قراخان

لغت نامه دهخدا

قراخان. [ ق َ ] ( اِخ ) نام پادشاه هند است و با اسکندر معاصر بوده. ( برهان ) ( آنندراج ). نام پادشاه هندوستان معاصر با اسکندر مقدونیائی. ( ناظم الاطباء ).

قراخان. [ ق َ ] ( اِخ ) ابن مغول خان که پس از مرگ پدر در مملکت ترکستان به سلطنت رسید. ( تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 6 و 7 ).

قراخان. [ ق َ ] ( اِخ ) ابن منسک. منسک را مغولان دیب باقوخان خوانند وی جد مغولان و از فرزندان یافث بن نوح است. قراخان را پسری بود اغور نام که موحد شد و پادشاهی آن قوم او را مسلم گردید و در نسل او پادشاهی تا یک قرن دوام یافت. ( تاریخ گزیده چ امیرکبیر ص 562 ).

قراخان. [ ق َ ] ( اِخ ) نام یکی از مبارزان افراسیاب. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

ابن منسک جد سلسله قراخانیان .
نام یکی از مبارزان افراسیاب

دانشنامه آزاد فارسی

قَراخان
بنا بر شاهنامۀ فردوسی ، چهارمین و به قول دیگر او، بزرگ ترین پسر افراسیاب و سپهسالار او. در همۀ کارها با پدر مشورت می کرد. در جنگ افراسیاب با کِیخُسرو به خونخواهی پیران ویسه، به یاری پدر رفت. فرماندهی نیمی از سپاهتوران را برعهده داشت و برای پشتیبانی از سپاه پدر، به فرمان او، در بخارا مستقر شد. افراسیاب پس از شکست از کِیخسرو در دشت خوارزم، نزد قَراخان پناه جست، اما سپاه قراخان در شبیخونِ سپاه گُستَهَم، ازهم پاشید. او در نبرد با رستم زخم برداشت، اما موفق به فرار شد.

پیشنهاد کاربران

بپرس