نظام

/nezAm/

مترادف نظام: انتظام، انضباط، دیسیپلین، آراستگی، ترتیب، روش، سامان، نظم، ارتش، سربازی، رژیم

برابر پارسی: آراستن، ارتش، دستگاه، سازگان، سامان، سامانه

معنی انگلیسی:
order, system, discipline, the military, masculine proper name, frame, mechanism, regime, rgime, scheme, statute

فرهنگ اسم ها

اسم: نظام (پسر) (عربی) (تلفظ: nezam) (فارسی: نظام) (انگلیسی: nezam)
معنی: ترتیب، آراستگی، روش، شعر، ارتش، مجموعه قوانین، قواعد، سنن، یا نوامیسی که قوام و انتظام چیزی بر آنها نهاده شده است
برچسب ها: اسم، اسم با ن، اسم پسر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

نظام. [ ن ِ ] ( ع اِ ) رشته مروارید و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رشته جواهر. ( غیاث اللغات ). رشته ای که لؤلؤ و جز آن را بدان درکشند. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). ج ،نُظُم. || واسطه نظم و آراستگی. ( یادداشت مؤلف ). || آنچه امر بدان قائم باشد و مایه آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). هرچیزی که امری بدان قائم باشد و پایه آن بود. ( ناظم الاطباء ). ملاک امر. ( متن اللغة ). قوام امر. ( المنجد ). ملاک امر و قوام آن. ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) :
ملک جهان را نظام دین هدی را قوام
خواجه صدر کرام زبده پنج و چهار.
خاقانی.
نظام کشور پنجم اجل رضی الدین
رضای ثانی ابونصر بوتراب رکاب.
خاقانی.
ایا نظام ممالک قوام روی زمین
تو آفتابی و صدر تو آسمان وار است.
خاقانی.
ج ، اَنظِمَة، اناظیم ، نُظُم. || صلاح کار . ( آنندراج ). آراستگی هرچیز. ( غیاث اللغات ). انتظام. قوام و آراستگی و نظم و ترتیب. ( ناظم الاطباء ). سامان. ( یادداشت مؤلف ) :
ز آن ملک را نظام و از این عهد را بقا
ز آن دوستان بفخر و از این دشمنان شمان.
عنصری.
حمله کردند به نیرو و کس کس را نایستاد و نظام بگسست از همه جوانب و مردم همه روی به گریز نهادند. ( تاریخ بیهقی ص 638 ). کار آن پادشاه از نظام بخواهد گشت. ( تاریخ بیهقی ص 606 ).
چون از نظام عالم نندیشی
تا چیست ابتدا و چه بد مبدا.
ناصرخسرو.
محکم نظام دولت و ثابت قوام داد
ز آن زورمندبازوی خنجرگذار باد.
مسعودسعد.
نظام کارهای حضرت و ناحیت به قرار معهود و رسم مألوف بازرفت. ( کلیله و دمنه ). و نظام کارها گسسته گشتی. ( کلیله و دمنه ).
گویی که فتح باب نخست آفرینش است
بهر نظام کل جهان جوهر سخاش.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 232 ).
از دل و دست تو باد کار فلک را نظام
وز کف و کلک تو باد ملک جهان را قرار.
خاقانی.
|| اسلوب. ( ناظم الاطباء ). قاعده. ترتیب : ترتیبی و نظامی نهاد سخت کافی و شایسته. ( تاریخ بیهقی ص 382 ). تا جداول این قاضی القضاة ابومحمد کی اکنون به پارس افتاد نظام دین وسنت نگاه داشت. ( فارسنامه ابن البلخی ص 117 ). || روش. طریقه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سیرة. ( تاج العروس ) ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). طریق. طریقة. ( المنجد ). || هَدْی. ( متن اللغة ) ( تاج العروس ) ( اقرب الموارد ). || خوی. عادت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). عادة. ( تاج العروس ) ( متن اللغة ) ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). || چم. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). || شعر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) : اما تفنن اسالیب کلام و تنوع تراکیب نثر و نظام بسیار و بی شمار است. ( از مقدمه گلندام بر دیوان حافظ ). || ریگ برهم نشسته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ریگ متعقد. ( از المنجد ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). نظام الرمل و أنظامه و اِنظامته ، ضفرته ، و هی ما تعقد منه. || صف. نظام من جراد؛ ای صف. ( از تاج العروس ) ( از متن اللغة ). ونظام من الجراد و النخل و نحوها، الصف منها. ( المنجد ). || خط سپید رشته وار که از دم تا گوش ماهی و سوسمار باشد. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). هما: نظامان. ( منتهی الارب ). رجوع به نظامان شود. || لشکر. قشون. سپاه. ( یادداشت مؤلف ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ابو اسحق ابراهیم بن سیار بن هانی بلخی یا بصری فیلسوف و متکلم معتزلی و ادیب و شاعر قرن دوم هجری است . وی در بصره بزرگ شد و از جانشینان معروف و اصل بن عطا و عمرو بن عبید دو موسس اصلی فرقه معتزله در آن شهر بوده است . وی بعلت مبارزه با مذاهب فلسفی مانوی و یونانی در تاریخ اسلامی مقامی مهم دارد جاحظ از شاگردان وی بوده است . تالیفات و تصنیفاتی نیز دارد وفات او در حدود ۲٠٠ ه.ق . در بغداد اتفاق افتاد .
نظم دادن، آراستن، به رشته کشیدن مروارید، آراسته، رویه، عادت، روش، رشته مروارید، صف درخت، سپاه
( صفت ) جمع ناظم : [ نظام مدارس ] .
نصیرالدین ابو توبه متخلص به نظام است .

فرهنگ معین

(نِ ) [ ع . ] ۱ - (اِمص . ) نظم ، آراستگی . ۲ - (اِ. ) عادت ، روش . ۳ - رشتة مروارید. ۴ - (اِ. ) سپاه ، ارتش . ۵ - رژیم ، حکومت .
(نَ ظّ ) [ ع . ] (ص . ) بسیار نظم دهنده ، ترتیب دهنده .

فرهنگ عمید

۱. دستگاه سیاسی، حکومت: نظام شاهنشاهی.
۲. اصول و قواعدی که چیزی بر اساس آن ها نهاده شده است: نظام آموزشی.
۳. سپاه، ارتش.
۴. (اسم مصدر ) آراستگی، نظم.
۵. [قدیمی] نظم، شعر.

فرهنگستان زبان و ادب

{regime} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] تشکیلاتی با چارچوب حقوقی و قانونی منظم و سامان یافته برای تنظیم مناسبات داخلی یا بین المللی
{system} [عمومی] مجموعه ای سازمان یافته با دو جنبۀ نظری و عملی استوار بر مجموعه ای از آرا و روش ها و نهادها

گویش مازنی

/nezaam/ نظام شکارچیان آخرین خنیاگر برجسته ی موسیقی شرق مازندران که به سال ۳۶۰ دیده از جهان فرو بست

دانشنامه عمومی

نظام (ستاره). نظام یا اپسیلون جبار یک ستارهٔ آبی بزرگ در صورت فلکی شکارچی است که در رده بندی بایر با ( ε Ori / ε Orionis ) و در رده بندی فلمستید با ۴۶ شکارچی شناخته می شود.
۳۰مین ستاره درخشان آسمان و ۴مین ستاره درخشان شکارچی است
عکس نظام (ستاره)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

نَظّام (بصره ۱۶۵ـ بغداد ۲۲۱ تا ۲۳۱ق)
(یا: نَظّام بصری) شهرت ابواسحاق ابراهیم بن سیار بن هانی، از متکلمان برجستۀ معتزله و مؤسس فرقۀ نظامیه. گویا در جوانی در فقر می زیسته و چون مهره و سنگ های قیمتی به رشته می کشیده به نظام آوازه یافته است. نَظام بعدها به بغداد رفت و به دربار مأمون راه یافت و از آن جا مقرری می گرفت. استاد او در کلام دایی اش، ابوالهذیل علاف، و در لغت و ادب خلیل بن احمد بود. نظام اطلاعات گسترده ای از ادیان، به ویژه ادیان هند و فلسفۀ یونانی، داشت و به گفته ای قرآن، تورات، زبور و انجیل را از بر بود. در فقه، اصول و حدیث آرای خاص خود را داشت. اصحاب وی را نظّامیه نامیده اند. عقاید او دربارۀ نفی جزء لایَتَجَزّا و تقسیم هر جزء به اجزاء لایتناهیِ بالفعل، صرفه در اعجاز قرآن، طَفْرِه (جواز جهش از نقطه ای به نقطۀ دیگر بدون آن که فاصله ای میان آن دو طی شود)، تداخل، انکار سکون، ترکیب جوهر از اعراض و این که حقیقت انسان همان روح است، بسیار معروف است. نظام خواب را مبطل وضو نمی دانست و حدیث متواتر را حجت نمی خواند و منکر اجماع و قیاس در فروع و احکام شرع بود. معتقد بود که خداوند قادر بر فعل قبیح مثل ستم نیست، زیرا صدور فعل قبیح از خدا محال است و قدرت خداوند بر محال تعلق نمی گیرد. ابوالهذیل علاف و ابوالحسن اشعری بر عقاید او ردّیه نوشتند. ابوعثمان جاحظ از شاگردان او بود. نظام شعر نیز می سروده است. تألیفات او را ۳۹ اثر برشمرده اند که بیشتر آن ها در علم کلام است. از آثارش: کتاب فی القرآن ماهو؛ النکت؛ الترک؛ الطفره.

مترادف ها

order (اسم)
سامان، ساز، امر، سیاق، دسته، ترتیب، نظم، ارایش، انجمن، حواله، خط، دستور، فرمان، نوع، مقام، صنف، زمره، رسم، ارجاع، فرمایش، ضابطه، ردیف، رتبه، امریه، انتظام، ایین، سفارش، طرز قرار گیری، راسته، نظام، ایین و مراسم، فرقهیاجماعت مذهبی، گروه خاصی، دسته اجتماعی، درمان

system (اسم)
دستگاه، جهاز، ترتیب، نظم، رشته، سبک، سلسله، روش، منظومه، اسلوب، نظام، سیستم، همست، همستاد، قاعده رویه

فارسی به عربی

جیش

پیشنهاد کاربران

سیستم
واژه نظام
معادل ابجد 991
تعداد حروف 4
تلفظ nezām
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پارسی باستان][نِز/ آم]
مختصات ( نَ ظّ ) [ ع . ] ( ص . )
آواشناسی nezAm
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ سخن جلدهشتم:
فرهنگ لغت معین
نظم و نظام. ترتیب . مرتب. بی عیب نقص. عالی مثلا کارها را با نظم نظام راه انداختن.
🇮🇷 واژگان برنهاده: سامانه، رژیم 🇮🇷
نظام:
جنگ - ارتش
نظامی:
جنگی - ارتشی
ترتیب دادن ، نظم
نظام یک کلیمه عربی هست که از نظم گرفته شده به معنای آراستن، ترتیب دادن، رشته کشیدن و مروارید هست
نظام، سامانه یا سیستم، مجموعه ای از عناصر متعامل و وابسته به هم است که یک کل واحد را تشکیل می دهد.
برابر پارسی :
ساختار ، دستگاه ، سازگان ، سازمان ، آرایش
سازمان
نِظام
نِظام : نِ - ظام
نِ : پایین ، زیر : از نگر انگاری یا مجازی از بالا = اندیشه ، ذهنی به پایین = کار ، عمل ، اجرا ، رَواندن
ظام = زام < گام = درآمدن ، آمدن، درآوردن
فهمیده ( مفهوم ) : فکر و اندیشه را به سامان کارکردی یا عملکردی درآوردن
نظام با کلمه هایی به مانند: *سامان - *ترتیب ( احتمالا *دسته ) دارای خاستگاه مشترک بوده و به معنی" هر مجموعه نظام مند" می باشد. به نظر واژه *سامان , می تواند معادل مناسبی برای مدخل نظام باشد.
ابزار
این واژه از ندام پارسی به مانی سازمان و بسامان گرفته شده
در پارسی " نهش ، سامان "
الف¬ـ مجموعه قوانینی که یک کشور بر پایه آنها اداره می¬شود. ب¬ـ دولت یا حکومت به معنای دولت.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس