طرفه

/torfe/

مترادف طرفه: بدیع، بکر، تازه، نو، شاذ، شگفت، عجیب، کم نظیر، کمیاب، نادر، شوخ، ظریف، بازیگر، چشم بند، مشعبد، حقه باز، نیرنگ یاز، نیک، نیکو، زیبا، دلنشین، خوش آیند، نکته ظریف، لطیفه، سخن نغز

برابر پارسی: تازه، خوش آیند، شگفت، نو

معنی انگلیسی:
novelty, new or rare thing, rare, new, curio, fanciful, fantastic, irony, new or rare(thing)

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

( طرفة ) طرفة. [ طَ ف َ ] ( ع اِ ) نقطه ٔسرخی از خون بسته در چشم که از ضربت و جز آن حادث گردد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نقطه ای سرخ باشد یا کبود که بر سپیده چشم افتد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و آن سرخی باشد که اندر چشم پدید آید بسبب زخمی و رنجی که به چشم رسد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). تورک و آن نقطه سرخ است که در بیماریهای چشم یا در پی ضربتی به ظاهر چشم افتد. نقطه ای سرخ در چشم ، از ضربتی یا جز آن. و رجوع به تذکره داود ضریر انطاکی و قانون شیخ الرئیس چ تهران کتاب سوم ص 66 شود. || گل مُژه. || داغی است مانا به خط که اطراف ندارد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

طرفة. [ طَ ف َ ] ( ع اِ ) یک بار جنبانیدن پلک چشم را. یقال : هو اسرع من طرفة عین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). یک چشم بهم زدن. یک زخم چشم.

طرفة. [ طَ رِ ف َ ] ( ع ص ) ناقةٌ طرفة؛ شتر ماده ای که بر یک چراگاه قرار نگیرد. || ناقه ای که فروریخته باشد نوک دهن او از پیری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || اشتری که بر کناره مرغزار چرا کند. ( مهذب الاسماء ).

طرفة. [ طُ ف َ ] ( ع اِمص ) زخم رسیدگی چشم. اسم است مصدر را. || نوی مال. اسم است طریف و طارف و مطرف را که مال نو است. || ( ص ، اِ )طُرفه. شگفت و نادر از هر چیزی. طرافة مصدر است از آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چیزی که کسی ندیده باشدو بنظر خوش آید و در مقام تعجب نیز گویند خواه دیده شود و خواه شنیده گردد. ( برهان ): اِطراف ؛ طرفه آوردن. ( تاج المصادر بیهقی ). استطراف ؛ طرفه شمردن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). نادر. امر عجیب. بلعجبی. بوالعجبی. شعبده. || بازیگر. ( آنندراج ). مشعبد. بلکنجک. بوالکنجک. ( فرهنگ اسدی ). || کودک خوش آینده. || مجازاً بمعنی معشوق. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || مال نو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). هر چیز نو و خوش :
ای طرفه خوبان من ای شهره ری
لب را به سر دزک بکن پاک از می .
رودکی.
و این تُبع فُرودین که از پس او به ملک بنشست ، کُنیت او ابوکرب بود، چون ملک یمن بر وی راست شد، آهنگ پادشاهی دیگر کرد و هر جائی که بودی پیروز آمدی و هر پادشاهی که خواستی بگرفتی... ملک هند بدو رسول و هدیه فرستاد، پرنیان و عود و عنبر، و چیزهای طرفه که او چنان ندیده بود. آن رسول را گفت اینهمه چیزهای طرفه از زمین هندوستان خیزد... ( ترجمه طبری بلعمی ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

عمرو بن العبد عبدی از قبیله ربیعه از شعرای عهد جاهلیت عرب و سراینده دومین قصیده از معلقات سبع . وی در سن ۲۶ سالگی کشته شد و قاتل او عمرو بن هند از پادشاهان حیره بود . دیوان او بطبع رسیده.توضیح در وجه تقلب او به طرفه گفته اند که بمناسبت سرودن این شعر است : [ لاتعجلا بالبکائ الیوم مطرفا و لا امیر یکما بالدار اذ وقفا.] ( منتهی الارب )
( اسم ) ۱ - چیز تازه شئ نو و مطبوع ۲ - شئ عجیب شگفت آور . ۳ - مال نو . ۴ - ( صفت ) معشوق . ۵ - آنست که خارق عادت یا اخلاق معتاد را ذکر کنند بر وجهی که متضمن حسن و لطافت باشد و لفظ طرفه و عجب را آن چه به معنی اوست آوردن لفظا یا تقدیرا مانند : قبه ها آراسته دیوارها از جزو و کل مفرش از دیبا بساط از پرنیان آورده اند نخل ز ابریشم گل از زر بار از در و گهر نوبهار طرفه از فصل خزان آورده اند . ۶ - بازیگر مشعبد حقه باز . یا طرفه بغداد . ۱ - طرفه بغداد و طراره بصره در کلیله و دمنه و بیتی از سنائی و دو بیت از مولوی و تحفه الابرار جامی و بیتی از جلالای طباطبا آمده طرفه بتصریح کشف اللغه به معنی بوالعجب است و بو العجب به معنی استاد بازیگر . بنابراین ظاهرا طرفه بغداد عنوان یکی از مشعبدان بغداد است و طرار بصره هم نام کیسه بری در بصره است که مهارت بسیار در طراری به کار می برده . یکی از مشعبدان بغداد در دوره عباسی منصور العجب بود که در حضور معتمد خلیفه بازی کرده و ابن ندیم لعب او را دیده است . آیا همین شخص است که به عنوان طرفه بغداد معروف شده یا دیگری ? ( در مورد این اصطلاح حدسهای مختلفی زده اند که غالب آن ها دور از واقع می نماید ) . ۲ - طبق بعض شواهد به معنی تحفه ای که از شهر بغداد صادر می شده آمده است . یا طرفه شش طاق . دنیا ( به اعتبار شش جهت ) .
ابن عرفجه صحابی است

فرهنگ معین

(طُ فِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - چیز تازه و نو و خوشایند. ۲ - شی عجیب ، شگفت آور. ۳ - (ص . ) معشوق . ۴ - شعبده باز، حقه باز.
(طَ فِ ) [ ع . طرفة ] ۱ - (مص ل . ) یک چشم به هم زدن . ۲ - (اِمص . ) خونریزی رگ - های قرنیة چشم که بر اثر ضربة وارد بر چشم عارض شود.

فرهنگ عمید

۱. شگفت.
۲. [قدیمی] تازه، نو.
۳. [قدیمی] خوشایند.
۴. (اسم ) [قدیمی] هرچیز نادر و شگفت.
۵. [قدیمی] سخن ظریف و نیکو.
منزل نهم از منازل قمر پس از نثره: نثره به نثار گوهرافشان / طرفه ز طرف دگر زرافشان (نظامی۳: ۴۶۱ ).

دانشنامه عمومی

طرفه (شهربابک). طرفه، روستایی از توابع بخش دهج شهرستان شهربابک در استان کرمان است. [ ۱]
این روستا در دهستان جوزم قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۱۱ نفر ( ۶ خانوار ) بوده است. [ ۲]
عکس طرفه (شهربابک)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

طُرْفه آنکه/اینکه : جالب آنکه/اینکه
طرفه به معنی شگفت انگیز و جذاب می باشد.
زحرف بیهوده طوفان چه طرفه خواهی بس، غم جهان به جهان و جهانیان بگذار
سخن نغز، نکته ی جالب

بپرس