واقعا

/vAqe~an/

مترادف واقعا: بدرستی، حقیقتاً، کاملاً، نهمار

برابر پارسی: به راستی، بدرستی، براستی، به درستی، بی گمان | ( واقعاً ) به راستی

معنی انگلیسی:
effectually, fairly, frankly, honestly, indeed, literally, practically, quite, rather, real, really, substantially, sure, truly, veritably, yea, just, whacking

لغت نامه دهخدا

( واقعاً ) واقعاً. [ ق ِ عَن ْ ] ( ع ق ) در حقیقت. بحقیقت. حقیقةً. درواقع. فی الواقع. براستی. رجوع به واقع شود.

فرهنگ فارسی

حقیقتا در حقیقت فی الواقع .

فرهنگ معین

( واقعاً ) (قِ عن ) [ ع . ] (ق . ) در واقع ، در حقیقت ، حقیقتاً.

فرهنگ عمید

فی الواقع، درحقیقت.

واژه نامه بختیاریکا

زِ راستی!

مترادف ها

actually (قید)
واقعا، عملا، در حقیقت، بالفعل، فعلا

really (قید)
واقعا، بالفعل، براستی، راستی

indeed (قید)
واقعا، فعلا، همانا، محققا، براستی، در واقع، حقیقتا، فی الواقع، هر اینه، آره راستی

quite (قید)
واقعا، تماما، کاملا، بکلی

simply (قید)
واقعا، حقیقتا، بسادگی

verily (قید)
واقعا، براستی، امین، حقیقتا، هر اینه

bodily (قید)
واقعا

veritably (قید)
واقعا، حقیقتا

فارسی به عربی

ببساطة , تماما , جسمانی , حقا , فی الحقیقة

پیشنهاد کاربران

الحق
واژه واقعاً
معادل ابجد 178
تعداد حروف 6
تلفظ vaqe'an
نقش دستوری قید
ترکیب ( قید ) [عربی]
مختصات ( قِ عن ) [ ع . ] ( ق . )
آواشناسی vAqe'an
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی معین
براستی ( که ب و راستی باید سرِ هم نوشته شوند. )
�به درستی� که هم در برابرها و هم در پیشنهاد یکی از کاربران از آن یاد شده، برابر نادرستی است؛ زیرا آرشِ های �درست� و �راست� یکی و همسان نیستند.
not in my این ینی چی
Senin gibi biri hayatımda olursa mutlu olurum
به واقع
به درستی حق
به معنای واقعی!

بپرس