مژده

/moZde/

مترادف مژده: بشارت، خبر خوش، مبارک خبر، مژدگانی، مشتلق، نوید، وعده، وعید

معنی انگلیسی:
good news, glad tidings, annunciation, good news or tidings

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

مژده. [ م ُ دَ / دِ ] ( اِ ) بشارت. خبر خوش. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ). نوید. شادی و خوشحالی. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ). خبر خوش و با لفظ دادن و رساندن و فرستادن و رسیدن و آمدن و آوردن و بردن و یافتن و شنیدن مستعمل است. ( آنندراج ). بشارة. بُشری ̍. فرحة. تباشیر. ( منتهی الارب ). خبر خوش که کسی را ببرند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
بدین مژده گر جان فشانم رواست
که این مژده آسایش جان ماست.
فردوسی.
یکی مهر و منشور باید همی
بدین مژده برسور باید همی.
فردوسی.
چنین گفت ای گیوخسرو منم
جهان را یکی مژده نو منم.
فردوسی.
بُد از مهر جم شیفته خوب چهر
فزون شد ازین مژده بر مهرمهر.
اسدی ( گرشاسب نامه ص 31 ).
سواری از در درآمد و بشارت داد که فلان قلعه را به دولت خداوندی گشادیم...نفسی سرد برآورد و گفت این مژده مرا نیست. ( گلستان سعدی ).
- کبوتر مژده ؛ ماده کبوتر بال و پر بریده ای که هنگام پرواز دسته جمعی کبوتران در هوا کبوتربازان به دست گیرند و در هوا حرکت دهند تا کبوتران بدیدن وی از هوا فرود آیند یا آنکه کبوتر مژده را بر بام خانه رها کنند تا کبوتران دیگر چون وی را بینند فرود آیند . ( یادداشت مرحوم دهخدا ). کبوتر پرقیچی. و رجوع به کبوتر شود.
|| مشتلق. ( شعوری ). مژدگانی. مشتلقانه. عطائی که گیرنده خبر خوش به آورنده مژده دهد. مژده لق :
چو آگاهی آمد ز مهران ستاد
همی هر یکی هدیه و مژده داد.
فردوسی.
به کابل درون گشت مهراب شاد
به مژده به درویش دینار داد.
فردوسی.
شاه سلیمان نگین به مژده نگین داد
یعنی بلقیس مملکت پسر آورد.
خاقانی.
مژده ای دل که مسیحانفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید.
حافظ.
و رجوع به مژده لق و مشتلق شود. || ( صوت ) البشارة. مژده بده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد.
حافظ.

فرهنگ فارسی

دهی از دهستان حومه بخش کوچصفهان . دارای ۱۸٠٠ تن سکنه . محصول :برنج صیفی
خبرخوش، نوید
( اسم ) ۱ - خبر خوش بشارت نوید : فی الجمله بانواع عقوبت گرفتار آمدم تا این هفته که مژد. سلامت حجاج برسید از بند گرانم خلاص کرد ( ملک ) . ۲ - مژدگانی انعام خبر خوش : زنها جیغ وویغ کنان دور و بر او هر یک مژد. خود را میخواستند و آهو پیاپی لبخند میزد . ۳ - شادی خوشحالی .

فرهنگ معین

(مُ دِ ) (اِ. ) بشارت ، خبرخوش .

فرهنگ عمید

۱. خبر خوش، نوید.
۲. = مژدگانی
* مژده دادن: (مصدر لازم ) خبر خوش دادن، بشارت دادن.
* مژده رساندن: (مصدر لازم ) خبر خوش رساندن.

جدول کلمات

بشارت

مترادف ها

evangel (اسم)
خبرخوش، انجیل، مژده

good news (اسم)
مژده

پیشنهاد کاربران

کردی جنوبی: مِزیانی، مِزگانی
معنی مژده:خبر خوب - خبر خوش
در اوستا واژه میژده به معنای بهره و پاداش کارهای خوب و پادافره کارهای بد میباشد
که واژه های مزد یعنی دستمزد و احتمالا مژده از آن گرفته شده
متضاد ( مخالف ) :خبر ناراحت کننده
مژ ده:خبر خوش، بشارت، شادی و خوشحالی
مژده
خبر خوش . . . نوید . . . بشارت . . . . .
مژده:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " مژده" می نویسد : ( ( در مژده چنان می نماید که " ه" پساوند است . اگر چنین باشد . ریخت کهن تر از واژه مژدگ mujdag می توانسته است بود؛ نیز شاید ستاک واژه : مژد ، همان باشد که در مزد نیز دیده می شود . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( چو دیهیم شاهی بسر بر نهاد
جهان را سراسر همه مژده داد ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۸۱. )

بشارت، خبر خوش
بشارت، خبر خوش، مبارک خبر، مژدگانی، مشتلق، نوید، وعده، وعید
خبر خوب
خبر خوش
خبر خوب
به معنی نوید و بُشرا
اسم خیلی زیبایی😍😍
بشارت
ایتوک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس