مراد

/morAd/

مترادف مراد: آرزو، تقاضا، حاجت، خواهش، غرض، قصد، کام، مقصد، مقصود، منظور، منوی، نیت، وایه، پیر، پیشوا، رهبر، شیخ، قطب، خواسته، مطلوب

برابر پارسی: خواسته، آرزو، امید، آ رمان

معنی انگلیسی:
desire, wish, intention, masculine proper name, intended, looked-for, looked for, prayer

فرهنگ اسم ها

اسم: مراد (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: morād) (فارسی: مراد) (انگلیسی: morad)
معنی: اراده شده، خواسته، آرزو، خواست، مقصود، منظور، قصد، ( در تصوف ) پیر، ( در قدیم ) عزم، اراده، مایه ی کامرانی و موفقیت، ( در عرفان ) کسی است که قوت ولایت در او به مرتبه ی تکمیل نقصان رسیده باشد، ( اَعلام ) ) نام پنج تن از شاهان عثمانی، مراد اول: [، قمری]، مراد دوم: [، مراد سوم: [، مراد چهارم: [، قمری]و مراد پنجم: [ هجری]، ) مراد بیگ ترکمان: شاه [، قمری] سلسله ی آق قوینلو، که پس از شکست از شاه اسماعیل صفوی به بغداد گریخت و سرانجام در دیار بکر به دست شاه اسماعیل کشته شد
برچسب ها: اسم، اسم با م، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

مراد. [ م ُ ] ( ع اِ ) ( از «رود» ) نعت مفعولی از اِرادة. آرزو. کام. خواسته. بویه. خواهش :
چون جامه اشن به تن اندر کند کسی
خواهد ز کردگار بحاجت مراد خویش.
رودکی.
بقا بادش چنان کو را مراد است
همی تا چرخ گردون را مدار است.
عنصری.
رزبان برزد سوی رز گامی را
غرضی را و مرادی را کامی را.
منوچهری.
گفت مرادی دیگر است اگر آن حاصل شود هر چه به من رسیده است بر دلم خوش شود. ( تاریخ بیهقی ).
تا به تازه گشتن اخبارسلامتی خان و رفتن کارها بر قضیت مراد لباس شادی پوشیم. ( تاریخ بیهقی ).
اگر مرا مرادی بودی وی را تباه کردندی. ( تاریخ بیهقی ص 370 ).
پادشا بر کامهای دل که باشد پارسا
پارسا شو تا شوی بر هر مرادی پادشا.
ناصرخسرو.
چو راهت گشاده کند زی مرادی
چنان دان که در پیش دیوار دارد.
ناصرخسرو.
نه هر چه مراد دل و جان خواهد بود
آن کار همیشه آنچنان خواهد بود.
مسعودسعد.
مرادت را ز ملک دهر هر چیز
که تو خواهی نهاده در کنار است.
مسعودسعد.
طلبت گر درست باشد و راست
هم به اول قدم مراد تراست.
سنائی.
هر که آنجا نشیند که خواهد و مرادش بود چنانش کشند که نخواهد و مرادش نبود. ( اسرارالتوحید ).
حال من بنده در ممالک تست
حال آن یخ فروش نیشابور
از چه برداشتم حساب مراد
کآن نشد از حساب ضرب کسور.
انوری.
اجری کام ز دیوان مرادم نرسید
چون نرانند عجب داری اگر می نرسد.
خاقانی.
هر چه رفت ازورق عمر و جوانی و مراد
چون دریغش خورم اول ز سپر برگیرم.
خاقانی.
پیشگاه مراد چون طلبم
که به من آستانه می نرسد.
خاقانی.
مراد شه که مقصود جهان است
بعینه با برادر همچنان است.
نظامی.
آن را که مراد دوست باید
گو ترک مراد خویش گیرد.
سعدی.
|| منظور. مقصود. قصد. غرض. مطلوب :
چو ایشان برفتند سودابه گفت
که چندین چه داری سخن در نهفت
نگوئی مرا تا مراد تو چیست
که بر چهر تو فر چهر پری است.
فردوسی.
مرادش گر از تو به حاصل نشد
تو حاصل شدی در غم بی زوال.
ناصرخسرو.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

اراده شده، خواسته شده ، مقصود، منظور
۱- ( اسم ) اراده شده خواسته : و مراد از لفظ صدر و ابتدا اول مصراع است . ۲- ( اسم ) آرزو خواست : و آن صلح بر مرداد خالد کرده شد . ۳ - حاجت منظور مقصود : نگویی مرا تا مراد تو چیست کهبر چهر تو فر چهر پریست . ( شا. ) یا به مراحم خود رساندن . بمقصودش رساندن : مرد را بمراد برساند .یا به مراد ( خود ) رسیدن . بمقصود خود نایل آمدن : و اسباب و آلتی که در صنعت او بکار آید بخریدی و بمراد خود رسیدی . ۴ - شیخ مرشد پیر مقابل مرید : سخت خامی باشد و تر دامنی در راه عشق گر مریدی با مراد خود شود زور آزمای . ( سنائی )
مراد خان زند از سرداران زندیه

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - منظور، مقصود. ۲ - خواسته ، اراده شده .

فرهنگ عمید

۱. خواسته، آرزو.
۲. مقصود، منظور.
۳. (اسم، صفت ) (تصوف ) پیر.
۴. آنچه موجب کامرانی و موفقیت شود.
* مراد طلبیدن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] درخواست کردن حاجت: خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم / به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم (حافظ: ۷۳۸ ).

گویش مازنی

/meraad/ مراد – آرزو

واژه نامه بختیاریکا

نِمُراد
از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( تش ) ( ت ) عکاشه؛ شاخه بابادی باب

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مراد به متعلق اراده شخص مرید اطلاق می شود.
مراد، آن چیزی است که تحقق آن در خارج مطلوب مرید (اراده کننده) بوده و اراده وی به آن تعلق می گیرد، به گونه ای که در او شوق اکید ایجاد می کند که یا خود برای تحصیل آن در خارج حرکت کند یا دیگری را به انجام آن وادار می نماید.

دانشنامه آزاد فارسی

مُراد
(در لغت به معنی حاجت و خواهش) به معنیِ شیخ که در مقابل مرید به کار می رود. این کاربرد نشان دهندۀ رتبۀ سلوکی و در عین حال توانِ شیخ برای دستگیری و ارشاد مریدان است. فرق مرید و مراد آن است که مرید مبتدی است و مراد منتهی. مرید همواره چشم به مراد و دستورات او دارد تا با انجام ریاضت و طی مراتب سلوک به مقامات رسد. عزیزالدین نسفی شرایط مراد را در چهار چیز دانسته است: اول آن که متقی و پرهیزگار باشد، دوم از مال و جاه دنیا گریزان باشد، سوم آن که خود را از دیگران برتر نداند و چهارم آن که پیوسته در سکوت باشد و کمتر سخن گوید.

جدول کلمات

ارزو

مترادف ها

meaning (اسم)
معنی، منظور، مقصود، مراد، مفهوم، مفاد، فحوا، ارش

end (اسم)
حد، پا، اتمام، سر، عمد، خاتمه، منظور، مقصود، مراد، نوک، طره، راس، پایان، انتها، فرجام، ختم، سرانجام، ختام، عاقبت، آخر، غایت، انقضاء

wish (اسم)
دلخواه، مراد، مرام، ارزو، طلب، خواهش، خواست، فرمایش، کام، حاجت

desire (اسم)
میل، مقصود، مراد، مرام، ارزو، طلب، خواهش، خواست، ارمان، کام

aim (اسم)
راهنمایی، عمد، هدف، منظور، مقصود، جهت، مراد، مرام، حدس، گمان، رهبری، مقصد، نشان

purpose (اسم)
عمد، هدف، منظور، مقصود، مراد، نیت، قصد، سعی، عزم، غرض

intention (اسم)
عمد، منظور، مقصود، مراد، قصد، خیال، مفهوم، فکر، تصمیم، عزم، عزیمت، غرض

idea (اسم)
معنی، اگاهی، مراد، گمان، نیت، اندیشه، خیال، فکر، تصور، انگاره، خاطر، طرز تفکر، طرز فکر، خاطره، نقشه کار

فارسی به عربی

امنیة , فحوی , هدف

پیشنهاد کاربران

مرادات . [ م ُ ] ( ع اِ ) ج ِ مُراد. کامها. آرزوها. اغراض . مقاصد : از شهاب الدین مسعود شنیدم . . . که هنوز ازهار مرادات در چمن سلطنت از اکمام تخمی تمام بیرون نیامده . ( لباب الالباب ، از فرهنگ فارسی معین ) .
...
[مشاهده متن کامل]

از این در برآید مرادات کس
در فیض یزدان همین است و بس .
ملا طغرا ( از آنندراج ) .

ارزو
عرض مراد کردن ؛ شرح مراد دادن. ( ناظم الاطباء ) .
مدعا
واژه ی فرانسوی مرسی که امروزه ایرانی ها با افتخار به کار می برند شکل تغییر یافته ی مراد است و در معنی " به مراد و آرزوی خودت برسی " چون مراد تغییر یافته ی واژه کهن ایرانی miras می باشد که به معنای خواسته
...
[مشاهده متن کامل]
، کام ، و آرزوست . شکل درست و کهن مراد را در گیلکی məriz در کوردی miraz در تالشی myrod در یغنوبی murod امروزه می توان دید . به مرور زمان در این واژه " ز" به "د" تغییر کرد و به شکل مراد در آمد . بدل شدن د به ز را در واژگان زست=دست و زانستن=دانستن می توان دید .

آرزو، تقاضا، حاجت، خواهش، غرض، قصد، کام، مقصد، مقصود، منظور، منوی، نیت، وایه، پیر، پیشوا، رهبر، شیخ، قطب، خواسته، مطلوب
مقصد
مراد = مرشد = پیر = پیر مغان = ولی = شیخ = دلیل راه = خضر = رهبر
کلمات فوق معمولا در اشعار حافظ و بقیه شعرا به یک معنی بکار برده میشوند؛
و متضاد آنها عبارت است از:
مرید = راهرو = پیرو
قصد
مراد مفهومش بیش از آرزو ست. حتی فرای آرمان و هدف است. حجت است. سبب زیستن آدمی مراد است. در واقع ابتدا الهامی، آمال می شود. حال، برای تصاحبشْ آرمان ساخته می شود. و اگر پس از تصاحب آن آرمان، همچنان میل آن الهام در ما حیّ بود، مرادِمان را یافته ایم.

بپرس