موس موس کردن


مترادف موس موس کردن: چاپلوسی کردن، تملق گفتن، خوشباش گفتن

معنی انگلیسی:
flatter

لغت نامه دهخدا

موس موس کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آواز برآوردن از لبهای جمعآمده و نفسهای آرام به توالی به درون کشنده. || ( اصطلاح عامیانه ) دم جنبانیدن و پوزه به پر و پای کسی مالیدن چنانکه سگ. مانند سگ دهان سودن به هرجای. ( یادداشت مؤلف ). مانند سگ دنبال کسی با حال تبصبص و تملق یا تملقی سخت رفتن. به تملق همیشه دنبال کسی رفتن به انتظار سودی. تملقی به دنائت. مثل سگ که برای صاحبش دم جنباند تملق و تبصبص نمودن. تملق نمودن با عمل و گفتار. تملق و چاپلوسی. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) چاپلوسی کردن برای بدست آوردن خاطر کسی تملق گفتن .

اصطلاحات و ضرب المثل ها

معنی اصطلاح -> موس موس کردن
چاپلوسی کسی را کردن؛ دُوروبَر کسی پلکیدن و از او تعریف کردن
مثال:
پیدا کردن پول به هر وسیله که باشه جایزه... این را از من داشته باش، آن وقت مهندس تحصیل کرده افتخار می کنه که ماشین کارخانه ی تو را به کار بندازه... شاعر می آد موس موس می کنه و مدحت را می گه...
( حاجی آقا – صادق هدایت )

مترادف ها

sniff (فعل)
خر خر کردن، استشمام کردن، بو کشیدن، بینی گرفتن، فن فن کردن، موس موس کردن، خرناس کش، اب بینی را بالا کشیدن

پیشنهاد کاربران

در گویش مازندرانی موس به معنای باسن است
در اصطلاح مازندرانی موس موس کردن یعنی : معطل کردن یا دیر انجام دادن کاری
مثال :
موس موس نَکن، هَده : معطل نکن ، بده
معطل کردن

بپرس