فواضل

لغت نامه دهخدا

فواضل. [ ف َ ض ِ ] ( ع ص ، اِ ) نعمتهای بزرگ و سترگ یا نیکو و خوبترین. ( منتهی الارب ). بخششهای بزرگ. عطاهای نیکو. ( فرهنگ فارسی معین ). بعضی از محققین نوشته اند که فواضل جمع فاضله است که صیغه اسم فاعل باشد، چون وصف فاعلیت امر متعدی است لهذا استعمال فواضل در اوصاف متعدیه می باشد یعنی صفاتی که از فاعل بسوی مفعول منتقل تواند شد چنانکه عطا و علم و هنر و ادب. اما فضائل - بعکس فواضل - جمع فضیلت است که صیغه صفت مشبهه باشد، چون صفت مشبهه از اوصاف لازم ذاتیه است لهذا استعمال فضائل در اوصاف لازمه می باشد یعنی در صفاتی که متعدی به غیر نتواند شد مانند حسن و ذکا و قوت و حیا و اصالت و غیره. ( فرهنگ فارسی معین از غیاث و آنندراج ). || فواضل المال ؛ کرایه و دیگر فواید و مرافق مال ، و از اینجاست که چون شتران دور روند گویند: قلت فواضله. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(فَ ض ) [ ع . ] (اِ. ) جِ فاضله ، بخشش - های بزرگ ، عطاهای نیکو.

فرهنگ عمید

= فاضله

پیشنهاد کاربران

بپرس