طرب

/tarab/

مترادف طرب: خوشی، رامش، سرور، شادمانی، شادی، عشرت، عیش، نشاط

متضاد طرب: اندوه، غم

معنی انگلیسی:
joy, mirth, alacrity, jolliness, merriness

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

طرب. [ طَ رَ ] ( ع اِمص ) شادمانی.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). فرح. فیریدگی. کروز. کروژ.نشاط. رامش. خوشی. خوشدلی. سرور. نشاط کردن و شاد شدن و شادی و نشاط و با لفظ کردن مستعمل :
با دوست به خرگاه طرب کردن عُشاق
خوشتر بود اکنون و طرب کردن گلزار.
امیرمعزی ( از آنندراج ).
|| سبک شدن از غایت شادی. ( مجمل اللغة ). سبک شدن از غایت شادی یا از غایت اندوه. ( تاج المصادربیهقی ). سبک شدن از غایت شادی و یا از غایت اندوه یا از غایت آرزو. ( زوزنی ) ( دهار ). شوق. لهو. ملهی :
بنزدیک برزو بود روز و شب
به آواز او باشد او را طرب.
فردوسی.
یکی هفته با جشن و با باده بود
شب و روز جام طرب میفزود.
فردوسی.
جوان را چه باید به گیتی طرب
که نی مرگ را هست پیری سبب.
فردوسی.
بوستان بانا حال و خبر بستان چیست
و اندرین بستان چندین طرب مستان چیست.
منوچهری.
امیری شدم آن زمان زآن سبیل
ز لهو و طرب گرد من لشکری.
منوچهری.
گاه آن است که از محنت و سختی برهند
جای آن است که امروز کنم من طربی.
منوچهری ( دیوان ص 162 ).
تا طرب و مطربست مشرق وتا مغربست
تا یمن و یثرب است آمل و استارباد.
منوچهری.
دیگران در لهو و طرب بدو اقتدا میکنند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393 ). امیر با ندیمان نشاط شراب کرد و ننمودبس طربی که دلش سخت مشغول بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 431 ). در شهر چندان شادی و طرب و گشتن و شراب خوردن و مهمانی رفتن و خواندن بود که کس یاد نداشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 256 ).
بهیچ چیز نباشند عاشقان خرسند
نه شان بهجر شکیب و نه شان بوصل طرب.
قطران.
علم و حکمت را طلب کن گر طرب جوئی همی
تا بشاخ علم و حکمت پرطرب یابی رطب.
ناصرخسرو.
داری طرب کن ، نداری طلب کن. ( خواجه عبداﷲ انصاری ).
آری چو پیش آید قضا مروا شود چون مرغوا
جای شجر گیرد گیا جای طرب گیرد سجن.
امیرمعزی.
روز می خوردن و شادی و نشاط و طرب است
ناف هفته است اگر غره ماه رجب است.
انوری.
هر طرب را برابر است کرب
هر یمین را مقابل است یسار.
خاقانی.
در شکرریز طرب بر عده داران رزان بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

شادشدن ، اهتزا وجنبش ازشادی ونشاط ، شادمانی
۱ - ( مصدر ) شاد شدن شادمان گردیدن . ۲ - ( اسم ) شادی شادمانی نشاط . ۳ - انس با حق تعالی . یا عمله طرب . هیئت مطربان .
نام اسب حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم .

فرهنگ معین

(طَ رَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) شاد شدن . ۲ - (اِمص . ) شادی .

فرهنگ عمید

شادی، شادمانی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] طَرَب، سبکی و نشاط ناشی از شدت اندوه یا خوشحالی می باشد.
از آن به مناسبت در باب تجارت در بحث غنا سخن گفته اند.
تعریف طرب
طرب عبارت است از سبکی و نشاطی که بر اثر شدت اندوه یا خوشحالی بر انسان عارض می شود.
اختلاف نظر فقهاء در معنای غنا
فقها در معنای غنا اختلاف نظر دارند. برخی در تعریف آن، طرب آور بودن را قید کرده اند. بنابراین، غنا عبارت است از آوازی که شنونده را به طرب آورد. این قول به مشهور نسبت داده شده است.
مقصود از طرب آور بودن
...

جدول کلمات

شاد شدن

مترادف ها

mirth (اسم)
شادی، نشاط، خوشی، طرب، سرور، خوشحالی، عیش، شنگی

delight (اسم)
حیرت، لذت، شوق، خوشی، طرب، سرور

joy (اسم)
لذت، خوشی، طرب، سرور، فرح، خرسندی، مسرت، حظ

cheerfulness (اسم)
طرب، سرور، فرح

joviality (اسم)
طرب، شوخ بودن

jollification (اسم)
خوشی، طرب، طربناک کردن

فارسی به عربی

بشاشة , هزل

پیشنهاد کاربران

شاد شدن؛ شادابی
شاد شدن
این قافلهٔ عمر عجب می گذرد!
دریاب دمی که با طَرَب می گذرد؛
ساقی، غم فردای حریفان چه خوری.
پیش آر پیاله را، که شب می گذرد.
گفت، ایام اربعین حسینی بود دوستی قدیمی را بعد از مدت ها دیدم از زلف هایش جز چند شاخه موی سفید چیزی نمانده بود از آن زمان و طراوت گذشته گفتیم و رسیدیم به این جا که گفت این قافله عمر عجب میگذرد ( جای بسیار تعجب است که عمر به این سرعت در حال سپری شدن است ) هنگام خداحافظی رسید به او گفتم راستی من در حال آماده شدن برای پیاده روی اربعین هستم از تو می خواهم کوله بارت را ببندی و با من همراه شوی گفت که گرفتار روزگار است و نمی تواند مغازه را رها کند و به دست فرزندان خود بسپارد خستگی را در جسم و روان او مشاهده کردم گفتم ببین حکیمِ خیام وقتی این مصرع را گفت که این قافله عمر عجب میگذرد بلافاصله می گوید:دریاب دمی که با طرب می گذرد ( لحظه و زمانی را دریاب و غنیمت شمر و از آن استفاده کن که با خوشی و شادی می تواند طی شود ) بیا از این زمان استفاده ببر، این پیاده روی اربعین حال و هوایت را عوض می کند در این مسیر واقعا لذت می بری و جسم و روانت نشاط خاصی می گیرد و ان شا الله با خوشی و شادی هم طی خواهد شود. ای پدر مهربان، غم فردای بچه ها را برای چه چیزی می خوری! خداوند که روزی رسان است و تو به اندازه توانت تلاش و کوشش کن و مابقی را به خدا بسپار. پس الان امکانات سفر را آماده کن که این موقعیت می گذرد و ممکن است آن را از دست دهی. ساقی، غم فردای حریفان چه خوری پیش آر پیاله را، که شب می گذرد ساقی:شرابدار، محبوب، معشوق، پیر. حریفان: دوستان، رفیقان، عزیزان. پیاله: جام، ظرف. در ضمن باید گفت این رباعی ( شعر چهار مصرعی ) خطاب به جوانانی که می گویند تا خانه و ماشین و امکانات و تحصیل فراهم نشود ازدواج نمی کنند می گوید زمان خوشی و شادی را از دست ندهید و غم زن و فرزندان نداشته خود را نخورید و از زمان جوانی و شادابی استفاده کنید چون این زمان از دست می رود خودتان قضاوت کنیدازدواج یک فرد در سن بیست و چند ساله را با فردی که درچهل سالگی ازدواج می کند مقایسه کنید هرچند چهل ساله امکانات بیشتری داشته باشد اما واقعا کدام لذت بیشتری خواهد برد؟ هرچند هم که مشخص نیست انسان
...
[مشاهده متن کامل]

چه میزان عمر خواهد کرد آیا یک جوان که ازدواجش را به خاطر خانه و ماشین و ثروت به تاخیر می اندازد آیا مطمئن است تا آن زمان زنده خواهد بود! متاسفانه گروهی دیگر از جوانان چونان ساقی غم حرف و صحبت دوستان و آشنایان را می خورند که برای ازدواج آن ها چه قضاوتی می کنند شاعر می گوید تو غم این ها را نخور، اگر ازدواج به صلاح توست، تو خوش باش و لذت ببر و به حرف های نگفته فکر نکن چراکه زمان می گذرد و پای هیچ کس هم صبر نمی کند.

شادی٬خوشحالی
دادِطرب دادن: در طرب کردن همه ی راه ها و روش ها را بکار گرفتن.
باز گشاد از گره آن بند را
داد طرب داد شبی چند را
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۸۷.

طرب=شادی تفسیر پارسیان است ولی عرب برای طرب تعریف خاصی ندارد چون لرز و خشم و ناراحتی را هم عرب طرب می نامد و مطرب که فاعل طرب است هم اواز خوان در شادی و غم و هم راه فرعی و هم کوچه باریک معنی شده واین میرساند
...
[مشاهده متن کامل]
که در ان شبه جزیره سوزان جهنمی چیزی بنام شادی و شادمانی و نوازنده ونوازنگی وجود نداشته است و شاید مسکر و مسکرات را بصورت پارسیان و مصریان و رومیان نمیدانستند چیست چون مبیذ یا مبید آنها خرمایی بود که در دهن مشک آب قرار میدادند تا اب های ناگواری که از گودال ها و یا چاه های کم عمق آلوده و نامطبوع بر داشت میکردند طعم بهتری بدهد و به همین خاطر آیه منع مسکر سه بار نازل شد و خلیفه دوم باز هم آن مبیذ که دهن مشک میگذارند را میخورد و حتی ساعات آخر عمرش که مجروح بود آنرا به عنوان دارو طبیب به او خوارنید و میگوید از محل اصابت چاقو بیرون زد آنگونه مبید عرب ها را رسول اکرم که عقل کل بوده و خداوند حل وجلاله که سهل است بلکه هرفردی که از بهداشت سر رشته داشته باشد آن را حرام و نهی میکند چون میوه خرما را در دهن یک پوست حیوان یا گوسفندی مرطوب کنی و بگذاری در هوای گرم عربستان غیر از بیماری و عوارض چیزی دیگری ندارد پس همان است که عرب از مطرب و طرب چیزی نمیداند و در قاموس عرب این واژه جایگاهی ندارد و در واژگان اقتباس گرفته واشتقاق یافته طرب بحث زیاد است انشاالله

بپرس