منع

/man~/

مترادف منع: بازداشت، تحریم، جلوگیری، قدغن، ممانعت، نفی، نهی، بازداشتن، جلوگیری کردن، ممانعت به عمل آوردن

برابر پارسی: باز داشتن، بازداری، پیشگیری، دورکردن

معنی انگلیسی:
prohibition, inhibition, prevention, ban, bar, discouragement, preclusion, restraint, veto, forbidding

لغت نامه دهخدا

منع. [ م َ ] ( ع مص ) بازداشتن از کاری. ( تاج المصادر بیهقی ). بازداشتن. ( المصادر زوزنی ). بازداشتن کسی را از کاری و چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ازاقرب الموارد ). بازداشت و دورکردگی و دفع و رد و تعرض و ممانعت و نهی و نفی و انکار و مخالفت و مزاحمت.( ناظم الاطباء ). جلوگیری. بازداشت. ردع. کف. حظر. حِجب. ثَبر. صَدّ. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : معنی بخل از روی شرع منع واجب است از مال و به عرف و عادت منع فضل مال از محتاج. ( کشف الاسرار ج 2 ص 502 ).
گر قیامت را به صورت دید خواهی شو ببین
حشرونشر و دفعومنع و گیرودار وعفوومن.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 273 ).
رد ومنعت حکم گردون را حنا بر کف نهد
در هر آن عزمی که تو نوک قلم کردی خضاب.
انوری ( دیوان چ مدرص رضوی ص 24 ).
هرکجا منع تو بگشاددر چون و چرا
بردر خانه تقدیر توان زد مسمار.
انوری ( ایضاً ص 156 ).
مراد از نصرت ظالم ، منع اوست از ظلم. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 113 ). اگر خصمی قصد او پیوستی ازچند منزل لشکر ایشان را بدیدی و دفع و منع ایشان رامستعد و وشکرده شدی. ( جهانگشای جوینی ). آنچه فرمودی از زجر و منع اگرچه تربیت است طایفه ای بر بخل حمل کنند. ( گلستان سعدی ). هرگاه... از جانب دل منعی و زجری نیابد. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 261 ). از منع آن خللی دینی یا دنیاوی تولد نکند. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 71 ). منع آن سبب خلل مزاج و نقصان عبادات. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 71 ).
آنچه گویی نه بر آن منع بود غیر ترا
و آنچه سازی نه بر آن چون و چرا می آید.
ابن یمین.
عقلم گوید دلا مگر نشنیدی
منع چو بیند حریصتر شود انسان .
قاآنی.
منع بتان عشق فزونتر کند
ناز دل خون شده خون تر کند.
ایرج میرزا.
- قرارمنع تعقیب ؛ قراری مبنی بر ممانعت از تعقیب متهم که بازپرس پس از غور و دقت و مشاهده عدم کفایت دلایل ثبوت جرم صادر می کند. رجوع به قرار شود.
- منع تعقیب ( اصطلاح حقوقی ) ؛ ممانعت بازپرس از تعقیب متهم. رجوع به ترکیب قرار منع تعقیب شود.
- منع صرف ؛ ممنوع بودن از صرف و مراد این است که کلماتی تنوین و جر نپذیرند. اهل زبان به حکم استقرا دریافته اند که هرگاه دو سبب ازاسباب خاصی که نه سبب اند در اسمی باشد یا یک سبب که جانشین دو سبب شود، آن اسم غیرمنصرف می شود و اسباب منع صرف عبارتند از: عدل ، وصف ، تأنیث به تا، معرفت یا علمیت ، جمع، ترکیب ، وزن الفعل ، الف و نون زائدتان ،عجمه. ( فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

بازداشتن، بازداشتن کسی ازکاری یاچیزی
۱ - ( مصدر ) باز داشتن جلوگیری کردن ۲ - ( اسم ) جلوگیری ممانعت : [ معنی بخل از روی شرع منع واجب است از مال و بعرف و عادت منع فضل مال از محتاج ... ] ( کشف الاسرار ۵٠۲:۲ ) یا منع تعقیب . جلوگیری بازپرس از تعقیب متهم .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (مص م . ) بازداشتن ، دور کردن .

فرهنگ عمید

بازداشتن کسی از کاری یا چیزی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَنَعَ: منع کرد - باز داشت
معنی مُنِعَ: منع شد - باز داشته شد
معنی مَنّاً: منّت نهادن (منت به معنای آن است که نعمتی را که به کسی دادهای با زبان خود آن را بــــــراوسنگین سازی .یا به عبارت دیگر کاری را که برای او کرده ای بزرگ بشماری. از آنجا نعمتهایی که خدای تعالی به ما داده همه بزرگ و با ارزش است منت نهادن خدای تعالی پسندید...
معنی مِنَّا: از ما - از جانب ما
معنی مَمْنُوعَةٍ: منع شده
معنی حَرْدٍ: منع
معنی مَّنَّاعٍ: بسیار منع کننده - بسیار جلوگیر
معنی لَا تَعْضُلُوهُنَّ: باز ندارید - منع نکنید
معنی أُبْسِلُواْ: منع شدند-محروم ماندند(محروم و ممنوع قهری نه حکمی )
معنی مَا مَنَعَنَا: ما را منع نکرد - مانع ما نشد - ما را باز نداشت
معنی مَا نَهَاکُمَا: شما دو نفر را منع نکرد-شما دو نفر را نهی نکرد
ریشه کلمه:
منع (۱۷ بار)

جدول کلمات

بازداشتن

مترادف ها

prevention (اسم)
جلوگیری، منع، ممانعت، پیش گیری، پیش بندی

ban (اسم)
منع، لعن، حکم تحریم یا تکفیر، منع از راه ارعاب و تهدید

veto (اسم)
رد، منع، حق رد، رای مخالف، نشانه مخالفت

averting (اسم)
منع

prohibition (اسم)
منع، تحریم، ممانعت، ممنوعیت، نهی، قدغن، صدور حکم منع

forbidding (اسم)
منع

inhibition (اسم)
منع، بازداری، جلوگیری از بروز احساسات

hindrance (اسم)
پا بند، اذیت، ازار، منع، بازماندگی، مانع، سبب تاخیر، پاگیری

withholding (اسم)
منع

checking (اسم)
منع، بررسی، مقابله

interdiction (اسم)
جلوگیری، منع، ممانعت، ممنوعیت، نهی کردن

hindering (اسم)
منع، مانع، مزاحمت

forbiddance (اسم)
جلوگیری، بازداشت، منع، ممانعت، ممنوعیت، نهی، قدغن

فارسی به عربی

رفض , منع

پیشنهاد کاربران

مَنَع:
به بازداشتن از امری که نه خیر و نه ضرری بر آن فرد، از آن امر متصور است منع گفته می شود . مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ به فرد سومی که هنگام بخشش نه گیرنده و نه بخشنده است و نه از بخشش ضرری به او می رسد و نه از نبخشیدن نفعی بر او وارد می شود، چنین کسی اگر صاحب متاع را از بخشش بازدارد به این کار منع کردن و به او مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ گفته می شود. منع تنها در کار خیر وجود دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

منع کردن = پَنامیدن ( منبع: لغت نامه دهخدا )
بنابراین
منع = پَنامش
نه آوردن
بازداشتن، جلوگیری نمودن
بجای �منع کردن� می توان بسته به ساختار و آرش عبارت یا جمله [گزاره] از �بازداشتن� و �جلوگیری نمودن� سود برد.
برگرفته از نوشتاری در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر دهم اسپند ماه ۱۳۹۳
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/03/blog - post_78. html

بسیاری از واژه هایی که در پایان " ع " دارند ریشه ایرانی دارند مانند واژه شروع که ایرانی است ، زبان ساختگی عربی ، عین را در پایان واژه های ایرانی می افزاید و منع هم شاید ایرانی باشد به ویژه که در انگلیسی ، زبان همخانواده فارسی واژه ban را داریم که اگر عین در پایان آن بگزاریم بسیار همانند واژه منع می شود:
...
[مشاهده متن کامل]

بن: بنع
فراموش نکنیم که بسیاری از حرفا با حرفهای دیگر جایگزین می شوند و چه بسا که ب به م دگر گون شده باشد

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ویپ ( سنسکریت: ویپرَتیشِدهَ )
نِژید ( سنسکریت: نِشیدهَ )
نِهیژ ( کردی: نِهیشتَن )

بپرس