محشر

/mahSar/

مترادف محشر: حشرگاه، رستاخیز، قیامت گاه، رستخیز، قیامت، غوغای بسیار، جمعیت زیاد، کار شایان، فوق العاده، خارق العاده، عالی

برابر پارسی: رستاخیز

معنی انگلیسی:
gathering-place of mankind on the day of judgement, bedlam, melee, great, tremendous, brill, fabulous, marvelous, terrific, cracking, donnybrook, magic, magnificent, mle, riot, rip-roaring, snorter, neat

لغت نامه دهخدا

محشر. [ م َ ش َ / ش ِ ] ( ع اِ ) جای گرد آمدن. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). گردآمدن جای. روز قیامت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جای گرد آمدن مردم در روز قیامت. ( غیاث ). روز رستخیز. آن روز که مردمان را گرد آرند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
چو پیش آرند کردارت به محشر
فرومانی چو خر به میان شلکا.
رودکی.
به محشر ببوسند هارون و موسی
ردای علی و آستین محمد.
ناصرخسرو.
ساحل تو محشر است نیک بیندیش
تا به چه بار است کشتیت متحمل.
ناصرخسرو.
چه داری جواب محمد به محشر
چو پیش آیدت هان و هین محمد.
ناصرخسرو.
آن شاه که وقف کردیزدان
بر نامش ملک تا به محشر.
مسعودسعد.
گرد خلافت ار برود در دیار خصم
بی کار ماند آنجا تا محشرآینه.
خاقانی.
همین بس در بهارستان محشر خون بهای من
غبارش بوی گل شد در رکاب و کرد جولانش.
خاقانی.
حدیث فقر در دفتر نگنجد
حساب عشق در محشر نگنجد.
عطار.
به ره بهشت فردا نتوان شدن ز محشر
مگر از دیار دنیا که سر دو راه داری.
سعدی ( کلیات چ فروغی ص 674 ).
گر به محشر خطاب قهر کنند
انبیا را چه جای معذرت است.
سعدی.
آن زمان را محشر مذکوردان
و آن گلوی راز گو را صور دان.
مولوی.
با زبان حال می گفتی بسی
که ز محشر حشر را پرسد کسی.
مولوی.
- بامداد محشر ؛ صبح قیامت :
ز آن می که ریخت چشمت در کام جان سعدی
تا بامداد محشر در سر خمار دارم.
سعدی.
- ترازوی محشر ؛ میزان اعمال :
شد وقت چون ترازو و شاه جهان به عید
خواهد می گران چو ترازوی محشرش.
خاقانی ( دیوان ص 228 ).
رجوع به ترازو شود.
- دشت محشر ؛ صحرای محشر. دشت قیامت :
وادی چو دشت محشر و بختی روان چنانک
کوه گران که سیر بود روز محشرش.
خاقانی.
- روز محشر ؛ روز رستخیز. روز قیامت :
هیچ به ابوبکر و با عمر لجاج
نیست امروز و نه روز محشرم.
ناصرخسرو.
با دل و عقل و با کتاب و رسول
روزمحشر که داردت معذور.
ناصرخسرو.
خداوند آن خانه آزاد گرددبیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

جای گرد آمدن مردم، روزرستاخیز
( اسم ) ۱ - جای گرد آمدن مردم در روز قیامت . یا روز محشر . روز قیامت روز رستاخیز : مگو بهتان بترس از روز محشر که فردا باز پرسند از تو یکسر . ( ناصر خسرو ) ۳ - غوغای بسیار . ۴ - جمعیت فراوان : در ... محشر بود . یا محشر کبری . جای بسیار شلوغ و پر ازدحام .

فرهنگ معین

(مَ شَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جای گرد آمدن مردم . ۲ - روز قیامت . ۳ - در فارسی به معنی خیلی عالی ، بی نظیر.

فرهنگ عمید

۱. جای گرد آمدن مردم در روز رستاخیز.
۲. [مجاز] غوغا، جنجال.
۳. (صفت ) [عامیانه] بسیارعالی و خوب.
۴. روز رستاخیز.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:قیامت

مترادف ها

doomsday (اسم)
عقبی، محشر، روز قیامت، روز داوری، روز رستاخیر، روز حساب

doom (اسم)
ضلالت، حکم، سرنوشت، فلک، محشر، سرنوشت بد، حکم مجازات

فارسی به عربی

موة

پیشنهاد کاربران

محشر:محل بر انگیخته شدن

blowout
محل زنده شدن مردگان در قیامت.
معرکه!

بپرس