موس


برابر پارسی: موشواره، موش

لغت نامه دهخدا

مؤس. [ م َ ئو ] ( ع ص ) سخن چین و نمام. ( ناظم الاطباء ). مؤوس. مائس. ممأس. مئوس.

موس. [ م َ ] ( ع مص ) موی ستردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). تراشیدن. ( المصادر زوزنی ). || ستردن موی سر کسی را. ( ناظم الاطباء ). || استوار کردن استره را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || به دست بیرون آوردن نطفه از رحم ناقه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). به دست آوردن نطفه از زهدان ماده شتر. ( ناظم الاطباء ).

موس. ( اِ ) در لهجه طبری ، کون. ( یادداشت مؤلف ).

موس. ( اِ صوت ) صوتی که از جمع آوردن پیاپی لبها و آرام به درون کشیدن نفس پیدا آید.
- موس کشیدن ؛ آوا برآوردن از میان لبهای بهم آمده یا بدرون بردن نفس آرام و متناوب است برای جلب توجه کودک چند ماهه یا به سوی خود خواندن اسبی.
- موس موس کردن ؛ کنایه است از دور و بر کسی پرسه زدن و فروتنی آمیخته به حقارت کردن نفعی و مقصودی و توقعی را.

موس. ( اِخ ) دهی است از دهستان ززوماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 80 هزارگزی جنوب باختری الیگودرز با 387 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) از میان لبان صفیری در آوردن ( شبیه بصوت ) برای نوازش کودک .
دهی است از دهستان ززوماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد .

فرهنگ معین

(اِ. ) کپل ، سرین ، باسن ، کون .
(مُ وْ ) [ انگ . ] (اِ. ) دستگاه الکترونیکی کوچکی که به رایانه متصل شود و با حرکت دادن آن بتوان مکان نما را روی صفحة نمایش جا به جا کرد و با دکمه های آن به سیستم فرمان هایی داد، موشی . (فره ).

گویش مازنی

/moos/ باسن – سرین - تحریف موز و مازتبری به معنای کوه

واژه نامه بختیاریکا

( موس * ) چانه خمیر بلوط

دانشنامه عمومی

موس ( نام علمی: Alces alces ) بزرگ ترین نوع گوزن از لحاظ هیکل است، [ ۱] نام اصلی موس از زبان های آلگونکویان، از زیر خانواده های زبان های بومی آمریکای شمالی، گرفته شده است و به معنای خورنده شاخ ها می باشد. وزن آنها تا ۸۰۰ کیلوگرم و قدشان تا ۵ متر تا روی سر و حداکثر ۲/۳۰ متر تا شانه هایشان می رسد. موس ها شاخ های بسیار بزرگ و منحصر به فردی دارند که گاهی به طول ۲ متر هم می رسند، با این وجود شاخ هایشان با بدنشان تناسب کامل دارند. وزن شاخ هایشان به ۲۳ تا ۲۷ کیلوگرم می رسد. [ ۲] با اینکه موس ها جثه عظیم و شاخ های بزرگی دارند اما دونده و شناگر توانمندی هستند. این گوزن ها بینایی ضعیفی دارند در حدی که تنها رنگ سفید و سیاه را تشخیص می دهند.
به طور متوسط، یک موس بالغ ۱٫۴ تا ۲٫۱ متر ( ۴ فوت ۷ اینچ تا ۶ فوت ۱۱ اینچ ) تا بالای شانه بلندی دارد که بیش از ۳۰ سانتی متر ( ۱ فوت ) بالاتر از بزرگ ترین گونهٔ بعدی، یعنی گوزن واپیتی است. [ ۳] وزن نرها به طور معمول از ۳۸۰ تا ۷۰۰ کیلوگرم ( ۸۳۸ تا ۱۵۴۳ پوند ) و ماده ها بسته به نژاد یا بالینی و همچنین فردی، معمولاً بین ۲۰۰ تا ۴۹۰ کیلوگرم ( ۴۴۱ تا ۱۰۸۰ پوند ) وزن دارند، بسته به سن یا تغییرات تغذیه ای آنها. [ ۴] [ ۵] طول سر و بدن ۲٫۴–۳٫۱ متر ( ۷ فوت ۱۰ اینچ تا ۱۰ فوت ۲ اینچ ) است، با دم باقی مانده که تنها ۵ تا ۱۲ سانتی متر ( ۲–۴ + ۱/۲ اینچ ) دیگر اضافه می شود. [ ۶] بزرگ ترین زیرگونه آلاسکا ( A. a. gigas ) است که می تواند بیش از ۲٫۱ متر ( ۶ فوت ۱۱ اینچ ) در ناحیهٔ شانه بایستد، دارای دهانه در سراسر شاخ ۱٫۸ متری ( ۵ فوت ۱۱ اینچ ) است. میانگین ۶۳۴٫۵ کیلوگرم ( ۱۳۹۹ پوند ) در نرها و ۴۷۸ کیلوگرم ( ۱۰۵۴ پوند ) در ماده ها است. [ ۷] با این حال، به طور معمول، شاخ های یک نر بالغ بین ۱٫۲ تا ۱٫۵ متر ( ۳ فوت ۱۱ اینچ و ۴ فوت ۱۱ اینچ ) است. بزرگ ترین اندازه تأیید شده برای این گونه، گوزن نر در رودخانه یوکان در سپتامبر ۱۸۹۷ بود که وزن آن ۸۲۰ کیلوگرم ( ۱۸۰۸ پوند ) و ۲٫۳۳ متر ( ۷ فوت ۸ اینچ ) ارتفاع در شانه بود. [ ۸] مواردی از گوزن های بزرگتر گزارش شده است ، از جمله یک گوزن نر کشته شده در سال ۲۰۰۴ با وزن ۱۰۴۳ کیلوگرم ( ۲۲۹۹ پوند ) ، [ ۹] و یک گوزن نر با وزن ۱۱۸۰ کیلوگرم ( ۲۶۰۱ پوند ) گزارش شده، اما هیچ کدام تأیید نشده اند. برخی که ممکن است معتبر نباشند قابل اعتماد تلقی می شود. [ ۱۰] در میان گونه های جانوری زمینی موجود در آمریکای شمالی، اروپا و سیبری، گوزن ها تنها توسط دو گونه از گاومیش کوهان دار کوتوله می شوند.
عکس موسعکس موسعکس موسعکس موسعکس موسعکس موس

موس (دسر). موس ( به فرانسوی: Mousse ) ، معمولاً به یک نوع دسر سرد با منشأ فرانسوی گفته می شود اما موس تنها به یک دسر شیرین محدود نمی شود و نوعی غذا نیز بشمار می آید که در آن ممکن است از گوشت، ماهی و سبزیجات استفاده شود. در زبان فرانسوی موس به معنای کف یا خزه است. از ویژگی های آن بافت پرهوای آن است. این دسر معمولاً با همزدن سفیده تخم مرغ و خامه و مزه دادن توسط میوه و شکلات و غیره همچنین بکار بردن زرده تخم مرغ و ژلاتین درست می شود. بر حسب مواد بکار رفته، موس شکلاتی، موس توت فرنگی، موس چای سبز، موس زردآلو و غیره نامیده می شود. [ ۱]
تشخیص موس از باواروا چندان آسان نیست اما نسبتاً در موس بیشتر از مرنگ یا سفیدهٔ تخم مرغ زده شده استفاده می شود همچنین سبکی از ویژگی های اصلی موس است. به علت سبکی، همراه با موس بیشتر از خمیر کیک اسفنجی استفاده می شود تا خمیر بیسکویت و خمیر کیک اسفنجی با موس همخوانی بهتری دارد. انواع با کیفیت ممتاز موس مانند mousseline، معمولاً کوچک هستند و به اندازهٔ مصرف تک نفر تهیه می شوند. [ ۲]
عکس موس (دسر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

mousse (اسم)
موس

پیشنهاد کاربران

موس به معنای باسن است در زبان گیلکی همچنین موت هم به معنای مقعد. m�s و m�t
باسن
این موسه یا صحرای روسه
موس در زبان مازندرانی به معنی باسن هست. برخی نواحی مازندران بین کینگ که به معنی باسن هست و موس که به معنی باسن هست فرق میذارند و موس را هم معنی مقعد میدانند ولی کینگ را هم معنی باسن میداند و یک کینگ به دو کپل تقسیم میشود.
...
[مشاهده متن کامل]

در زبان مازندرانی موس جنبه مثبت دارد ولی کینگ جنبه منفی دارد مثلا گته کینگ ( باسن بزرگ ) به معنی آدم چاق هست ولی موس طلا ( باسن طلا ) به معنی آدم زیبا هست.

علاوه بر معانی که دوستان بیان کرده اند، دو معنی برای کلمه موس می توان در نظر گرفت، در عربی به معنی تراشیدن موی سر یا صورت و همچنین بعضا به تیغ و دستگاه موی تراشی نیز موس می گویند، چنانچه در لهجه عرب خمسه
...
[مشاهده متن کامل]
به تیغ موس می گویند، در لهجه محلی استان فارس هنگامی که حیوانی به چیزی نزدیک شود وبا پوزهو بینی خود چیزی را بو کند، می گویند به آن موس زده است، مثلا سگ به کوزه آبی موس زد، یعنی به آن نزدیک شد و آن را بویید و یا پوزه خود را به آن نزدیک کرد. این اصطلاح گاها برای افراد ولگرد و پرسه زن هم بکار میبرند و می گویند فلانی دور خانه ها موس موس میکرد، یا فلانی در اطراف فلان شخص یا فلان خانه موس میزد، یا موس موس میکرد.

به عربی دستگاه تراشیدن موی سر را گویند ؛ آلة یُحْلق بها الشَّعْر
هر اجاق از چهار سنگ ساخته می شود. به سنگ بالای اجاق که صاف است موس می گویند
باسن در زبان مازندرانی
موشی

بپرس