قائد

/qA~ed/

معنی انگلیسی:
chief, leader, general

فرهنگ اسم ها

اسم: قائد (پسر) (عربی) (تلفظ: qā’ed) (فارسی: قائد) (انگلیسی: ghaed)
معنی: رهبر، پیشوا، پیش رو، آن که جمعی از مردم را رهبری می کند، ( در قدیم ) رئیس قافله، کاروان سالار، ( در قدیم ) ( در نجوم ) نام ستاره ای در انتهای دم صورت فلکی دب اکبر، ( در قدیم ) ( در نجوم ) نام ستاره ای در انتهای دُم صورت فلکی دُب اکبر، ستاره ای در صورت فلکی دب اکبر
برچسب ها: اسم، اسم با ق، اسم پسر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

قائد. [ ءِ ] ( ع ص ، اِ ) پیشوا. رهبر. راهبر. عصاکش.پیشرو. ( منتهی الارب ) : آخر ایشان در نبوت و اول ایشان در رتبت... قائد الغر المحجلین... را برای عز نبوت و خاتمت رسالت برگزید. ( کلیله و دمنه ).
طعمه میجوئی اوست رائد تو
راه می پوئی اوست قائد تو.
اوحدی.
ج ، قُوّاد، قادَه ، قُوّد. || سرهنگ. ( مهذب الاسماء ). سردار فوج. رئیس. امیر لشکر. || بینی کوه. || کوه دراز بر روی زمین. || ( اِخ ) ستاره ای است ، یعنی ستاره نخست از سه ستاره بنات النعش صغری. دومی آنها را عناق و نزدیک آن ستاره صیدق و سُهی است و سومی آنها را حَور خوانند. ( منتهی الارب ). آنکه بر سر دنباله است ازاین سه ( بنات النعش ) و از نعش دورتر آن را قائد خوانند. ( التفهیم بیرونی ).

قائد. [ءِ ] ( اِخ ) ده مخروبه ای است از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) از جلو کشنده ستور مقابل سایق ( سائق ) ۲ - پیشوا راهبر پیشرو جمع : قواد قود قاده قایدین ( قائیدن ) ۳ - ( اسم ) سرهنگ سردار .

فرهنگ عمید

۱. جلودار، پیشوا.
۲. [قدیمی] سردار، فرماندهِ سپاه.

فرهنگستان زبان و ادب

{Alkaid} [نجوم] ستارۀ کوتوله ای از ردۀ ب3 با قدر 1/9، به فاصلۀ 101 سال نوری در صورت فلکی دب اکبر

دانشنامه عمومی

قائِد ( به معنای رهبر ) یا قائد بنات النعش ( به معنای پیشرو دختران تابوت ) یا اتا خرس بزرگ یک ستاره است که در صورت فلکی خرس بزرگ و صورتک بنات النعش قرار دارد. این ستاره را گاه ستاره بنات النعش می گویند، که نباید آن را با صورت فلکی بنات النعش ( که این ستاره در آن قرار دارد ) اشتباه کرد. این ستاره را در زبان انگلیسی Alkaid ( یا Elkeid ) ( القائد ) یا Benetnasch نامیده اند. در صورت فلکی بنات النعش یک تابوت ( نعش ) و سه دختر ( بنات ) در جلوی آن دیده می شود، که ستاره مورد بحث جلوتر از همه است، و به همین جهت آن را قائد ( به معنای جلودار ) خوانده اند.
عکس قائدعکس قائد
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

chief (اسم)
سر، فرمانده، سالار، پیشرو، رئیس، متصدی، سرور، سید، قائد، سر دسته

leader (اسم)
فرمانده، راهنما، سالار، رئیس، رهبر، پیشوا، راس، سرور، قائد، سر دسته، سر کرده، سرمقاله، پیشقدم

fugleman (اسم)
پیشرو، پیشوا، پیش اهنگ، قائد، سرمشق

پیشنهاد کاربران

قائد معرب شده ی کایید است . کایید از کی یا کیان می آید.
قائد یا قاید شاید برگرفته از قید
قید در هم گفتار رایج به طور معمول با کلمه بند یعنی قید و بند استفاده می گردد.
به انسان متعهد به یک آرمان و یک هدف هم مقید گفته می شود.
قائد شاید در عمل به یک انسان مقیدِ پیشرو در جهت یک آرمان و هدف مشخص در جهت همگرایی و اتحاد برای استحکام یک حکومت الهی گفته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

در کاربرد صنعتی هم به یک قطعه واسط بین دو یا چند قطعه در یک دستگاه یا ماشین گفته می شود.

قائد یا قاید شاید برگرفته از قید
و قید هم به طور معمول با کلمه بند یعنی قید و بند بیشتر در گفتار رایج استفاده می گردد و به انسان مقیّد هم این کلمه در کاربرد منتهی می شود
یعنی یک انسان پیشرو و متعهد به یک آرمان در جهت همگرایی جوامع به آن آرمان و هدف مشخص.
...
[مشاهده متن کامل]

در کاربرد صنعتی هم به قطعه واسط در جهت ارتباط و استحکام بین دو یا چند قطعه در یک دستگاه یا ماشین گفته می شود.

رهبر - راهنما - فرمانده - پیشوا
قائد=کائد=کایید
کا=کو - گو - گاو
ئد یا ید=بزرگ
قائد= گاو بزرگ آسمانی

بپرس