پاکیزه، ضد نجس
( اسم صفت ) ۱ - پاک پاکیزه جمع : اطهار طاهرون طاهرین مقابل نجس . ۲ - نامی از نامهای خدای تعالی . ۳ - کسی که حق تعالی او را از مخالفت اوامر و نواهی شرعی معصوم داشته باشد .
در عسقلان مشهدیست آنرا مشهد طاهر خوانند و درو همیشه خون تازه بر روی زمین پیدا بود گویند قابیل هابیل را آنجا کشته است و اثر خون اوست که پیداست .

فرهنگ معین

(هِ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - پاک ، پاکیزه . ۲ - از نام های خداوند.

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ نجس] پاک، پاکیزه.
۲. بی گناه.
۳. [قدیمی] خالص.

جدول کلمات

پاکیزه

مترادف ها

clean (صفت)
روشن، پاکیزه، عفیف، طاهر، تمیز، پاک، صاف، زلال، نظیف، باطراوت

chaste (صفت)
پرهیزکار، پاکدامن، عفیف، طاهر، خالص ومهذب

clear (صفت)
صریح، معلوم، ظاهر، اشکار، پیدا، باصفا، طاهر، صاف، زلال، واضح، شفاف، بارز، جلی، سلیس، روان، ساطع

undefiled (صفت)
طاهر

فارسی به عربی

نظیف

پیشنهاد کاربران

قاتلان طاهر:
انیس
صفایی
غلومی
پاکیزه
بی همتا

واقعا افرین به هر کی که این اسم رو روی پسرش بذاره
پاک
یعنی پاک و مطهر

بپرس