مردارسنگ

/mordArsang/

لغت نامه دهخدا

مردارسنگ. [ م ُ س َ ] ( اِ مرکب ) مردارسنج. مرداسنج. مرداسنگ. رجوع به مرداسنگ شود :
جیفه دنیا ندارد پیش ما رنگی که لعل
میشود مردارسنگ از دست استغنای ما.
قبول ( از آنندراج ).
- امثال :
قیربن قیر زفت بن زفت مردارسنگ ؛ تعبیری مثلی از مردی سخت لئیم و خسیس.
|| قسمی خرما در جیرفت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) اکسید - دو ظرفیتی سرب متبلور یا پرو تواکسید سرب میباشد - اگر این اکسید دو ظرفیتی بی شکل باشد - یعنی متبلور نباشد - ماسیکو نام دارد ولی پس از ذوب و سرد شدن متبلور میگردد وبنام لیتارژ یا مردار سنگ نامیده میگردد . مردار سنگ بصورت ورقه های کم ضخامت نارنجی یا زرد و یا قرمز متبلور میگردد . مردار سنگ در نقاشی بعنوان یکی از خشک کنندههای رنگهای روغنی مصرف میشود و همچنین آنرا در پزشکی جهت شستشو و ضد عفونی و سایل پزشکی جهت شستشو و ضد عفونی وسایل پزشکی در ترکیب برخی صابونهای طبی مصرف میکنند و نیز در برخی صنایع از جمله کوزه گری جهت تهی. لعاب روی کوزهها مورد استعمال دارد ولی همیشه بسبب داشتن سرب در ترکیبش جزو مواد سمی است و حتی ظروفی که بوسیل. مردار سنگ لعاب داده میشوند باز هم بکار بردن آنهاجهت حفظ مواد غذایی و خوراکی خالی از خطر نیستند لیتارژ مردار سنج مردار سنج .

فرهنگ عمید

جسمی سرخ یا زردرنگ که بیشتر از سرب و قلع گرفته می شود و برای ساختن مرهم به کار می رود، لیتارژ جوهر سرب، مرداهنگ، مرتک، سنگ مردار.

پیشنهاد کاربران

بپرس