عشو

لغت نامه دهخدا

عشو. [ ع َش ْوْ ] ( ع مص ) در شب از دور دیدن آتش را و آهنگ روشنی آن نمودن. ( از منتهی الارب ). نزدیک آتش شدن برای بردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ): عشا النار، عشا اًلی النار؛ آتش را در شب از دور دیدو قصد روشنائی آن را کرد به امید رهنمایی و یا مهمانی. ( از اقرب الموارد ). عُشوّ. رجوع به عشوّ شود. || طعام شبانگاهی خوردن. ( از منتهی الارب ). شام خوردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || طعام شبانگاهی خورانیدن کسی را. ( از منتهی الارب ). شام دادن. ( تاج المصادر بیهقی ). عشاء و شام خورانیدن کسی را.( از اقرب الموارد ). عَشْی. و رجوع به عَشْی شود. || در شب قصد کسی کردن ، سپس بصورت عام بکار رفته و هر قصدکننده ای را «عاشی » گفته اند. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || از کسی اعراض کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از المصادر زوزنی ) ( از دهار ). اعراض کردن از کسی و روی آوردن به دیگری. ( ازاقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). || راه جستن بسوی کسی. ( از منتهی الارب ). به نزدیک کسی به امید احسان رفتن. ( المصادر زوزنی ). طلب کردن فضل کسی را. ( از اقرب الموارد ). || شب چرانیدن شتران را. || مانند نابینا کردن کاری را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بد شدن بینائی در شب و روز، و یا نابینا شدن ، و یا بینا بودن در روز و نابینا بودن در شب. ( از اقرب الموارد ).

عشو. [ ع َش ْوْ ] ( ع اِ ) عشواللیل ؛ تاریکی شب. ( دهار ). عشوة. رجوع به عشوة شود.

عشو. [ ع ِش ْوْ ] ( ع اِ ) کاسه شیر که شبانگاه وقت بازگشتن گوسپندان یا بعد آن نوشند. ( منتهی الارب ). قدح شیر و لبن که در ساعت بازگشتن گوسفندان از چرا، و یا بعد از آن نوشیده شود. ( از اقرب الموارد ).

عشو. [ ع ُ ش ُوو ] ( ع مص ) در شب از دور دیدن آتش را و آهنگ روشنی نمودن. ( از منتهی الارب ). آتش را در شب از دور دیدن و قصد روشنائی آن کردن به امید رهنمایی یا مهمانی. ( از اقرب الموارد ). عَشْو. رجوع به عَشْو شود. || طعام شبانگاهی خوردن. ( از منتهی الارب ). عَشْو. رجوع به عَشْو شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱۴(بار)ریشه کلمه:
ریشه_بکر

. هر که از یاد خدا اعراض کند شیطانی برای او می‏آوریم که مصاحب اوست. عشو چنانکه در مجمع گفته ضعف بینائی و اعراض است و عشاء کوری و از بین رفتن چشم می‏باشد در اقرب نیز اعراض را از جمله معانی آن گفته است «عَشی عَنْها:اَعْرَضَ عَنْها» راغب گوید: «عَشی عَنْهُ:عَمِیَ عَنْهُ». علی هذا چون قرائت مشهور «یَعْشُ» به ضّم شین است معنی آن اعراض و ضعف بصر می‏باشد، بعضی آن را به فتح شین خوانده‏اند که در این صورت از باب علم یعلم به معنی کوری است نگارنده در آیه قول سدّی را اختیار می‏کنم که اعراض گفته است نظیر این آیه، آیه است. عشاء: از اول مغرب تا وقت نماز عشاء (مفردات) . وقت مغرب گریه کنان پیش پدر آمدند . عشاء را آخر روز و اول شب نیز گفته‏اند ولی قول راغب اقوی است و ظهور قرآن آن را تأیید می‏کند طبرسی آن را به لفظ «یقال» آورده است. آن فقط دوبار در قرآن آمده است. عشّی: به‏عقیده راغب از اول ظهر است تا صبح روز بعد. ابن اثیر در نهایه و طبرسی ذیل آیه 16 سوره یوسف آن را به لفظ «قیل» آورده‏اند. ولی طبرسی و زمخشری ذیل آیه عشّی را از اول ظهر تا غروب آفتاب گفته‏اند چنانکه ابکار را از طلوع فجر تا وقت چاشت و انتشار نور خورشید ذکر کرده‏اند. ناگفته نماند: عشاء در قرآن تنها آمده ولی «عَشِّی» اغلب با «اِبْکار-اِشْراق-غَداة-بُکْرَة» مقابل آمده است مثل آیه فوق و آیه . . . بنابر قول راغب مدت تسبیح و دعا در این آیات از طلوع فجر تا نزدیکی ظهر و از ظهر تا صبح روز بعد است و بنابر قول طبرسی و زمخشری دو طرف روز می‏باشد. و قول آنها به نظر بهتر می‏آید. عشّیه: همان عشّی است به قولی تاء آن برای وحدت است . ضمیر «ضُحها» به «عَشِّیَة» راجع است یعنی روزی که قیامت را می‏بینند گوئی در دنیا یا در قبرها توقّف نکرده‏اند مگر آخر یک روز و یا اول آن را.

پیشنهاد کاربران

بپرس