عدل

/~adl/

مترادف عدل: انصاف، داد، عدالت، معدلت، بار، بسته، جوال، لنگه، هاله

متضاد عدل: ستم، ظلم

برابر پارسی: داد، دادگری، دادمندی، داوری، نیم خروار

معنی انگلیسی:
justice, just, in perfect equilibrium, just or sharp, bale, half a load, bundle

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

عدل. [ ع َ ] ( ع اِمص ) مقابل ستم. مقابل بیداد. داد. ( دستوراللغة ). مقابل جور. ضد جور. نقیض جور. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). مقابل ظلم. نصفت. قسط. عدالت. انصاف. امری بین افراط و تفریط. ( از قطرالمحیط ) ( از اقرب الموارد ). مساوات در مکافات به نیکی نیکی ، و بد بدی بدی. داوری به حق. مساوی آزرم :
بدان ای گرامی نیکونهاد
بباید که کوشی به عدل و به داد.
فردوسی.
همان سهم او سهم اسفندیاری
همان عدل او عدل نوشیروانی.
منوچهری.
آن رسوم و دامن و عدل... هیچ جای نیست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 109 ). اردشیر بابکان... سنتی از عدل میان ملک بنهاد و پس از وی گروهی بر آن رفتند. ( تاریخ بیهقی ). نفس گوینده پادشاه است. مستولی... بایدکه او را عدلی و سیاستی باشد. ( تاریخ بیهقی ).
خلق ببینی همه خفته ز علم
عدل نهان گشته و فاش اضطراب.
ناصرخسرو.
عدل است مراد حق از آن هر کس
دلشاد شود چه گویی ای عادل.
ناصرخسرو.
دیدن و دانستن عدل خدای
کار حکیمان و ره انبیاست.
ناصرخسرو.
عدل است اصل خیر که نوشروان
اندر جهان به عدل مسمی شد.
ناصرخسرو.
هر که را سایه عدل تو نباشد بر سر
آفتاب املش بر لب دیوار بود.
معزی.
شیعیان چون زور تو بینند خوانندت علی
سنیان چون عدل تو بینند خوانندت عمر.
معزی.
هر کجا عدل روی بنموده ست
نعمت اندر جهان بیفزوده ست.
سنائی.
عدل سلطان به از فراخی سال.
سنائی.
عدل بازوی شه قوی دارد
قامت ملک مستوی دارد.
سنائی.
عدل شمعی بود جهان افروز
ظلم شد آتشی ممالک سوز.
سنائی.
و با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات... و شمول عدل... حاصل است می بینیم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. ( کلیله و دمنه ). صیت عدل و رأفت او بر روی روزگار باقی است. ( کلیله و دمنه ). و پادشاه در سیاست رعیت و بسط عدل و رأفت... بدان حاجت افتد. ( کلیله و دمنه ).
امید عدلش ملک را چون عقل در جان پرورد
خورشیدفضلش خلق را چون لعل در کان پرورد.
خاقانی.
عدل تو تا ز اهتمام حامی آفاق شد
بر گل و مل کس دگر خار ندید و خمار.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( سید ) مصطفی بن ( حاج ) میرزا ابراهیم خلیل رکن العداله طباطبائی تبریزی ملقب به منصور السلطنه ( و. ۱۲۵۸ ه.ش . ف. بیست و دوم تیره ماه ۱۳۲۹ ه.ش . ) حقوقدان ایرانی و از رجال دوره رضا شاه پهلوی . وی سمتهای دولتی مختلفی یافت از جمله در سال ۱۲۸۳ ه.ش . نایب دوم سفارت ایران در مصر گردید و در سال ۱۲۸۸ ه.ش . مدعی العموم استیناف مرکز شد و در سال ۱۲۸۹ ه.ش . بمعاونت وزارت عدلیه برگزیده شد. در ۱۲۹٠ ه.ش . مدیریت کل معارف را بر عهده گرفت و در سال ۱۲۹۹ ه.ش . کفیل وزارت عدلیه گردید . در سال ۱۳۱۶ ه.ش . نماینده ایران در مجمع اتفاق ملل بود که بریاست یکصدمین دوره اجلاسیه شورای جامعه انتخاب شد . چندی هم وزیر کشاورزی بود . در سال ۱۳۲٠ ه.ش . بمقام استادی دانشکده حقوق نایل آمد . از آثار او [ حقوق مدنی ] است که در تهران چاپ شده .
( اسم ) ۱ - یک لنگه بار . ۲ - ( صفت ) مثل و نظیر چیزی در وزن و بها و غیره جمع عدول اعدال .
عوض بدل

فرهنگ معین

(عَ ) (ق . ) درست ، دقیقاً، راست .
(عَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) دادگری کردن ، داد دادن . ۲ - (اِمص . ) دادگری . ۳ - (اِ. ) داد.
(عِ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) یک لنگه از دو لنگة بار. ۲ - (ص . ) مثل و مانند چیزی در وزن و بها.

فرهنگ عمید

۱. داد دادن، دادگری کردن.
۲. (قید ) [عامیانه] دقیقاً، درست: حرف هایم را عدل گذاشت کف دستش.
۳. (صفت ) [قدیمی] کسی که شهادت او مقبول باشد، عادل.
۴. (اسم، صفت ) [قدیمی] از نام های خداوند.
۱. مثل و نظیر.
۲. مثل و مانند چیزی در وزن.
۳. یک لنگه از دو لنگۀ بار.
۴. جوال.

فرهنگستان زبان و ادب

[کشاورزی- علوم باغبانی] ← بسته 1

گویش مازنی

/adl/ واحدی برای بسته بندی پنبه و توتون که در قالب کیسه های گونی و بزرگتر از حد معمول بوده است

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عدل قرار گرفتن هر چیزی در جایگاه متناسب خود است.

[ویکی الکتاب] معنی عَدْل: عدالت - معادل (کلمه عدل به معنای حد وسط در بین افراط و تفریط است . در عبارت "أَوْ عَدْلُ ذَ ٰلِکَ صِیَاماً " معنی معادل یا مساوی می دهد)
معنی قِسْطِ: عدل
معنی تَعْدِلْ: که جایگزین کنی (عدل به معنای حد وسط در بین افراط و تفریط است)
معنی ﭐعْدِلُواْ: به عدالت رفتار کنید(کلمه عدل به معنای حد وسط در بین افراط و تفریط است )
معنی أَعْدِلَ: تا عادلانه رفتار کنم (کلمه عدل به معنای حد وسط در بین افراط و تفریط است )
معنی تَعْدِلُواْ: که عدالت را رعایت کنید(کلمه عدل به معنای حد وسط در بین افراط و تفریط است )
معنی قِسْطَاسِ: ترازو و میزان ( قسطاس مستقیم به معنای ترازوی عدل است که هرگز در وزن خیانت نمیکند )
معنی ذَوَا: دو صاحب (تثنیه "ذا" اصلش ذوان بوده که چون در عبارت "ذَوَا عَدْلٍ "مضاف واقع شده نون آن حذف گردیده)
معنی ذَوَیْ: دو صاحب (تثنیه "ذا" اصلش ذوین بوده که چون در عبارت "ذَوَیْ عَدْلٍ "مضاف واقع شده نون آن حذف گردیده)
معنی لَّا تُقْسِطُواْ: که مراعات عدل و داد نکنید (در عبارت "أَلَّا تُقْسِطُواْ " جزمش به دلیل "أن" ناصبه است که البته نون آن هم با ادغام یرملون حذف شده است)
معنی لَّا تَعْدِلُواْ: که عدالت را رعایت نکنید(کلمه عدل به معنای حد وسط در بین افراط و تفریط است - جزمش در عبارت "یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَئَانُ قَوْمٍ عَلَیٰ أَلَّا تَعْدِلُواْ "جزمش به دلیل حرف "أن" بوده که البته نون آن در حرف لام ادغام شده است )
معنی یَعْدِلُونَ: معادل و همتا می گیرند - به عدالت حکم می کنند - عدول می کنند - منحرف می شوند (کلمه عدل به معنای حد وسط در بین افراط و تفریط است . عبارت "مِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِـﭑلْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ " یعنی : از آنان که آفریدیم گروهی هستند که مردم...
ریشه کلمه:
عدل (۲۸ بار)

منظور از «عدل» در سوره «مائده» همان عدالت به معنای پرهیز از گناه کبیره و مانند آن است، ولی این احتمال در معنای آیه نیز هست که مراد از عدالت، «امانت در امور مالی» و عدم خیانت باشد، مگر این که با دلائل دیگر ثابت شود که شرائط بیشتری در چنین شاهدی لازم است.
«عدل» در سوره «انعام» به معنای «معادل» و چیزی است که به عنوان جبران کار خلاف داده می شود، تا طرف آزاد گردد; در حقیقت معنای آن شبیه «غرامت و جریمه و فدیه» است.
برابری. وآنچه گفته‏اند از قبیل: مثل، فدیه، ضّد جور، همه از مصادیق معنی اول‏اند در اقرب آمده: «عَدَلَ فلاناً: وازَنَهُ - عَدَلَ القاضی عَدلاً: انصف» عدل مصدر و اسم هر دو آمده است. ایضاً عدل و عدول به معنی میل کردن و ظلم آمده است. در تفسیر صافی ذیل آیه . و در مفردات از رسول خدا «صلّی اللّه علیه و آله و سلم» نقل شده: «بِالعَدِل قامَتِ السَّمواتُ وَ الاَرضُ» یعنی با موازنه و برابری اجزاء عالم، آسمانها و زمین ایستاده‏اند. در مجمع فرموده: فرق بین عِدل (بکسر اول) و عَدل (بفتح اول) آنست که اولی مثل شی‏ء است از جنس آن و دومی بدل آن است هر چند از غیر جنس باشد چنانکه فرموده . راغب گوید: اولی در محسوس بحاسّه است مثل موزون و مکیل و معدود. دومی در محسوس به بصیرت است. . اگر بیم آن داشتید که میان زنان به عدالت رفتار نکنید، فقط یکی را تزویج کنید . از ائمه علیهم السلام نقل شده: که مراد از آن عدالت در محبت و علاقه قلبی است یعنی آن از اختیار شخص خارج است راغب نیز چنین گفته است. * . مراد از عدل فدیه است یعنی برابر گناه چیزی از شخص گرفته نمی‏شود بلکه عذاب فقط بر وجود آدمی است مثل . * . شاید مراد از یعدلون عدول باشد یعنی آنانکه به خدایشان کفر ورزیده‏اند از حق عدول می‏کنند و شاید «بِرَبِّهِم» مفعول یعدلون باشد یعنی به خدایشان مثل و نظیر قائل می‏شوند ایضاً . ممکن است از عدول یا از عدل باشد یعنی تابع هوای نفس نشوید تا از حق عدول و میل کنید، یا تابع هوای نفس نشوید تا عدالت کنید در مجمع از فرّاء نقل کرده: این مثل آنست که گویند: «لا تَتِّبِع هَواکَ لِتَرضی رَبَّکَ». * . این آیه نظیر آیه 159. همین سوره است که گوید: . «با» در هر دو آیه در «بِالَحَقِ» و «بِهِ» برای آلت است یعنی مردم را به وسیله حق هدایت می‏کنند و بوسیله حق میان مردم عدالت می‏کنند. «یَهْدُونَ النَّاسَ بِالْحَقِّ وَ بِالْحَقِّ یَعْدِلُونَ بَیْنَهُمْ» و شاید به معنی ملابست باشد یعنی در حالی که بر حق‏اند هدایت و عدالت می‏کنند. مراد از آیه دوم قوم موسی و از آیه اول با ملاحظه ما قبل و ما بعد آن مردم اسلام است ولی همه قوم موسی و مردم اسلام این چنین نیستند بلکه از هر یک امتّی است. به نظر می‏آید مراد از آن در قوم موسی پیامبران و اوصیاء بعد از موسی است. و در اسلام هم به ائمّه طاهرین «علیهم السلام» تطبیق می‏شود. در تفسیر عیاشی از حمران از امام باقر «علیه السلام» نقل شده که درباره آیه فرمودند: «هُمُ الْاَئِمَّةُ» و محمد بن عجلان از آن حضرت نقل نموده که فرمود: «نَحْنُ هُمْ» در مجمع فرموده از ابیجعفر و ابیعبدالله «علیهما السلام» نقل شده که فرموده‏اند: «نَحْنُ هُمْ». در المیزان از کافی از عبداللَّه بن سنان از امام صادق «علیه السلام» نقل شده که فرمود: «هُمْ الْاَئِمَّةُ». ایضاً در تفسیر عیاشی از ابن صهبان بکری نقل شده که از امیر المؤمنین «علیه السلام» شنیدم فرمود: «وَالَّذی نَفْسی بِیَدِهِ لَتُفَرِّقِنَّ هذِهِ الْاُمَّةُ عَلی ثَلاثٍ وَ سَبْعینَ فِرْقَةً کُلُّها فِی النَّارِ الَّا فِرقَةٌ «وَ مِمَّنْ خَلَقْنا اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یِعْدِلُونِ» فَهذِهِ الَّتی تَنْجُو مِنْ هذِهِ الْاُمَّةِ» در مجمع نیز آن را از عیاشی نقل کرده است. و آن در المیزان از برهان از ذاذان از علی «علیه السلام» به لفظ «یَفْتَرِقُ هذِهِ الْاُمَّة...» نقل شده است. و در آخر آن هست: «اَنَا وَشیعَتی». ایضاً عیاشی از یعقوب بن زید نقل می‏کند که «قالَ اَمیرُالمؤمِنینَ وَ مِمَّنْ خَلَقْنا اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ قالَ یعنی: اُمَّةُ مُحَمَّدٍ صلّی اللَّه علیه و آله و سلم». روایت اخیر با ظاهر آیه سازگار نیست و تطبیق «یَفْترِقُ هذِهِ الْاُمَّةِ...» نیز به آن جای گفتگو است. در اسناد روایاتی که افتراق به سبعین گفته شده باید دقت کرد اثبات حصر در نهایت اشکال است. وآنگهی ظهور آیه اعم از ائمه «علیهم السلام» است شاید غرض از روایات بیان مصداق حقیقی و اولی آیه است مؤید آن حدیثی است که در المیزان از دّرالمنثور نقل شده که حضرت فرموده‏اند: «اِنَّ مِنْ اُمَّتی قَوْماً عَلَی الْحَقِّ حَتَّی یَنْزِلَ عیسَی بْنُ مَرْیَمَ مَتی ما نَزَلَ». درباره «وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ» در مجمع از ابن عباس، سدّی، ربیع و ضحاک نقل شده: آن امّت قومی هستند در ما بعد مملکت چین، میان آنها و چین صحرائی هست پر از ریگ روان، آنها شریعت را تغییر و تبدیل نکرده‏اند و آن از ابی جعفر «علیه السلام» منقول است. گفته‏اند: هیچ یک از آنها مال به خصوصی ندارد و همه مشترکند، شبها باران می‏بارد، روزها آفتابی است زراعت می‏کنند، کسی از آنها به ما و از ما به آنها نمی‏رسد... ابن جریح گفته: شنیده‏ام چون بنی‏اسرائیل پیامبران خود را کشته و کافر گشتند طائفه‏ای از آنها از این کار بیزاری کرده و اعتذار نمودند و از خدا خواستند که میان آنها و کفّار جدائی افکند، خداوند یک راه زیر زمینی برای آنها گشود یک سال و نیم در آن راه رفتند تا از ماوراء چین بیرون آمدند، آنها در آنجااند و طالب حق‏اند. به قبله اسلام رو می‏کنند، به قولی جبرئیل شب معراج نزد آنها رفت ده سوره از قرآن که در مکّه نازل شده بود بر آنها خواند. ایمان آوردند و تصدیق کردند، جبرئیل دستور داد که در همانجا بمانند و شنبه را تعطیل نکنند و نماز بخوانند و زکوة بدهند و آن روز فقط نماز و زکوة واجب شده بود آنها نیز چنین کردند. در المیزان بعد از نقل قسمتی از این مطلب گفته: روایت ضعیف و غیر مسّلم است و از این امّت یهودی هدایت یافته تا به امروز خبری نرسیده، و اگر بوده باشند هادی و مهتدی نمی‏شوند که شریعت موسی با شریعت عیسی و هر دو با شریعت اسلام نسخ شده است لذا بعضی از حاکیان این قصه خرافیّه اضافه کرده که رسول خدا «صلّی اللّه علیه و آله و سلم» در شب معراج به آنها وارد شد و به اسلام دعوت کرد و نماز را تعلیم نمود آنها نیز ایمان آوردند پس از نقل بعضی از آنچه نقل شد به اضافه نقل نسبت‏های دیگر فرموده: همه اینها ساخته است. نگارنده گوید: آری ساخته است. * . ظاهراً مراد از عدل، عدل اجتماعی است و آن این است که با هر یک از افراد اجتماع به استحقاق آن فرد رفتار شود یکی را جای دیگری نگیریم و عملی را جای عمل دیگر نگذاریم. احسان نیز ظاهراً احسان اجتماعی و نکوئی در حق دیگران است مثل ایصال خیر به مردم و انجام کارهای نیک برای رفاه مردم و احسان زیاد در مقابل احسان متعارف و انتقام کم از جنایت بزرگ نیز از اقسام احسان است.

[ویکی فقه] عدل (ابهام زدایی). واژه عدل ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا دارای کاربردهای ذیل باشد؛ همچنین عدل ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: معانی• عدل الهی، یکی از صفات خداوند به معنای تعادل و تناسب، تساوی و برابری، اعتدال یا رعایت حد وسط در امور، استوار و استقامت• عدل (قرآن)، یکی از اوصاف قرآن کریم ذکر شده در آیات قرآن• عدل (حدیث)، یکی از الفاظ توثیق راوی• عدل (قاعده)، رعایت جانب انصاف در حلّ دعاوی و رفع اختلاف• مد عدل، مد در حرف مشدد واقع شده بعد از حرف مد و لین اعلام و اشخاص• خاندان عدل، یکی از خاندان های شاخص در عصر معاصر و عمدتا دارای شخصیت های سیاسی • سیدمصطفی عدل، ملقب منصورالسلطنه (۱۲۶۱ در محلهٔ انگج تبریز - ۱۳۲۹ در تهران) حقوق دان و سیاست مدار ایرانی• احمدحسین عدل، احمدحسین عدل (۱۲۷۷ تبریز - ۱۳۴۱ تهران)، وزیر کشاورزی، مؤسس دانشکده کشاورزی کرج و یکی از بنیان گذاران کشاورزی جدید ایران• یحیی عدل، جراج و پزشک معروف، فرزند میرزا یوسف خان قائم مقام آذربایجانی یکی از پسران حاج سید حسین شام غازانی
...

[ویکی شیعه] عدل (ابهام زدایی). عدل می تواند به یکی از موارد ذیل دلالت کند:

[ویکی اهل البیت] عدل (اسامی و اوصاف قرآن). یکی از اسامی و صفات قرآن که در آیه 115 سوره انعام آمده «عدل» است: «وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلِ لِکَلِمَاتِهِ...»؛ کلام خدای تو از روی راستی و عدالت به حد کمال رسید و هیچ کس نمی تواند در آن کلمات تبدیل و تغییر ایجاد کند...».
«عدل» در لغت به معنای دادگری، انصاف، راستی و استقامت آمده است. قرآن از آن رو به «عدل» وصف شده که احکام شرعی موجود در آن و نیز اخبار آن مانند وعد و وعید، ثواب و عقاب و... همه از روی عدالت است و نیز قرآن از همان حال و صفتی که بر آن نازل شده است، انحراف و تبدیل ندارد.

[ویکی فقه] عدل (حدیث). عدل، یکی از الفاظ توثیق راوی بوده و به عقیده شیخ طوسی، عدالت معتبر در مرحله روایت ، راستگویی راوی می باشد.
در صورتی که واژه عدل در منابع رجال شیعه بکار رفته باشد به صورت دلالت تضمنی یا التزامی دال بر امامی بودن، یا ضابط بودن راوی نیز خواهد بود؛ زیرا عدالت مطلق فرع اسلام و ایمان است و بر کافر و پیروان سایر فرق اسلامی به صورت مطلق عادل گفته نمی شود.از سوی دیگر در میان رجالیون شیعه کمتر مرسوم است که به امامی بودن، یا ضابط بودن راوی تصریح کنند. بنابراین وقتی می گویند: عدل، مقصود آنان امامی و ضابط بودن در کنار عدالت است. با این حال باید پذیرفت که دلالت این لفظ به صراحت لفظ عدل و امامی ضابط نیست.
مأخذ
نصیری، علی، آشنایی با علوم حدیث.

[ویکی فقه] عدل (قرآن). عدل (قرآن)، یکی از اوصاف قرآن می باشد.
یکی از اسامی و صفات قرآن که در آیه ۱۱۵ سوره انعام آمده «عدل» است: (وتمت کلمت ربک صدقا وعدلا لا مبدل لکلماته…)؛ «کلام خدای تو از روی راستی و عدالت به حد کمال رسید و هیچ کس نمی تواند در آن کلمات تبدیل و تغییر ایجاد کند…».«عدل» در لغت به معنای دادگری، انصاف ، راستی و استقامت آمده است. قرآن از آن رو به «عدل» وصف شده که احکام شرعی موجود در آن و نیز اخبار آن مانند وعد و وعید ، ثواب و عقاب و… همه از روی عدالت است و نیز قرآن از همان حال و صفتی که بر آن نازل شده است انحراف و تبدیل ندارد.

[ویکی شیعه] عدل (کلام). عدل، یکی از مسائل علم کلام و حاصل اختلاف اشاعره و معتزله درباه رفتار عادلانه خداوند است. همه گروه های مسلمان خدا را عادل می دانند؛ ولی تفسیر آنان از عدل و ظلم تفاوت دارد. عدل الهی از نظر شیعه بدین معناست که خداوند پاداش و کیفر الاهی نظام مند و بر اساس حسن و قبح ذاتی افعال است؛ به گونه ای که خداوند در داوری ها و احکامش ستم نمی کند: به نیکوکاران پاداش می دهد و می تواند گناهکاران را به اندازه استحقاقشان مجازات کند.
دیدگاه ها درباره عدل در فرقه های مختلف اسلام متفاوت است.
معنای عدل این است که خداوند فیض و رحمت و همچنین بلا و نعمت خود را بر اساس استحقاق های ذاتی و قبلی می دهد و در نظام آفرینش از نظر فیض و رحمت و بلا و نعمت و پاداش و کیفر الهی نظم خاصّی برقرار است.

جدول کلمات

داد

مترادف ها

bale (اسم)
رنج، مصیبت، عدل، محنت، لنگه، تا، تاچه، بلاء

justice (اسم)
درستی، عدل، انصاف، عدالت، دادگستری، داد

equity (اسم)
عدل، انصاف، تساوی حقوق، قاعده انصاف، انصاف بی غرضی

fairness (اسم)
عدل، خوبی، خوبرویی، عدالت

package (اسم)
عدل، بسته، قوطی، بسته بندی کردن

فارسی به عربی

بالة

پیشنهاد کاربران

دختر به پادشاه عرض کرد: �امروز روز عدل تو است. باید با انصاف و عدل، نتیجه ی اعمال هر یک را بدهی. � امروز روز عدل تو است یعنیامروز روز برقراری عدالت و دادخواهی کردن، قضاوت کردن تو است.
تفاوت قسط و عدل: قسط یعنی دادن سهم عادلانه هر کس به خود او. قسط�، آن عدلی است که اجرا شده است. عدل در مورد داوری است اما قسط در مورد تقسیم حقوق است. توصیه به قسط در مورد مسلمانان و انسان های صالح به کار
...
[مشاهده متن کامل]
رفته است و در مورد کیفر بدکاران عنوان نشده است. قسط در مواردى به کار مى رود که گروهى در چیزى شریک باشند و قرار است حق آنان به صورت عادلانه داده شود. اجرای عدل را قسط می گویند

عدل: به معنای حد وسط است که نه افراط است و نه تفریط. تعریف دوم عدل این است که عدل هر چیز را در سر جای خود می نشاند
عدالت ( عَِ ) : همان به معنای عدل است.
انصاف، داد، دادگری و متضاد آن ستم و ظلم است.
عدل و عدالت واژه ی گسترده ای است.
عدالت داشتن در قضاوت، که قضاوت طبق فرمایش حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام چهار حالت و وجه دارد که سه حالت و وجه آن در جهنم است و یکیش درست است و به عدل و عدالت است.
...
[مشاهده متن کامل]

عدالت داشتن در شخصی که پیشنماز است که در ظاهرِ رفتار و کردار او، ما فسق و گناهی نمی بینیم.
عدالت داشتن و عادل بودن در شخص ثقه یعنی راستگو که چنین شخصی در خلوت و آشکار در همه جا عادل است و فسقی ندارد.
عدالت داشتن در تربیت اولاد ، در انجام امور دیگر.
پس در هرجایی بنا به فراخور آن حال معنای اصلی خودش را دارد.
عدالت داشتن در خرید و فروش، در کسب و کار،
حتی در رابطه باحیوانات ، مثلا بیش از طاقت حیوان براو بار نگذاردن و کار نکشیدن و امثالهم.
پس شخص عادل یا دارای عدالتِ باطنی در همه امور در همه جا حتی در تقسیم کردن اوقات شبانه روز برای انجام امور خودش عدالت دارد نه به خودش ظلم می کند نه به دیگران حتی به حشرات.
در کل کسی که عدالت دارد در کارهای خود متوجه این آیه ی قرآن است که :" ءاللهُ أَذِنَ لَکُم "
آیا در کاری که می خواهی انجام دهی ، اذن خدا وجود دارد؟!
در عدالت ظاهری که شخص در رتبه و مقام عادل کامل نیست چنین شخصی با داشتن شرایط دیگرِ مربوط، می تواند پیشنماز باشد.

عدل به کسر ع در معنای هم وزن و هم تراز نیز استعمال دارد
عَدل با عِدِل فرق دارد. عَدل همان دادگری و داد است و عِدل به معناى جِوال است. در دو طرف بار و هر لنگه بار یک عِدل است که باید موازنه و به مقدار هم و مساوی باشد. به جوالی که گندم و مانند آن در آن میریزند عِدِل می گویند. به خاطر این یک لنگه بار یا یک جوال را عِدل می گویند که هم وزن و مساوی یکدیگر است.
واژه ی عدل همان ارت، ارته و ارد است رتا ( به سانسکریت: ऋतं ṛtaṃ ) یا اَرته یا رته یا قانون اَرته به معنی نظم کیهانی است. اشه شکل اوستایی اَرته است. ارته را درستی، عدل، نظم، حقانیت، فضیلت و کمال نیز ترجمه
...
[مشاهده متن کامل]
کرده اند. این واژه در نام اردشیر ( ارتخشیر بابکان ) دیده میشود! که معنی این اسم �کسی است که پادشاهی اش برپایهٔ راستی و عدالت است�.

عدل در اصل به دو لنگه ی بار چهار پا گفته می شد که هر دو لنگه ی بار که از دو طرف حیوان آویزان می شد باید وزنش مساوی بود. چون در صورت زیاد بودن وزن هر کدام از لنگه ها بار به مقصد نمی رسید و از چهار پا می افتاد. بنابراین شرط درست بودن یک عدل این بود که هر دو لنگه ی آن وزنش مساوی باشد.
عدل عدالت انصاف و دادگری
اگاهی
دادگری ، فریاد
عدل و عدالت به چم برابری انسانها و پیرایش و قانونی یا دادیک نمیتوانه ریشه عربی و سامی داشته باشه، عدالت یا دادیک یا دادگری در فلسفه ایرانی به همه جهان ریشه دوانده ، این واژه در ادیان ایرانی مانند اهورا
...
[مشاهده متن کامل]
یا اسورا پرستی و شاخه دیگر مخالفش یعنی مزدا پرستی ( مزذا، هرمز، هرمس، اورمزد یک واژه هستند ) وجود داشته و از بیش از هفت هزار سال پیش به جهان گسترانیده شده، آریایی ها از جزیره اتلانتیس آمدند و تمدنشان ره به کره زمین گسترانیدن، پادشاهی سکولار دموکرات موروثی فرهنگ اهورا پرستان بوده و جمهوری سکولار دموکرات گزینشی یا انتخاباتی فرهنگ مزدا پرستان بوده، و همه جنگها برای این دو بوده . یونانیها هم جمهوری دموکراتیک را از مزدا پرستان آموختند و پادشاهی سکولار دموکرات موروثی هم در اروپا فرهنگ اهورا پرستان بود، هر کدام از این دو فرهنگ جداگانه ای داشتند و پیامبران جداگانه، نخستین عدالتمندن یا دادگر تاریخ زردتشت واپسین بود و از اهورا پرستان بود، و مزدکان که نخستین سوسیالیستهای جهان بودند از دل اهورا پرستی بیرون آمد ولی در مزدا پرستی هم عدالت یا دادگری یکی از صفات میترایی ها یا مزدا پرستان بود، زمانی که اروپایی ها به دین میترا درامدند و متمدن شدند عدالت وارد اروپا شد، مارکیست هم فرقه ای سخیف و انحرافی از عدالت است برای به انحراف کشیدن عدالت، عدالت را نباید در زبان کپر نشینها عربستان جست باید در ایران ریشه اش را یافت

عدل : در اوستا " اشتاد و دات " آمده ، و واژه های دادگری ، دادستان ، دادور ، دادار ، دادگستری و. . . . از آن گرفته شده و از اینرو واژه های " اشتادور ( دادور ) ، اشتادیار ( دادیار ) و اشتادین ( عدالت ) " نیز می تواند جایگزین های واژگان تازی گردد.

دادگری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس